ناصر در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
فرهیخته دوستان گلناز و ناباور
بر فروتنیِ ناباور عزیز آفرین می گویم که نَفَسِ گناز را شهید نکرد و از حق خود گذشت
آنست آدمی که در او حسن سیرتی
یا لطف صورتیست دگر حشو عالمست
هرگز حسد نبرده و حسرت نخوردهام
جز بر دو روی یار موافق که در همست
خانم گلناز عزیز درین دو بیت سعدی از دو فرد صحبت نمیکند که نظر به یک نفر دارد. می گوید آدمی آنست که در عین صورت زیبا از لطافت سیرت نیکو برخوردار است و این با توضیح ناباور گرامی کاملاً مطانق است، یار موافق دو رو دارد یکی سیرت زیبا و دیگری روی نیکو همراه با لطافت
با پوزش از جسارت
افسانه چراغی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰:
در مصرع دوم بیت پنجم، یک سرِ مو باید خوانده شود. مو در معنای اصلی خود به کار رفته است.
در مصرع دوم بیت دهم، یک سرِ مو باید خوانده شود. مو در معنای بسیار باریک به کار رفته است.
افسانه چراغی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳ - برون آ شهسوارا:
در مصرع پایانی: به کاری اینچنین نیکو درست است.
یگانه در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از عمر رضیالله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم:
استفاده از واژه قلاسنگ این حس را به آدم القا میکند که سخن از زبان شاعر پشت سر هم بیرون میریزد و معنی پشت معنی به مخاطب میدهد.
ادیبان در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴:
درود
در پخش فایل صوتی، نی درست است یا نِی؟!
سپاس
محمد در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:
در پاسخ به مهرداد که گفت بهتر بود به جای دریا در مصرع اول جیحون گذاشته شود.
باید عرض کنم که اولا تکرار یک آرایه است و بکاربردن درستش باعث زیبایی هم می شود کمااینکه دراین بیت هم شده.
دوما به علت زیبایی آوایی که بین دریا و صحرا وجود دارد اینگونه بهتر است و جیحون از دلنشینی کلام میکاهد.
سپاس
یگانه در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از عمر رضیالله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم:
درود،
مولوی عزیز در ابیات آخر سپاسگزاری را به مخاطب یاد میدهد، چیزی که شایسته است در ایران فرهنگ سازی شود: مثلاً فرض کنید چهار سال در یک شرکت کار کرده اید و بی دلیل و ناگهان اخراج میشوید، بهتر است به جای اخم کردن به نزد رییس خود بروید و از او تشکر کنید که چهار سال به شما کار داده بود. یا مثلاً اگر کسی عیب ما را در روی ما گفت بجای ترش کردن از او تشکر کنیم. به نظر من همین که آدمها وقت میگذارند و جواب سلام آدم را میدهند باید از آنها سپاسگزار بود. مولانا در بیت آخر از شعر خود راضی نیست و میگوید مثل قلابسنگ که ممکن است به هدف بخورد یا نه، شاید معنی را خوب نگفته باشم و به هدف نخورَد، پس خوب است از این معلم خوب بجای احساساتی شدن درس بگیریم. سپاس
حجت الله مالمیر در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۸:
عشق به حضور و مستی حضور و رسیدن به این که من تن و جسم نیستم بقول مولانا من روح پاکم ای پسر نه مشت خاکممختصر
محمدعلی سبحانی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:
سروبالای من آن گه که درآید به سماع
چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد
از دریچه نگاهی دیگر می توان سرو بالای من را راستی و تواضع درون هر مرد ایرانی دید که در نگارگری هم بته جقه نماد ما ایرانی ها می باشد که در نگارگری و کاشی هفت رنگ و ... ترسیم می گردد و حافظ می گوید وقتی این سرو وجود من راستی وجود من وقتی به سماع در می آید جان را فدا می کنم همانند تمام شهدا
و بهترین نمونه آن در شهرمان الگویم شهید عباس دوران می باشد که راستی وجودش به سماع در آمد و جانش را فدای ما کرد
علی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴ - زاده شدن فریدون، کشته شدن پدرش و پرورش او با شیر گاو برمایه:
با سلام و درود
منظور از مصرع "به مادر جدا شد چو طاووس نر" چیست؟ اشاره به برمایه میکنه یا داره از جدایی فریدون از مادر رو میگه؟
سعید در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام نوزده سال بود » پادشاهی بهرام نوزده سال بود:
فردوسی بزرگ هزار سال پیش چه نیکو کارکردهای روان را میشناخته :
به فرهنگ یازد کسی کش خرد
بود روشن و مردمی پرورد
سر مردمی بردباری بود
چو تندی کند تن به خواری بود
هرانکس که گشت ایمن او شاد شد
غم و رنج با ایمنی باد شد
توانگر تر آن کو دلی راد داشت
درم گرد کردن به دل باد داشت
اگر نیستت چیز لختی بورز
که بیچیز کس را ندارند ارز
مروت نیابد کرا چیز نیست
همان جاه نزد کسش نیز نیست
چو خشنود باشی تنآسان شوی
وگر آز ورزی هراسان شوی
نه کوشیدنی کان برآرد به رنج
روان را به پیچاند از آز گنج
ز کار زمانه میانه گزین
چو خواهی که یابی بداد آفرین
چو خشنود داری جهان را به داد
توانگر بمانی و از داد شاد
همه ایمنی باید و راستی
نباید به داد اندرون کاستی
چو شادی بکاهی بکاهد روان
خرد گردد اندر میان ناتوان
نبی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰:
معنی خُلَّةٌ: دوستی بسیار نزدیک( اصل آن از خلت به معنی فقر وحاجت است وبه رابطه دوستی که چنان نزدیک باشد که انسان تنها حوائجش را به او بگوید نیز اطلاق می گردد )
هیوا_عرفانی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:
درودها بر همه عزیزانی که نظرگذاری کردند، من با نوشته دوست عزیز خاموش (56مین نظرگذاری) کاملا موافقم و هرآنچه که حرف دل من هم هست ایشان فرمودند، کاش اینقدر به حاشیه نرویم و هر مطلبی را به ظنِّ خویش تفسیر نکنیم، با تشکر از همه اساتید.
التماس ِ تفکر_خِرَد نگهدار
آزادبخت در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی:
بگردند اشتباه است و با قافیه جور نیست
دندیدن . در برخی نسخه ها کلمه ٔ «بدندند» آمده از این دنده به ان دنده گردیدن درست است
کبکان بی آزار که در کوه بلندند
بی قهقهه یک بار ندیدم که بخندند
جز خاربنان جایگه خود نپسندند
بر پهلو ازین نیمه بدان نیمه بدندند.
منوچهری
آزادبخت در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ فردوسی » هجونامه (منتسب):
بسیاری از این بیتها نمیتواند از فردوسی باشد اما پاره ای نیز نمیتواند جز از فردوسی باشد
مثلا
سر ناسزایان برافراشتن
وز ایشان امید بهی داشتن
سر رشتۀ خویش گم کردناست
به جیب اندرون مار پروردناست
درختی که تلخاست وی را سرشت
گرش بر نشانی به باغ بهشت
سرانجام تلخی به کار آورد
همان میوۀ تلخ بار آورد
-
نکردند جز نیکی و راستی
نگشتند گرد گژ و کاستی
-
اگر تیغ شه بگذرد بر سرم
من از مهر این هر دو شه نگذرم
فرید فریدی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۴۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۴:
وه چه بیان صریحی دارد !
روزوصلش باید از شرم آب گردیدن که ما
در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم
موسی الرضا در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:
شاید منظور شاعر از "حریم حرم" جهان هستی باشد که تمام خلایق از موجودات ریز و درشت گرفته تا کهکشانهای عظیم یکی بعد از دیگری از بین میروند و کسی در این هستی جاودانه نیست و در نهایت اثری از آن نخواهد ماند.
مجتبی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:
بیت صحیح است و به این شکل خوانده میشود:
سر به صحرا دادهی چشم خوشت نخجیرها
بهزاد در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷:
درود بر شما
واژه فرژ به اشتباه پرز نوشته شده
که فرمود ز اول که درد شکم را
فرژ باید از چین و از روم والان
لغت نامه دهخدا:
فرژ
لغتنامه دهخدا
فرژ. [ ف ُ رُ ] (اِ) گیاهی باشد در غایت تلخی که دفع مرض کناک ، که آن پیچش و زحیر است ، کند و دردشکم را نافع باشد و آن را از ملک چین آورند و بعضی گویند وج است که آن را «اکر» ترکی و گیاه ترکی خوانند و بعضی گویند ریوند است و آن دارویی باشد مشهور به جهت اسهال آوردن . (برهان ). اکر نیز گویند و به تازی وی را «وج » گویند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). «بیخ » گیاهی است تلخ طعم و درد شکم را سود دارد. (اسدی ). فریز. فریس . فرزد. فرزه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
ویحک ای برقعی ای تلخ تر از آب فرژ
تا کی این طمع بد تو بنگیرد فرپژ(!).
منجیک .
نیکی میرزایی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵: