گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجه عبدالله انصاری

گفتم صنما نگر که جانان منی

اکنون که همی نگه کنم جان منی

بیجان گردم گر تو ز من برگردیی

ای جان جهان تو کفر و ایمان منی

خاقانی

امروز به خشک جان تو مهمان منی

جان پیش کشم چرا که جانان منی

پیشت به دمی ز درد تو خواهم مرد

دردت بکشم بیا که درمان منی

عراقی

گفتم که: اگر چه آفت جان منی

جان پیش کشم تو را، که جانان منی

گفتا که: اگر بندهٔ فرمان منی

آن دگران مباش، چون زآن منی

مولانا

ماه آمد پیش او که تو جان منی

گفتش که تو کمترین غلامان منی

هر چند بدان جمع تکبر می‌کرد

می‌داشت طمع که گویمش آن منی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه