گنجور

حاشیه‌ها

روشنک در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

دوستان لطفا مصرع دوم بیت اول رو معنی اش رو بگید ممنون

روشنک در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

سلام دوستانی که میگن هجرانش را  روی حرف ن ساکن بگذاریم بعد که خونده نمیشه اصلا من واقعا گیج شدم

غبار ره در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۸:

لطفاً اصلاح شود

لب لعل روح پرور او

پری در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۳۵:

مرتد گردم گر ز تو من برگردی درسته . مرتد شوم اگر از تو من برگردمی(برگردم). 

امید در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۹ در پاسخ به دکتر علیرضا محجوبیان لنگرودی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹ - گمان بردن کاروانیان که بهیمهٔ صوفی رنجورست:

در مورد صحبتی که درباره "پل" و "پول" و همینطور "قفل" و "قلف" کردید . مولانا در همین شعر جواب را داده است .

هر عبارت خود نشان حالتیست

حال چون دست و عبارت آلتیست

آلت زرگر به دست کفشگر

همچو دانهٔ کشت کرده ریگ در

و آلت اسکاف پیش برزگر

پیش سگ که استخوان در پیش خر

بود انا الحق در لب منصور نور

بود انا الله در لب فرعون زور

شد عصا اندر کف موسی گوا

شد عصا اندر کف ساحر هبا

زین سبب عیسی بدان همراه خود

در نیاموزید آن اسم صمد

کو نداند نقص بر آلت نهد

سنگ بر گل زن تو آتش کی جهد

دست و آلت همچو سنگ و آهنست

جفت باید جفت شرط زادنست

امید در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۱۴ در پاسخ به سیروان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸ - التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن:

بنظر بنده 

سوفی راهنمای روح و مرشد و دانا است  .

خادم منظور روح انسان هست البته روحی که خادم اون سوفی هست . ( یعنی اون فرد بزرگ رو به عنوان مربی خودش قبول کرده )

خر منظور جسم انسان ( وسیله بردن بار یا رسیدن به هدف ) شاید به آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند هم ارتباط داشته باشه ( مفهوم حمل بار )

البته خر میتونه منظور از هدف زندگی انسان هم باشه که راهنمای خادم اون رو براش تعیین کرده و بهش گفته بود توی زندگی این خر رو به مقصد برسون . 

قبل از زندگی یا زمان زندگی راهنما یا سوفی و کسی که این راه رو قبلا طی کرده بارها به خادم هشدار می دهد که این کار رو بکن اون کار رو بکن فلان کار یادت نره و ... ولی خادم همش میگه من خودم میدونم اینا خیلی واضحن و ... و نهایتا خادم یا همان روح زمان زندگی هیچ کدوم از اون راهنمایی ها رو انجام نمیده و از تعهدی که کرده تخلف میکنه ( عنوان شعر هم همین است ) و خر بیچاره که جسم یا هدف زندگی باشه به عذاب و مشکلات خیلی سختی توی زندگی دچار میشه

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » وفای شمع:

سلام بیت سوم غم است نه عم لطفا تصحیح کنید :)

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ رهی معیری » رباعیها » اندوه مادر:

واقعا خیلی شعر زیبایی هست و حقیقتا راست و بر مبنای واقعیت ...

درود به تمام مادران عزیز درهر نقطه از زمین چه آنان که رفتند و چه آنان که هستند ...

میثم در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۳۸ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۴ - در ترشیح اصل این شجره به رشحه توحید و توشیح صدر این مخدره به وشاح تحمید و فی مناجات:

گفتمش یار تو ای فرزانه با تو همواره بود همخانه

لاغر و زرد شده بهر چه ای؟ سر به سر درد شده بهر چه ای

Sia در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۱۵ در پاسخ به خادم دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » مربع:

با درود 

از چهره ی افروخته گل را مشکن

واسه سعدی نیست ...

سعدی چنین شعر ضعیفی نگفته ..

در همین سایت عالی گنجور هم سرچ‌بفرمایید چنین شعری از سعدی را پیدا نمی‌کنید..

دکتر صحافیان در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:

خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد

ساحت کون و مکان عرصه میدان تو باد

پادشاه وجودم، کیهان چون گویی سرگردان چوگان تو باشد و پهنه هستی جولانگاه فرمانروایی ات!

زلف خاتون ظفر شیفته پرچم تست

دیده فتح ابد عاشق جولان تو باد

زلف ملکه پیروزی، مشتاق پرچم برافراشته ات شده و چشم فتح جاوانی، دلباخته تاخت و تاز ظفرمندانه تست. ۳-ای شکوهمند! که نویسندگی دبیر فلک(عطارد) به خاطر تست، روح جهان نشان ویژه( طغرا) پادشاهی ات را ترسیم کند!

۴-اندام موزون تو چنان دلفریب است که خشم درخت طوبی را برانگیخته، باغ دلگشایت رشک بهشت برین باد!

۵- فقط سنگها، گیاهان و جانوران در فرمانت نیستند، هر چه در عالم قدسی است در فرمان تو باشد!

نکته: آرایه ادبی:غلو برای پادشاه دانسته شده است اما به نظر می رسد این غلو که از نوع عرفانی می باشد( مثلا در شعر انوری افلاک به پای ممدوح ریخته می شود و در شعر فرخی سایر پادشاهان) ادب شرعی را زیر پا گذاشته و عقل کل و عالم امر را در فرمان ممدوح شاعر می بیند، بی تردید ارزش فوق العاده ای دارد و می تواند همان سروش غیبی که آورنده حال خوش برای لسان الغیب است، باشد.

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

Khalid در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۶:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶:

برای شرح این شعر زیبا مولانا را در این چینل یوتیوب میتوانید مراجعه کنید.

https://youtu.be/3vtCip-nC7s

شمس کاشانی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

بشنو این نی چون شکایت می‌کند ...


بشنو از نی چون حکایت می‌کند

 از جدایی‌ها شکایت می‌کند

سرچشمه گرفته از : 

1- مثنوی معنوی
به سعی و اهتمام رینولد نیکلسون 

2 - مثنوی کهنه ,چاپ سنگی 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سر آغاز

کوروش در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۳۹:

چرا ذلت رو خوب میدونستن ؟

علی شهداد در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴:

بنظرم بیت اول در مصرع دوم یه «نه» اضافه داره و درستش این باشه:

چنان مستم چنان مستم چنان مست

که نه پا دانم از سر، نه سر از دست

مهرداد در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵:

پیوست به دیگران و از وی بیرید

مهدی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۵۷ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

بوی جوی مولیان آید همی

یاد یار مهربان آید همی

معنی بیت:

بوی رود مولیان بخارا به مشام میرسد و ما را به یاد دوست مهربانمان می اندازد

 

ریگ آموی و درشتی راه او

زیر پایم پرنیان آید همی

معنی بیت:

دشت ریگ آموی با وجود دشواری گذشتن از آن، در زیر پاهایم همچون حریر، نرم و لطیف است.

 

آب جیحون از نشاط روی دوست

خنگ ما را تا میان آید همی

معنی بیت:

از شادی دیدن روی دوست، سطح آب جیحون تا زیر کمر اسب ما بالا می آید.

 

ای بخارا شاد باش و دیر زی

میر زی تو شادمان آید همی

معنی بیت:

ای بخارا، شادمان باش و پاینده باش چرا که امیر با شادمانی به سوی تو می آید.

 

میر ماه است و بخارا آسمان

ماه سوی آسمان آید همی

معنی بیت: 

امیر همچون ماه است و بخارا به مثابه ی آسمان: ماه دارد به سوی آسمان می رود.

 

میر سرو است و بخارا بوستان

سرو سوی بوستان آید همی

معنی بیت:

امیر به مثابه ی سرو است و بخارا به مثابه ی بوستان: سرو دارد به سوی بوستان می آید.

 

آفرین و مدح سود آید همی

گر به گنج اندر زیان آید همی

معنی بیت: 

تحسین و ستایش، برایت سودمند است اگر چه برای خزانه تو ضرر دارد (چرا که با پرداخت صله شاعر، از موجودی گنجینه ی پادشاه کاسته خواهد شد)

 

حسین مرکزی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

ماه دو هفته : ماه کامل شب ۱۴

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

سلام و درود به جناب polester فکر نکنم با فلسفه و تحلیل اشعار یک شاعر بتوان به مغرور بودن آن شاعر آگاه شد ؛

در مورد اینکه منوی مولانا اصول الدین هست هم بایدبگویم دروغ هم نیست ولی راست راست هم نیست ؛مولانا هیچ گاه خود را خدانپنداشت او توسط شمس توانست خدا را در یابد او از واحد بودن و یکتا بودن خدا آغاز کرد نه از یکتایی خدا ؛او خدا را نه در ماورا نه در هر و کل ، او خدا را در هیچ یافت چراکه ما انسان ها خدا را در امکان ها و هر ها صدا میزنیم ما بر هر ها و امکان ها اشک میریزم تا که دست یابیم و مولانا خدا را در هیچ یافت خدا را در نا ممکن ها یافت خدا را در گنگی یافت ...خدا را واضح خدا را مجهول یافت ...

مولانا از هیچ شروع نکرد ...او صفر شد تا بی نهایت شود ...او در صورت ها نماند او در پایین ها ماند و رفت و به اوج صعود کرد  ؛ ...

مثنوی مولانا تنها محتوایی همانند قرآن نیست ؛مثنوی مولانا قرآن پارسی ست ... مملو از ابیات که چون قرآن روان و شیرین ست ...چون قرآن دینی نیاورده به نام اسلام و پیامبری ندارد ؛ اما مثل قرآن روان و شیرین و گوارا هست ؛چون قرآن ما را به نیکی ها دعوت میکند ما را به عاشقی دعوت میکند ما را نهی میکند از بدی ها ... چون قرآن از عشق میگوید ... تنها فرق مثنوی و قرآن همین جا هست ...که قرآن برای تمامی ست چه مسلمان و چه غیر مسلمان و از خدا میگوید و از دین حقانی حد یعنی اسلام و مثنوی از دینی میگوید مجهول ... مثنوی از اسلام نمیگوید ...مثنوی از دین خدا میگوید ...مثنوی اسلام را دین خود نمیگوید ... مثنوی خدا را دین خود میگوید و میگیرد ...او آنچه در دلش گواه راست می آید را عمل حق میگوید ... او پیوسته به کعبه طواف کردن بی آنکه از عمل مقدس عشقی در دل بر پا شود دوری دارد او از صدا زدن یار در سختی ها دوری میکند او خدا را هر لحظه فریاد زدن میخواهد و میکند ، او از نماز خواندن و لحظه ای بعد روبه روی همان قبله خداوندی ظلم کردن دوری میکند او خدا را هر لحظه میبیند حس نمیکند ؛ او خدا را همین جا همین ثانیه و هر ثانیه و هر مکان و هر لحظه در مرگ یا زندگی همه جا میبیند ...در گذشته در حال در آینده ، ... و با همین ها اگر خو آدمی فهمید برای یار خودش پروردگار خودش این میکند و این ها مهری به او نیست بل مهری است از طرف او چرا نخواهد دعوت کردن دیگری بر دین دل ها نه بر دین ها انجام ها ... و تنها اندکی از ما هستند که بهشت را نه برای خوشی بل بهشت را در خدا میبینند و نه خدا را در بهشت ... 

به امید آنکه عشق او ما را شعله ور سازد چون آتشی در میان شب سیاه ...

شاعر گمنام در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:

به نظرم بیت

"اینان که به دیدار تو در رقص می‌آیند   چون می‌روی اندر طلبت جامه درانند"

در گذر زمان تغییر کرده ...

و شاید نحوه صحیح خواندنش این باشد:

اینان که به دیدار تو در رقصِ مِی‌ آیند    چون مِی‌ (یا می) روی اندر طلبت جامه درانند...

 

۱
۱۳۶۵
۱۳۶۶
۱۳۶۷
۱۳۶۸
۱۳۶۹
۵۴۵۹