ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم
در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی
بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم
عمری اندر جست و جویت دست و پایی میزدیم
عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم
زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما
بر بساط راستی نرد وفا کژ باختیم
چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق درد و جدایی عاشق از معشوق است. شاعر از نداشتن شناخت کافی نسبت به ارزش وصال و عشق سخن میگوید و به این نتیجه میرسد که به خاطر غم و جدایی، دچار سوختگی روحی شدهاند. او از سوز دل و تلاش برای درمان دردها با اشکها و یادهای معشوق میگوید و به تأثیر منفی جدایی بر زندگیاش اشاره میکند. در نهایت، شاعر احساس میکند که عمرش به هدر رفته و در پی جویی عشق نتوانسته به حقیقتی که میجوید دست یابد. او با مقایسه خود با عراقی به غم خود اشاره کرده و میگوید که این جدایی او را از شادی دور کرده است.
هوش مصنوعی: ما نتوانستیم ارزش وصالت را، ای جان و جهان، درک کنیم، و به همین دلیل در آتش جدایی تو سوختیم.
هوش مصنوعی: ما که از سوز دل و درد جدایی رنج میبریم، برای تسکین این درد، اشکهای خود را تبدیل به مرهم کردهایم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر غم تو خون دل زیادی خوردیم، به طوری که جانمان به درد آمده و دلمان در دریایی از خون غوطهور شده است.
هوش مصنوعی: ای یار، در مجلس دردمندان حاضر شو و لحظهای به شنیدن این نغمهای که ما از عمق دل و با احساس غم خود نواختهایم، گوش بده.
هوش مصنوعی: ما مدت زیادی تلاش کردیم تا تو را پیدا کنیم و به دنبال تو بودیم، اما افسوس که عمر ما به پایان رسید و نتوانستیم تو را بشناسیم.
هوش مصنوعی: ما در این هجرت به گونهای باقی ماندهایم که بر میز صداقت، در بازی وفاداری به طرز نادرستی عمل کردهایم.
هوش مصنوعی: وقتی عراقی با غم تو ما را خوشحال دید، ما هم مانند او از شادی دور شدیم و همسو با غمت زندگی را ادامه دادیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما به رنجوری و مهجوری و دوری ساختیم
بزم وصل دوست را با دیگران پرداختیم
نقد قلب ما نشد رایج به بازار وفا
تا چو زر در بوته غم صد رهش نگداختیم
قامت ما چنگ شد و اندر سماع اهل درد
[...]
تا بنای عاشقی در کاینات انداختیم
چتر رفعت را بملک لامکان افراختیم
چون ظهور کل او اول بنقش ما نمود
بار دیگر ما جهان را مظهر خود ساختیم
شد نهان در پرده کثرت جمال وحدتم
[...]
ما به عهدت خانهٔ دل از طرب پرداختیم
در به روی خوش دلی بستیم و با غم ساختیم
سایهپرور ساخت صد مجنون صحراگرد را
رایتی کاندر بیابان جنون افراختیم
خشک بر جا ماند رخش فارس گردون چو ما
[...]
ما ز شغل آب و گل آیینه را پرداختیم
خانه سازی را به خودسازی مبدل ساختیم
می کند خون در جگر باد خزان را همچو سرو
رایت سبزی که از آزادگی افراختیم
تا نسوزد آرزو در دل، نگردد سینه صاف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.