گنجور

 
مولانا

نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم

که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم

به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم

که من تو را نگذارم، به لطف بردارم

رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم

سر تو را به ده انگشت مغفرت خارم

هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست

اگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم

ببسته‌ست میان لطف من به تیمارت

که دیده برکات وصال و تیمارم

هزار شربت شافی به مهر می‌‌جوشد

از آن شبی که بگفتی به من که «بیمارم»

بیا به پیش که تا سرمه نوت بکشم

که چشم‌روشن باشی به فهم ِ اسرارم

ز خاص خاص خودم لطف کی دریغ آید؟

که از کمال کرم دستگیر اغیارم

تو را که دزد گرفتم سپردمت به عوان

که یافت شد به جوال تو صاع انبارم

تو خیره در سبب قهر و گفت ممکن نی

هزار لطف در آن بود اگر چه قهارم

نه ابن یامین زان زخم یافت یوسف خویش؟

به چشم لطف نظر کن به جمله آثارم

به خلوتش همه تأویل آن بیان فرمود

که من گزاف کسی را به غم نیازارم

خموش کردم تا وقت خلوت تو رسد

ولی مبر تو گمان بد، ای گرفتارم!

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۷۲۳ به خوانش هانیه سلیمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ازرقی هروی

ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم

زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم

خصایل تو سزاوار مدحتند همه

بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم

چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال

[...]

سوزنی سمرقندی

نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم

به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم

چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم

چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم

لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم

[...]

انوری

خدایگانا سالی مقیم بنشستم

به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم

همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم

همی نگردد کارم نفیر چون دارم

نه ماه دولتم از چرخ می‌دهد نورم

[...]

خاقانی

از آن قبل که سر عالم بقا دارم

بدین سرای فنا سر فرو نمی‌آرم

نشاط من همه زی آشیان نه فلک است

اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم

نه آن کسم که درین دام‌گاه دیو و ستور

[...]

مولانا

بیار باده که اندر خمار خمارم

خدا گرفت مرا زان چنین گرفتارم

بیار جام شرابی که رشک خورشید است

به جان عشق که از غیر عشق بیزارم

بیار آنک اگر جان بخوانمش حیف است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه