مهدی در ۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » وفای شمع:
«اقبالبانو» خوانندهی پرآوازهی پاکستان این غزلِ نغز را خوانده است:
https://youtu.be/RXXe0DVC2DE
عباس در ۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۴ - یافتن مرید مراد را و ملاقات او با شیخ نزدیک آن بیشه:
با تشکر از دست اندر کاران محترم سایت ارزشمند گنجور و همچنین تشکر میکنم از آقا مقداد عزیز که سبب شدند من چندین بار من این شعر را بخوانم و تمرکز کنم مخصوصا در بیت شماره 27 که باعث تحول بسیار بسیار مهمی در زندگی برای من شد. برداشت من از بیت 27 این که آدم بدون داشتن ضد به ضدیت خودش آگاه نمیشه و وقتی آگاه شد میتواند به ضدیت خودش غلبه کنه. مثلا وقتی کسی به من اخم کنه من نباید مقابله به مثل کنم و من هم اخم کنم بلکه با ضد اخم که گشاده رویست با آن شخص بر خورد کنم یعنی وقتی کسی به من اخم میکنه در حقیقت آن اخم در من هم هست و من برای چیره شدن بر اخمم باید از ضد آن که گشاده رویست استفاده کنم. بنابراین ضدیت آن شخص کمک کرد که من آگاه بشم که من هم آن ضدیت را داشتم و باید بر آن چیره شوم و بی ضد شوم همانطور که برای خدای بی مثل ضدی وجود نداره. نمیدانم چقدر برداشت من کمک به آقا مقداد عزیز و دیگر دوستان کرده باشه ولی اینو میدونم که سوال آقا مقداد عزیز به من خیلی کمک کرد و همانطور که گفتم زندگی منو متحول کرد خیلی ممنون.
حامد طباطبایی در ۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲۲:
در مصراع دوم فقربه احتمالا اشتباه حروفچینی است، و بایستی فربه باشد.
بهمن در ۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
ای کاش روزی برسه که ما تو این مملکت به سبک دوران صفوی اندیشکده هایی داشته باشیم تا اهل علم و ادب دور هم گرد بیایم و فارغ از دغدغه های روز مره اینچنین باهم روزها و ساعت درباره معنی و تفسیر واژه ای در بیتی از حضرت حافظ برای مثال بحث کنیم و در نهایت مشگل تفسیر مثلا همچنین بیتی رو که درد درست یا درک با بیانیه ای که حسن الختام اون مجلس بحث باشه تمام کنیم چقدر لذت بردم از خوندن کامنت ها خدارو شکر که هنوز در این اب و خاک اهل علم و ادب هستند اما برداران و خواهران همه ما عاشق ادب و علمیم و در ورطه علم و ادب بحث جایز است و رواست اما خدایی ناکرده کینه از هم ب دل نگیرید که بخدا سوگند شیرین تر از این مباحث در دنیا چیزی نیست ای کاش وزارتخانه ای به نام وزارت ادب و فرهنگ بود که عاشقانی مث شما عزیزان به خرج دولت وقت گرد هم می آمدید فارغ از دغدغه معاش اون وقت چه گلستانی میشد این مملکت و چه مایه فخری بود همچنین وزارت خانه ای اما دریغ و صد دریغ که اهل علم همواره در مشرق زمین مظلوم واقع شدن اما به قول حضرت حافظ با این همه از سابقه ناامید نباید بود
مهیار صیفی در ۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
باسلام، بیت دوم مصراع اول ناقصه ( پرسید که حال ....بیمار تو چون است) احتمالا کلمه ای مثل (دل) در اون قسمت بوده (پرسید که حال (دل) بیمار تو چون است)
امید وکیل در ۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۹ - آواز دادن هاتف مر طالب گنج را و اعلام کردن از حقیقت اسرار آن:
مولانا به تبع شمس تبریزی، توصیه بر «پیراستگی از علوم زائد فلسفی و فکری» میکند.
شمس معتقد بود که انسان برای نیکبختی به آگاهیهای اندکی نیاز دارد.
Ziquan در ۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹:
بنظر میرسد که این شعر منسوب به مولاناست و از او نیست؛ زیرا لقب "رومی" بعدها به جناب مولانا منسوب شده و نه در زمان حیات وی. همچنین شعر همراستا با اندیشههای مولانا نیست و هم دایره لغات آن قرابتی با شعر مولانا ندارد.
Polestar در ۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
دوست عزیزی که پرسید
چرا وقتی سعدی به قونیه رفته، مولوی تکریمش نکرده...
پاسخش اینست که چون مولوی شخصیت متکبر و مغروری داشته و مبتلا به نارسیسیسم بوده
همچنانکه مثنوی خودش را هم که مملو از اغلاط و خطاهاست توصیف کرده به: اصول اصول اصول الدین...
البته این نوع مطاللب به مذاق مولویپرستان خوش نمیآید
ولی به هر حال حقیقت ممکنست گاهی تلخ باشد
سجاد در ۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹ - آسایش بزرگان:
سلام
بنده اعتقاد دارم برخی شعرا سروده هاشون فقط شعر نیست بلکه تفسیر قرآنه، استاد پروین هم یکی از این دست بزرگواران.. روحشون شاد
میم الف در ۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در شکایت از جهان و نعت خاتم پیغمبران:
سلامها. لطفا نیمفاصلهها رعایت شود. برجیس درست است و نه بر جیس. خاربست درست است و نه خار بست
Polestar در ۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۲:
شاعرش خواجه سعیدالدین هروی است
مهدی کلانتری در ۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۸ در پاسخ به محسن حیدرزاده جزی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:
نکاتتان درست است. فقط در مورد یرضی، به نظر میرسد یُرضی هم میتواند درست باشد. و معنی اینگونه میشود: هر ملیحی را طوری وصف کردم که او خوشش میآید و [وصف من] او را راضی میکند
علی رضا در ۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۳:
واقعا صلح طلبی سعدی زیباست
احمـــدترکمانی در ۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
مرغان ابی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا
احمـــدترکمانی در ۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۰۹ دربارهٔ عطار » بلبل نامه » بخش ۲۹ - حکایت:
بگرد آینه طوطی بیاورد
بخلوتخانۀ شاه جهان برد
ساجده در ۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۰:
در مورد بیت اول یکمی توضیح میدید... متوجه چگونگی خوانشش نمیشم و دچار مشکل شدم توی تشخیص معنی درستش.
R H در ۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:
برگ بی برگی ، بعد از مدتها که حاشیه ها رو میخونم یک نفر رو دیدم که کلام حافظ رو درک کرده باشه ، روحم شاد شد
برگ بی برگی در ۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
"شهر" در این بیت علاوه بر معنیِ متداولِ آن، بعنوانِ نمادِ این جهان آمده است یا همانطور که در بیتِ چهارم میفرماید" باغِ عالم " ، که مراد این دنیای فُرم و ماده میباشد، "منم" حافظ است که همچنین از زبانِ نوعِ انسان سخن میگوید، یعنی انسان میداند که در این جهان تنها و تنها اوست که عشق و عشق ورزیدن را میشناسد، هر موجود دیگری حتی فرشتگان از این قابلیتِ فوقالعاده بی بهره هستند و همین امتیاز و برتریِ انسان است که او را اشرفِ مخلوقات نموده است، همهٔ مخلوقات و آفریدگانِ جهان از جامدات و نباتات و حیوانات بر این امر واقف بوده و به همین دلیل حافظ میفرماید او یا انسان در این جهان مشهور است به عاشق پیشگی و عشق ورزیدن، و در همین راستا آفریدگانِ جهان در انتظار نتیجه و ثمره این عشق ورزی بسر میبرند تا پس از به بار نشستن درخت تنومندِ عشق، آنها نیز به منظورِ تکاملِ هشیاریِ خود از میوهٔ آن بهره برده، رفتارِ خود را در جهانِ فرم با صلاحدید و نظر ِ انسان کامل و زنده شده به عشق تنظیم کنند، در مصرع دوم میفرماید اما این اتفاقِ مبارک چه زمانی رخ خواهد داد؟ و خود پاسخ میدهد آنگاه که من یا انسان دیدگانِ خود را با بد دیدن آلوده نسازد، یعنی انسان با هر چشم و دیدگاهی بجز نظر و دیدِ خداوند که به جهان بنگرد، آن نگاهی بد و بد دیدن محسوب میشود، پس آن وقتی انسان به عشق زنده میگردد و جهانیان نیز میتوانند از ثمرهٔ این عشق برخوردار شوند که انسان جهان را از منظر و چشم خدا بنگرد، در اینصورت دروغ، ترس، خشم، حسادت، کینه توزی، خود بزرگ بینی، انتقام جویی و سایر صفات رذیله از وجود انسان رخت برخواهد بست و جای آنها را عشق و مهرورزی و عطوفت و سایرِ صفاتِ خداوندی پر خواهد نمود و بنظر میرسد این گونه دیدن، خوب دیدنِ موردِ نظرِ حافظ و دیگر بزرگان است .
