گنجور

 
مولانا

جان منی جان منی جان من

آن منی آن منی آن من

شاه منی لایق سودای من

قند منی لایق دندان من

نور منی باش در این چشم من

چشم من و چشمه حیوان من

گل چو تو را دید به سوسن بگفت

سرو من آمد به گلستان من

از دو پراکنده تو چونی بگو

زلف تو حال پریشان من

ای رسن زلف تو پابند من

چاه زنخدان تو زندان من

دست فشان مست کجا می‌روی

پیش من آ ای گل خندان من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۱۰۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

بانگ برآمد ز دل و جان من

که ز معشوقه پنهان من

سجده گه اصل من و فرع من

تاج سر من شه و سلطان من

خسته و بسته‌ست دل و دست من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سیف فرغانی

ای لب لعلت شکرستان من

وی دهنت چشمه حیوان من

تا سر زلف تو ندیدم دگر

جمع نشد حال پریشان من

درد فراق تو هلاکم کند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

جاودان این حجاب ای جان من

ای خلیل الله ِ من برهان من

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه