احسان در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱ - نیایش و عرض شکوی:
سلام
اصلاحیه
بیت ششم مصرع اول،
زاهد گر باهشی، باده کش و توبه کن
اگر گردد "اگر" با "گر" دگرگون شود این مصرع و آن بیت موزون
و در بیت پایانی سوخه شاید سوخته باشد.
جهن یزداد در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲:
تور و ترک هردو یکی است مانند تازی و تازیک - اما ترکان شاهنامه هیچ پیوندی با ترکان چین که غزها و مغولان از انان هستند و در سده سه و چهار هجری به کاشغر امدند و سپس از سیحون گذشتند پیوندی با ترکان و توران ایرانی ندارد
جهن یزداد در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲:
این داستان از زیباترین شاهکارهای فردوسی در شهنامه است بنگرید که چگونه پور دستان را از گرز سام می شناسند و هنوز نام رستم را نمی دانند
-
دگر وازه هنگ است که چه زیباست - این وازه را هنوز در استان فارس استفاده میکنند
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:
سلام .
این شعر بسیار زیبا هست مثل تمامی اشعار دیگر استاد سخن ،سعدی .به زیبایی تمام عشق را به پرده شعر نمایان کرده ... .
بیت اول :به وفاداری عاشق به یار اشاره میکند :آن لحظه ای که بمیرم و در حال مرگ هستم باز هنوز در آرزو وصال با تو (یار )هستم و به این امید جان میدهم و میمیرم که مرگ من نشانه مرگ در راه تو باشد.
بیت دوم :اشاره به روز قیامت کرده و همچنین اشاره به مرحله دوم قیامت که یکی از وقایعی که رخ میدهد زنده گشتن تمامی انسان هاهست:در زمان قیامت که از خاک قبر خویش بلند میشوم به جستجوی تو هستم و به گفتگو با تو بلند میشوم .
بیت سوم :در آن جمعی که شاهدان روز قیامت هستند از هر دو عالم ،من در آن روز و در آن جمع تنها به تو نگاه کرده و تنها غلام تو میباشم .
بیت چهارم :هنگامی که نیستی تمام عالم را فرا گرفته اگر من هزاران هزار سال بخوابم ، به بوی موی تو اگر آگاه گردم از خواب بلند میشوم.
بیت پنجم:من به از احادیث مجالس وعظ و روضه ها ... نمیگویم،گل های بهشتی را نمیبویم ،به دنبال حورالعین یا پری روی بهشتی نیستم و تنها به سوی تو هستم (به سوی تو دوان هستم ) در واقع اشاره میکند که عاشق به دنبال زیبایی های بهشت نخواهد بود در حالی که زیبایی ای بیشتر از آن هستد و آن عشق است ... .البته امیدوارم معنی من را نوع دیگری قلمداد نکنید ؛
بیت ششم:در بهشت می ننوشم از دست ساقی خشنود یا نگهبان بهشت ،مرا به باده و می و شراب حاجت و نیازی نیست حال آنکه مست روی تو (یار )هستم .اینجا به مستی یار اشاره کرده است .
بیت هفتم :هزار بیابان و صحرا دراز سهل است (آسان است )به سوی تو رفتن و هنگامی هم که من خلافی کنم باز به سوی تو هستم ... .یعنی سعدی میگوید در عشق عاشق به سوی یار دوان است پران است و در هر مکان و هر زمان تنها به سوی است ،و این جهت دادن عاشق به یار تنها حرکت پا نیست و بیش از همه دل و جان و روح و قلب و عقل اوست که به سوی یار حجت میدهند .سعدی اشاره میکند که در این جهت هایی که به آس یار است اگر از هزاران بیابان هم بگذری باز کاری سخت نیست و اگر در این ره مسیری را اشتباه رفتی یا راه اشتباه رفتی باز هم به سوی یار میروی ... .
رهرو دشت سکوت در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۲:
نگار جانم ، خیلی فَرِه فِرَه ، با نیروانا مواظب هم باشین ☀💙
کوروش در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۰۱ در پاسخ به nabavar دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۷ - دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی انهم جواسیس القلوب فجالسوهم بالصدق:
سپاسگزارم
کوروش در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۰۰ در پاسخ به Polestar دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:
دقیقا
اشعار سعدی یه جوری هم هست که هرچی بیشتر میخونی چیزای بیشتری ازش در میاد که در دفعات پیشین متوجه نشده بودیم
کرمانی در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی فرخ زاد » پادشاهی فرخ زاد:
با سلام اگر امکانش هست در تنظیمات سایت رفتن به صفحه بعد را برای داستان های مختلف بگذارید. برای مثال برای خواندن پادشاهی یزدگرد مجبور نباشیم در جستجو به دنبال بگردیم
حمید در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۲ - امیر شجاعی شاعر در قدح انوری گفته:
من هم شنیده ام :به زمین نارسیده می پرسد
سیمرغ در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:
به پیش سپه کشته شد ریونیز که کاوس را بد چو جان عزیز
در داستان فرار فریبرز و یورش گودرز و گودرزیان به سپاهیان توران آیا این پهلوان دیگری به نام ریونیز است که کشته میشود؟
یک ریونیز پیش از این بدست فرود کشته شده بود!
علی شیرازی در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۵ در پاسخ به شکوه دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
درود بر همه دوستان
به گمان من «پایاب» در اینجا به معنی کرانه و ساحل است و بیپایاب به معنی بیکران.
nabavar در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۳۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۷ - دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی انهم جواسیس القلوب فجالسوهم بالصدق:
نچیز یعنی ناچیز
nabavar در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۶:
گرامی هیوا!
«لب بسته در محیط صدف کرد زندگی قانع رهین منت حاتم نمی شود» می گوید: صدف، لب بسته تا از اطرافیان تقاضای غذا نکند، تا با کمِ خویش بسازد و قانع است به آنچه خود دارد.و آن که قانع است زیر بار منت حاتم طایی نمی رود و از او چیزی طلب نمی کند.سعدی نیز دارد
کهن خرقه ی خویش پیراستن به از جامه ی عاریت خواستن
به دست آهن تفته کردن خمیر به از دست بر سینه پیش امیر
nabavar در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۲۶ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:
گرامی جهن یزداد! با شما موافق نیستم، نامرد، مردانگی و جوانمردی در مقوله ی تحقیر زنان نمی گنجد، لغاتی ست ساخته شده در مورد شجاعت و بخشش، ولی زمانی که می گوییم از زن کمتر، تحقیر و توهینی ست به زن و خانواده
nabavar در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۱۱ در پاسخ به مهدی خورسندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰:
گرامی مهدی! من به خلاف رای تو گر نفسی زنم زنم. اینگونه نبوده که هر شاعری چون فرزند زمان خویش است، از درایت و انصاف دوری گزیند. نظامی و فردوسی را نگاه کنید، جز در بلندی مرتبت زنان سخن نگفته اند، هر چند پیش از سعدی میزیسته اند. مولانا که بسیار آبروریزی کرده.دنیای هپروتش جهان را در بر گرفته و خشکی افکارش دیگر امروزه خریدار ندارد. اما تنها احترامی که برایشان قائلم زنده نگاه داشت زبان شیرین فارسی ست. ولی اتفاق می افتد که در فهم شعر و نثر مولوی در می مانم. گرچه تربیت و محیط نقش تأثیر گذاری در افکار ما دارد ولی خرد و انصاف نیز نعمتی هایی ست پُر بها.
سجادد در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۲۷ در پاسخ به یکی (ودیگر هیچ) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:
گمان میکنم که (((اگر))) ادراکی از حتی همان مصرع اول وجود میداشت، خداونده "جان" (نه جانان) و "خرد"(نه خردمند) ، بعید بدانم که حتی خواسته ای از این شخص سوم داشته باشیم.
Ouchen در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۲ در پاسخ به ایمان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۳:
ایمان عزیز، در این بیت خداوند به مخلوق (خاص و عام) میفرماید از آنجا که من سرچشمه ی مهر و وصال و دلجویی هستم، پس از سر مهربانی کمر به تیمار و نوازش و دلجویی تو بسته ام. منظور فقط این نیست که چون غمت را دیدم پس تصمیم به دلجویی گرفتم، بلکه به معنای والاتر یعنی من (پروردگار) عهد به دلجویی از هر آنکه به درگاهم رجوع میکند دارم. و اگر دیده را دیده ای بخوانیم یعنی ای مخلوق تو قبلاً هم برکات وصال و تیمار و نوازش مرا دیده ای.
سیمرغ در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:
توس و مکبث در سوگداستان فروود سیاووش
شاید برای برخی این پرسش پیش بیاید که با آنکه رستم پیش از این به خونخواهی خون سیاووش رفته بود این یورش و خونخواهی دوباره کیخسرو و ایرانیان در خاک توران از چه روست؟
پاسخ را آنان که فیلم Troy را دیده اند آسان تر در می یابند آنجا که آگاممنون به برادرش که آماده پذیرش پیشنهاد پاریس برای نبرد تن به تن و پایان جنگ و برگشت همه به خانه هایشان است یادآوری میکند که این همه راه را برای برگرداندن یک زن به آنجا نیامده است بلکه برای گرفتن سرزمین و زر و مال و به زیر یوغ آوردن مردمان آنجا به این سرزمین آمده است!
این نکته را فردوسی آنجا که از تاراج دژ فرود از زبان وی در بستر مرگ سخن گفته است
کنون اندر آیند ایرانیان به تاراج دژ پاک بسته میان
پرستندگان را اسیران کنند دژ و باره کوه ویران کنند
و به همینگونه در تاراج شهر مرزی توران تژاو
ازان پس برفتند سوی گله که بودند بر دشت ترکان یله
گرفتند هر یک کمندی بچنگ چنانچون بود ساز مردان جنگ
بروشنی آشکار میکند. تا جایی که بیژن با دیدن گوهری چون اسپنوی از دنبال کردن تژاو دست برداشته و زن زیبای تژاو را زیر بغل زده و خوش و خندان به لشکرگاه باز میگردد!
روشن است که خون سیاووش بهانه ای بیش نیست برای نبرد بر سر خاک و سرزمین برای ایرانیان و اگر در این راه برادر خسرو هم به گفته ای – به کوشش نیروهای خودسر- از میان برداشته شود چه باک! به گفته طوس پادشاه خیلی هم بدش نخواهد آمد!
بدو گفت طوس ای گو نامدار ازین گونه اندیشه در دل مدار
کزین شاه را دل نگردد دژم سزد گر نداری روان جفت غم
فردوسی هراس از اینهمه وحشی گری سپاه ایران را آنجا به رخ خواننده میکشد که فرود از زنان و پرستندگان دژ میخواهد که پیش از اینکه بدست سپاه ایران بیافتند خودکشی کنند و خود را از بالای دژ به پایین افکنند و مادرش نیز پس از به آتش کشیدن کاخ با خنجر شکم خود را شکافته و بر بالین وی خودکشی میکند.
پرستندگان بر سر دژ شدند همه خویشتن بر زمین برزدند
یکی آتشی خود جریره فروخت همه گنجها را به آتش بسوخت
یکی تیغ بگرفت زان پس بدست در خانهٔ تازی اسپان ببست
شکمشان بدرید و ببرید پی همی ریخت از دیده خوناب و خوی
بیامد ببالین فرخ فرود یکی دشنه با او چو آب کبود
دو رخ را بروی پسر بر نهاد شکم بردرید و برش جان بداد
در دژ بکندند ایرانیان بغارت ببستند یکسر میان
پرسش دیگر اینکه نقش و جایگاه کیخسرو و طوس در این میانه چیست؟ آیا پیشنهاد نخست یورش و تاراج توران زمین از سوی طوس به کیخسرو داده شد و دست کم به او یادآوری شد و این طوس بود که آن اندازه بر آن پافشاری کرد تا خود نقش کلیدی در این میان بازی کند؟ اگر نه چرا از میان سواران و سپهبدان ایران زمین کیخسرو طوس را برای این این کار برمیگزیند (یعنی درست همان کسی که از نخست با شهریاری و پادشاهی وی ناخشنود بود!)؟ آیا کیخسرو با برگزیدن طوس برای این سفری میخواست او را از پایتخت خود دور نگهدارد؟ آیا وی نیازمند تندی و ناجوانمردی طوس برای کشتار و تاراج سرزمین های توران بود؟ آیا کیخسرو می بایست با دستور یورش به توران بی عاطفگی خود نسبت به زادگاه و مردمان مادری خود را برخ ایرانیان میکشید و در این آزمون پیروز بیرون می آمد؟ آیا پافشاری بر اینکه در دو راهی بیابان و برفسار کوهستان سپاه می بایست به سمت بیابان براه بیافتد نشانه ای از شخصیت شناسی کیخسرو برای رهسپاری سپاه به سمت دژ برادر و از میان بردن او بوده است (دست کم آیا ناخودآگاه چنین اندیشه ای او را فرا گرفته بوده است)؟ همچنان که در داستان اکوان دیو رستم می دانست که آنچه از اکوان بخواهد وارونه آن خواهد شد آیا اینجا هم نقشه ای برای رسیدن به خواستهای ناخودآگاه درون در میان بوده است؟