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
در ادامه بیت قبل میفرماید انسان با عهد و پیمانِ روز الست به این عشقورزی متعهد شده و حافظ و هر انسان عاشقی که میخواهد به عهدِ خود وفا کرده و مهرورزی را در جهان کارِ اصلیِ خود قرار دهد، قطعآ باید ملامتِ انسانهایی که عهد با خداوند را فراموش کرده و بجایِ عشق، در حالِ درد پراکنی در جهان هستند را با مسرت بپذیرد، ملامت هایی که تمامی نداشته و به انواعِ شیوه ها نثارِ عاشقان و سالکان میشوند اما حافظ و انسانِ عاشق از این ملامت کشیها نه تنها رنجیده خاطر نمی شوند، بلکه احساسِ سرخوشی کرده و به حقانیتِ راهِ عاشقیِ خود بیش از پیش اعتماد میکنند، در مصرعِ دوم کافری به معنی پوشاندن آمده و اگر انسانِ عاشق یا سالکِ طریقت از این ملامت و سرزنش ها رنجیده خاطر شود به مثابهٔ این است که حقیقتِ عشق و مهرورزی بر او پوشیده و پنهان گردد، مَخلصِ کلام اینکه حفظِ رنجش از هر نوع و بویژه در موردِ زخمِ زبان و ملامت های دیگران در خصوصِ راه عاشقی موجبِ بازماندنِ سالک از طریقتِ عشق و بیراهه رفتنِ او خواهد شد .
به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
پس حافظ میفرماید بمنظورِ پیشگیری از بیراهه رفتن، سالک باید از پیر میکده یا مرشد و راهنمایِ معنویِ خود و بزرگانی همچون فردوسی، عطار، مولانا و حافظ جویایِ راه نجات شود که چگونه میتوان بسلامت طیِ طریق نموده، به مقصدِ نهایی و رسیدن به وحدت با هستیِ مطلق یا زندگی رسید، البته که پاسخِ این بزرگان و عرفا درخواستِ جامِ میِ خردِ ایزدی برای اهلِ طریقتِ عاشقی ست تا ضمنِ برخورداریِ هر چه بیشتر از این شرابِ معرفتِ الهی عیب پوشی پیشه کند، منظور از عیب پوشی نیز علاوه بر معنیِ معمولِ آن، فضا گشایی و باز کردن هر چه بیشتر سینه یا همان شرحِ صدر است، با وسعت بخشیدن و باز نمودنِ سینه است که انسان از خشم، کینه توزی و انتقام جویی، حرص و طمع، حسادت و سایر صفاتِ پست دوری جسته و به بینهایت خداوندی زنده شده، در زمرهٔ نجات یافتگان قرار گرفته ،به رستگاری و خوشبختی ابدی میرسد انسانِ عاشقی که سینهٔ خود را تا بینهایتِ خدا بسط داده است از سرزنش و ملامت یا اتهام بدعت گذاریِ باورمندانِ سطحی نگر غمگین نشده و بلکه عیب آنان را پوشانده و در مقامِ بحث و مشاجره با آنان بر نمی آید . در برخی از نسخه ها راز پوشیدن آمده است که اگر آن را صحیح بدانیم به معنیِ پوشاندنِ رازّ عاشقی می باشد که در نتیجه سالک از ملامتِ ملامت گران در امان مانده و نجات می یابد.
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست ؟
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
این همان پرسشی ست که بزرگان دیگر نیز به اشکال مختلف مطرح نموده اند و واقعآ هدف از آمدن انسان در این جهان فرم و ماده چیست؟ باغِ عالم این هستی زیبا و عالمِ امکان است، دل یا جانِ آدمی در این جهان در پیِ چیست و مرادِ او از تماشای این باغِ شگفت انگیز چه میباشد؟ تنها حافظ میتواند پاسخ این سوالِ اساسی را در یک مصرع به زیباییِ هرچه تمامتر و شاعرانه ترین وجهِ ممکن بیان کند، پس میفرماید انسان به این منظور پای به عرصه وجود نهاده است تا با دیدن از منظرِ چشمِ خداوند به جهان بنگرد که در آن صورت بجز رخسار حضرتش چیز دیگری نمی بیند، سپس با این دید یا نظر از رخ زیبای حضرت معشوق گلی بچیند، یعنی صفاتی مانندِ بینهایت و بزرگی، رحمانیت، گذشت، سخاوت، کرامت و بخشندگی ، عشق ورزی، خلاقیت، شادیِ ذاتی و سایر صفاتِ بیشمارِ خداوندی در انسان متجلی شود که در صورتِ موفقیت در چیدنِ گل از رخ حضرتش، اصطلاحن چنین انسانی به عشق یا خداوند زنده شده، با او به وحدت رسیده و یکی میشود، آنچنان کهه در پیامبران و اولیایِ خدا و بزرگان تجلی یافت و این غایتِ هدفِ انسان است در این باغِ عالم و بر همین اساس است که عهدِ موسوم به الست را با رَبِّ خویش به امضا رسانید .
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
اما پرسش دیگری مطرح میشود و این که پس از توصیهٔ پیرِ میکده مبنی بر عیب پوشیدن و فضا گشایی و چیدنِ گل از رخِ حضرتِ معشوق، چه کارِ دیگری برای منظور فوق به انسانِ عاشق کمک می کند؟ حافظ میفرماید مِی پرستی و اشتیاقِ انسان برای دریافتِ می و شرابِ عشق و خردِ ایزدی، یعنی طلب با شور وشوق در حد پرستش است که موجب آن میشود تا انسانِ عاشق نقش و صورتِ خویشتنِ ذهنی و جعلی اش را بر جریانِ آبِ زندگی زند تا آنچه بر جای ماند خویشِ حقیقی و خداییِ او باشد و با این کار نقش(صورت) پرستیدنِ خویشتنِ کاذب و توهمی که سرشار از خواستن هایِ نفسانی ست و چهار بعدِ وجودیِ انسان را برای برآورده نمودنِ این خواسته ها استثمار کرده است بر هم زده و خراب کند، خواسته هایی که بی انتها بوده و با برآورده شدنِ یکی از آنها، خویشتنِ ذهنی خواستهٔ دیگری را طلب میکند و این پروسه تا پایانِ عمر جسمانیِ انسان ادامه می یابد، اما حافظ شیوهٔ خراب کردن این نقش خود پرستی را بخوبی به ما می آموزد و این کارِ معنوی نیز از الزامات رسیدن به حضور میباشد .
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو ، چه سود کوشیدن
میفرماید با وجود همه کوشش های معنوی ذکر شده که انسان باید برای وفای به عهد ، یا یکی و زنده شدن به خدا انجام دهد ، مسئله مهمتری نیز وجود دارد و آن خواست و طلب و رحمت حضرت حق تعالی ست و حافظ به این نکته مهم واثق است زیرا اگر کششی از سوی حضرتش نبوده و انسان را شایسته این حضور و وحدت ندانسته و سر زلف را برای رسیدن به رخسار در دست انسان نگذارد ، کوشش انسان برای چیدن گل هیچ سودی برای او در بر نخواهد داشت و البته که به هیچ روی دست از طلب ندارد . جای دیگر در غزل ۲۸۴ میفرماید :
گرچه وصالش نه به کوشش دهند هر قَدَر ای دل که توانی بکوش
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
بیت اشاره به این مطلب دارد که کارِ معنوی با لفاظی به سرانجام نمیرسد و اینکه ما این ابیات را معنی کرده و یا صرفآ بخوانیم تاثیری بر رویِ ما نداشته و بلکه این عمل کردنِ مو به مویِ دستوراتِ پیرِ میکده است که میتواند نتیجه بخش بوده و انسان را به سر منزلِ مقصود برساند، وعظ فقط مربوط به واعظانِ مذهبی نبوده و نقلِ قول از بزرگان و عارفان نیز پند محسوب میشود که اگر بازگوکننده خود به آن عمل نکرده و تاثیری بر او نگذارد بطورِ قطع بر دیگران نیز مؤثر واقع نخواهد شد و بهتر است انسانِ طالب شرابّ زندگی بخشِ الهی سخنانِ او را نشنیده گرفته، بدون درنگ از این مجلسِ گفتگو بسویِ میکده بشتابد تا بدونِ واسطه از فیضِ شرابهای روحانی بهرمند شود.مولانا نیز واعظانِ بی عمل را به خاموشی دعوت کرده میفرماید ؛
انصتو یعنی که آبت را به لاغ هین تلف کم کن که لب خشک است باغ
ز خطِ یار بیاموز مِهر با رخِ خوب
که گردِ عارضِ خوبان خوش است گردیدن
دایرهٔ محیط بر گردیِ صورت را خط گویند که تمثیلی ست از زیباییِ رخِ حضرت معشوق، اصولأ زیبا رویان به دلیلِ اینکه خود بر زیباییِ خود واقف بوده و تابِ اظهارِ توجه بمنظورِ خودنماییِ دیگران را ندارند بی مهر هستند و یا لااقل خود را اینگونه می نمایند، حافظ میفرماید از حضرتِ معشوق مهرورزی با رخ زیبا را بیاموز، یعنی عارف پس از طیِ طریق و رسیدن به مراتبِ عالی ست که به زیباییِ درون می رسد و این رشد و زیبایی مریدانی برای او به همراه خواهد داشت و البته که چه خوش و نیکوست که سالکِ عاشقِ طالبِ معرفت گردِ عارض خوبان بگردد، اما شایسته است که این خوب یا عارف همانندِ یار و معشوقِ ازلی مهرورزی را فراموش نکرده و با انسانها از هر مرام و مسلکی با رویِ خوش و عطوفت رفتار کرده، خود را برتر از دیگران نبیند یا پندار کمال نداشته باشد و اجازه ندهد مریدان و سالکان با القاب و عناوین فریبنده که موجب وهن است او را خطاب کنند که در بیت بعد به آن می پردازد .
مبوس جز لبِ ساقی و جامِ می حافظ
که دستِ زهد فروشان خطاست بوسیدن
پس میفرماید طلب کامیابی از هر چیز بیرونی خطا بوده و تنها لب ساقی ست که واجب و سزاوارِ بوسیدن است و همچنین لب و بوسه زدن برجامهای عشق و خردِ ایزدی که از دستِ حضرتش باشد، زهد فروشان انسانهایی هستند که دانشِ معنوی را کسب کرده اند اما عالمِ بی عمل هستند و همین که با هر توجیهی اجازهٔ دست بوسی داده و تملق پذیری دارند نشانه زهد فروشیِ آنان است و توصیهٔ حافظ برای پرهیز از دست بوسی و بزرگ کردنِ چنین انسانهایی ست که اگر این پند را نپذیرند و چنین کنند آنرا خطا و اشتباه مشتاقان معرفتِ الهی میداند، مولانا در این رابطه میفرماید :
هر که بستاید تو را، دشنام ده سود و سرمایه به مفلس وام ده
میلاد در ۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:
شبی بربود ناگه شمس تبریز
با درود خدمت دوستان
در مورد بیت آخر دوستان نظرات مختلفی بیان کردند
عبارات "یکتا" و "دوتا" در این بیت مفهوم عددی ندارن
یکتا به معنی یه دونه نیست
دوتا به معنی دوتا چیز نیست
بلکه منظور از یکتا، "یگانه"،"بی مانند" هست
و منظور از دوتا، "خمیده"،"تا شده" که استعاره از "کمان" هست.و با در نظر گرفتن این استعاره، تلمیح به ماجرای معراج و "قاب قوسین اًو ادنا" در بیت دیده میشه.
در داستان معراج پیغمبر به درجهای از نزدیکی به خدا رسید که "گویی" فاصله به اندازه یک کمان یا نزدیکتر بود.البته این عبارات برای فهم مطلب گفته شدن و منظور مسافت فیزیکی نیست،چون خدا از رگ گردن نزدیکتره و عرش مکان فیزیکی نیست که بشه مسافت رو فیزیکی بسنجیم.این داستان و عباراتش برای فهموندن یک منظور به این شکل و شمایل بیان شدن.
القصه!
دوتا یعنی کمان و اشاره به کمان داستان معراج داره
شبی بربود ناگه شمس...
یعنی جناب شمس، اون یکتا دوتا ((یگانه کمان)) رو از مولانا ربوده و اون فاصله رو از میان برداشته و مولانا توسط شمس به "وحدت با خدا" رسیده...لذا دیگه چیزی نمیدونه و میگه من چه دانم
شاهد این بیانات در خود غزل هست:
"مرا گویی چه میجویی دگر تو ورای روشنایی..."
"منم در موج دریاهای عشقت..."
شاعر گمنام در ۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۴۱ در پاسخ به روح اله دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸: