چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟
که برنشانه دلهای عاشقان انداخت
شمایل قد رعنا و طبع موزونت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
کمال حسن تو جایی رسید در عالم
که خلق را به دو خورشید در گمان انداخت
وفا و مهر تو، ای یار بی وفا، ما را
جدا ز خدمت یاران و دوستان انداخت
به هر نفس غم عشقت هزار تیر بلا
به نزد خسرو مسکین ناتوان انداخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و سحر چشمان محبوبش اشاره میکند که به ناگاه قلب عاشقان را هدف قرار داده است. او به قامت زیبا و طبع موزون محبوب میبالد و میگوید که زیبایی او موجب آشوب و فتنه در جهان شده است. همچنین، کمال زیبایی محبوب به حدی رسیده که دیگران او را با دو خورشید مقایسه میکنند. عشق و وفای او به محبوب بی وفا باعث شده که شاعر از خدمات دوستان و یارانش دور بیفتد. در نهایت، شاعر به غم عشق و تیرهای بلا که بر جانش فرود میآید، اشاره میکند و خود را ناتوان و مشکوک به خوشبختی میبیند.
هوش مصنوعی: چشم تو مانند تیر ناگهانی به دلهای عاشقان میزند و آنها را به هدف میگیرد.
هوش مصنوعی: قد و بالای زیبا و طبع دلنشین تو، سبب شده که در جهان هزاران فتنه و جنجال به وجود آید.
هوش مصنوعی: حسنت به قدری کامل و بینظیر است که مردم را به اشتباه انداخته و آنها را به یاد دو خورشید میاندازد.
هوش مصنوعی: دوستی و محبت تو، ای دوست نامهربان، ما را از خدمت به دوستان و یارانمان دور کرد.
هوش مصنوعی: در هر لحظه، غم عشق تو مانند هزار تیر درد و رنج بر دل خسرو بیچاره و ناتوان فرود میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
[...]
شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت
که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی
که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت
دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند
[...]
چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت
زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت
جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
فزود رونق بستان عارضت کامسال
[...]
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خونخوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
[...]
چو حسن روی تو آوازه در جهان انداخت
هوای عشق تو در جان بی دلان انداخت
سمن بران همه چوگان خویش بشکستند
کنون که شاه رخت گوی در میان انداخت
از آن میانه گل و لاله را برآمد نام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.