نگریستن به شیوه داستان پردازی فردوسی در کنار روش کسانی همچون شکسپیر برای نشان دادن کشمکش های خوبی و بدی و شیطان و فرشته در درون قهرمانان داستان بخوبی روشن میکند که نمایش های فردوسی همانند سوگداستان فرود (برای نمونه در برابر مکبث یا هملت) جورچینی ( puszzle ) است که پر کردن بخشی از آن را به خواننده واگذار کرده تا خود بدین پرسشها پاسخ دهد و تنها گاهی سرنخ نه چندان روشنی برای رسیدن به پاسخ آنها برجای گذاشته است.
روشن است که ذهن فردوسی همانند درون کیخسرو در این داستان در پیچ و تاب خوبی و بدی در نوسان است و این سردرگمی بروشنی در گفتار و رفتار بهرام آشکار شده است. او از آغاز بر این باور بوده است که این سپاه براستی برای خوانخواهی از خون سیاووش بسوی مرز توران به پیش تاخته است و اینکه درنمی یابد که این شتاب برای کشتن فرود یادگار سیاووش که دل با ایرانیان دارد از بهر چیست؟ اگر ایرانیان بدنبال کینخواهی از افراسیاب و تورانیان هستند آیا تا بدینجا راه را به نادرست نیامده اند و آنگاه دلش از این همه بیداد و تاراج دارایی فرزند سیاووش و برادر پادشاه کیخسرو بدرد آمده است.
چو بهرام نزدیک آن باره شد از اندوه یکسر دلش پاره شد
همه دژ سراسر برافروخته همه خان و مان کنده و سوخته
بایرانیان گفت کز کردگار بترسید وز گردش روزگار
ببد بس درازست چنگ سپهر به بیدادگر برنگردد بمهر
زکیخسرو اکنون ندارید شرم که چندان سخن گفت با طوس نرم
به کین سیاوش فرستادتان بسی پند و اندرزها دادتان
ز خون برادر چو آگه شود همه شرم و آذرم کوته شود
فردوسی در آخر سیاست همه سیاستمدارانی را نمایش میدهد که برای شستن دستان خود از جنایت هایی که به آن دست زده اند جلوی همگان اشک تمساح ریخته و از گذشته افسوس میخورند و خود را بیگناه و پاک و حق مدار جلوه میدهند. طوس که در برابر همه آزمندی ها و بلندپروازی هایش از فدا کردن جان پسر و نزدیکان خود نیز بیم نداشته است پیکر بی جان فروود و ارسپ و ریونیز را با کفن و تشریفات نظامی و سلطنتی درخشان! به دخمه بالای کوه سپرد و بعد سه روز عزای عمومی برای پیگیری تاراج و یورش به سوی شهر مرزی دیگر توران براه افتاد! (این را مقایسه کنید با حال و روز رستم پس از مرگ سهراب که در شاهنامه آمده است!)
سه روزش درنگ آمد اندر چرم چهارم برآمد ز شیپور دم
سپه برگرفت و بزد نای و کوس زمین کوه تا کوه گشت آبنوس
براستی بسیاری از درونمایه های شخصیت مکبثت شکسپیر را میتوان اینجا در رفتار و گفتار طوس دید. داستانی که در آن بسیاری قربانی وسوسه آز و دیوانگی یک نفر میشوند.
به بند درازیم و در چنگ آز ندانیم باز آشکارا ز راز
هیوا در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۶:
درود
جسارتا امکان داره بیت «لب بسته در محیط صدف کرد زندگی قانع رهین منت حاتم نمی شود» معنی کنید
Ouchen در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۷: