گنجور

حاشیه‌ها

متین میرزائی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در وصف بهار:

ببخشید معنی و مفهوم بیت ۱۷ رو ممنون میشم بگید

داود پورسلطان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:

عاشق بی چاره را به جرم چه کشتی 

باید درست باشد 

سیاووش در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۵۱ در پاسخ به عیسی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

صحبت شما کاملا درسته و کسروی حتی دیوان حافظ و سعدی رو میسوزاند اما خدمات کسروی به تاریخ و نگارش تاریخ مشروطه رو نمیشه نادیده گرفت و ایشون رو ناچیز شمرد.

سیدحسین ملک در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی

راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا

۱- فاعل در مصرع اول حذف شده. فاعل همان «تو» ی ابیات قبل است:

[تو] اگر این تن [را] کم تندی، راه دلم [را] کم زندی.

۲- تَنَدی، فعلی ست که از اسم «تن» جعل شده. مثل «حرفیدن» یا «چتیدن» که امروزه به کار می بریم. با این توضیح «تنیدن» یعنی تنی کردن یعنی هرآنچه لازمه تن بودن است را انجام دادن و...

۳- «راهِ دلم» اضافه تشبیهی است: «دل من» مانند یک «راه» پیمودنی است.

بنابراین زدنِ راه دل من یعنی «دل من» که به یک راه تشبیه شده، تخریب شود.

۴- بنابراین مصرع اول یعنی:

تو اگر این تن (تن من) را کم در اختیار بگیری، دل من که مانند یک راه است را کم تخریب می کنی.

۵- «راه» در مصرع دوم استعاره از «دل من» است و به آن اشاره دارد. (این بار در تشبیهِ [«دل من» مانند یک «راه» پیمودنی است] مشبه حذف شده است)

بنابراین «راه شدی» یعنی تو «دل من» شدی، در نتیجه «تو»، نه تنها «دل من» را تخریب می کند بلکه یک مرحله بالاتر خودش، «دل من» می شود، یعنی «دل من» مطلقا نفی می شود و از بین می رود.

۶- «دلِ من» ترکیب اضافی تعلقی است یعنی «من» (مضاف الیه) مالک «دل» (مضاف) است.

پس از بین رفتن «دلِ من» به معنای نفی تعلق و حاکمیت «من» بر «دل» به صورت تام و تمام است. (تمایلات «من» دیگر در «دل» هیچ اثری ندارد)

۷- بنابراین طبق قاعده ای که در مصرع اول ساخته شده (۴) وقتی «دل من» که مانند راه است، به طور کامل از بین می رود، در نتیجه به طور مطللللق «تو»، تنِ «من» را تنی کرده است، در اختیار گرفته و هر آنچه لازمه تن بودن آن است را انجام می دهد. این «تنی کردن» شامل تمااام هویت، اراده و وجود «من»  است، یعنی از «من» به طور کامل نفی هویت وجودی شده و «تو» آن هویت را در تمام ابعاد تصاحب کرده است.

۸- بلافاصله گفته می شود تا نبدی این همه گفتار مرا:

چون «من» کامل از بین رفته، طبیعتا گفتارش نیز از بین می رود،  به همین دلیل از «نبدی» که مخاطبش «تو» است استفاده شده چرا که «من» دیگر وجود ندارد و «تو» تن آن را به طوور کاملل تنی می کند و هویت و اراده «من» کاملا در اختیار «تو» ست.

۹- در تمام ابیات قبل از این بیت، راوی (من) هر آنچه بیرون از خود است را نفی  می کند و می گوید همه آن ها «تو» است، اما در کنار «تو»، راوی یعنی «من» هم وجود دارد که چنین نفی ای می کند و در خواست هایی هم از «تو» دارد، ولی در این بیت راوی  خودش را هم یعنی درونش یعنی «من» را نفی می کند و همهه چییز به طور مطلقق «تو» می شود. در نتیجه دیگر «من» ی وجود ندارد که بتواند چیزی بگوید و شعر به طور طبیعی تمام می شود.

۱۰- «منِ» مورد اشاره این بیت و کل  شعر «منِ» این جهانی است که در ظرف این جهان تنی می کند و تمام امورات مرتبط به تن را انجام می دهد. مراد از تن تمام هویت هر فرد در این جهان است و تمام آنچه بتوان در مورد او، در این جهان گفت یا فکر کرد، را شامل می شود. این «من» به طور کامل در این بیت نفی و از بین رفته و به طور کامل «تو» جای آن را گرفته است. «منِ» دیگری که مربوط به عالم دیگر است و عرفا از آن می گویند در این بیت به آن اشاره نشده است. پس آن «من» چه می شود؟ و تکلیفش چه می شود؟ شاید بتوان گفت آن «من» همان «تو» یا لااقل در وحدت با آن «تو» یی ست که در تمام شعر به آن اشاره شده است و همه چیز نفی و فقط آن اثبات می شود و باقی می ماند.

 

 

بنابراین مطابق گفته‌های بالا به طور خلاصه بیت چنین معنایی می‌تواند داشته باشد:

 

تو اگر تن من را کم در اختیار بگیری دلم که مانند یک راه است را کم تخریب می‌کنی

تو دل من شدی یعنی دلم را به طور کامل تخریب کردی و هویتش را مطلقا نفی کردی [بنابراین تن من را کاملا در اختیار گرفتی، من دیگر از خود هویت و اراده‌ای ندارم و هویت و اراده من کاملا در اختیار توست] پس اراده‌ای از خود برای سخن گفتن و زدن این حرف‌ها نیز ندارم و دیگر نمی‌توانم سخنی بگویم.

 

asghar rezaee در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۵ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

سلام رضا جان.

یوسف شیردلپور در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:

درود برشما حامد عزیز بنده هم بانظر شماموافقم البته بااحترم به نظرات همه عزیزان🙏 

چه انکه وقتی دلتنگی پی مابیاد حال انکه اگردرولات  غریب هم باشیم سخت یاد یارودیار میکنیم، مثل دوران خدمت اجباری یاکاری یاحتی زمانی که به دشت ودمن وکوه میرویم حتی مهمانی خارج ازشهروغیره، بحق که حضرت حافظ چه زیبا وبجااین شعررا سروده اند وچه ماندگار اجراکردند استادان شهناز وپازوکی موسوی واستاد شجریان که یعنی وقتی شعروغرلی که برزبانشان جاری میشود انگار خودشاعراست که آوازسرمیدهد یجورایی صدای سازوآوازشعر یکی میشوند وای که چه رویایی میشود فقط گوشی شنوا وچشم دل میخواهد که لذت ماورایی ببرد ازاین اجراها ✋

 

 

سیاووش در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:

گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم

نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند

یکی از شاهکارهای ایهام حافظ

Hamed Sadeqian در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۴۴ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴:

ضمن اینکه محراب نوه ضحاک هم بوده است. 

مصطفی موسوی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴:

در پاسخ به فاطمه:

شکل درست مصرع دوم "ما در تو گریزان و تو از خلق نفوری" بوده که معنی آن هم صحیح میشود. این شکل در تصویر آرشیوی همین صفحه در بالا "تصویر 708 از 822 کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز" وجود دارد. دلیل اختلاف با تصحیح مرحوم فروغی استفادهء استاد فروغی از نسخه های قدیمیتر بوده ولی باتوجه به معنی شعر ظاهرا در این یک مورد این نسخه قابل استناد است.

میثم خان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۵ در پاسخ به محمد دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):

والا اشعاری که نوشتین بیشتر شبیه به تعریف و تمجید بود تا تیکه انداختن

میثم خان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۳ در پاسخ به سیامک زینلی دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):

در همون صفحه ۱۶ از حکومت مهدی میگن ایشون

ولی ربطش به حکومت دیگر رو من جایی ندیدم

یوسف شیردلپور در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:

درود برشماکسرای عزیز درست وبجافرمودید ماناباشید

فوق ترازفوقلعاده است شعری که بیت به بیتش درس است وسراسرعشق خاص آنکه ان را باسه تارنوازی استاد احمد عبادی و اجرای ماورایی خسرو دوجهان استاد شجریان بشنوی لذت معنوی ببری ازدوستان دل خواهانم حتمی گوش کنید

روح فروغی بسطامی وعبادی و شجریان شاد🙏

فرزاد بصیری در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰:

توی بیت اول تا جایی که من میدونم (باید باز هم تصحیح‌ها رو نگاه کنم) "پایانش نمیبینم" اشتباهه و "پایابش نمیبینم" درسته. مخصوصا این که "پایاب" به معنای ساحل هم هست و بیشتر قرابت داره با بیت.

امیرحسین فیض شاهی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۱۰ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

هرچه کردم به ره عشق وفابودوفا.....

امیرحسین فیض شاهی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

گرصاحب چشم تری گوهربه دامن پروری.....

رضا باقری در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

باسلام و عرض ادب 

من بیت

 «دامن زپای برگیر ای خوبروی خوش رو

تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان»

را اینطور می فهمم که:

شاعر دامن معشوق را طوری تصویر کرده که از بلندی انگار به زمین رسیده است و می گوید دامنت را بالا بگیر که به زمین نگیرد و دست خدای خوانان (گدایان) به آن نرسد تا موجب مزاحمت تو نگردد.برخی گدایان آویزان و دست به دامان رهگذران می شوند 

محمد خاقان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۱۸ در پاسخ به Alireza دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » از ازل نوشته [۳۴-۲۶] » رباعی ۲۶:

خیر دوست عزیز این شعر اشاره به ایه 39 الرعد و این حقیقت علمی که در جهان جبر مطلق حاکم است دارد

محسن جهان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۱ - در بیان نهایت عشق است:

تفسیر ابیات ۹ و ۱۰ فوق:

در مقایسه عقل جزئی انسان و عشق به معبود، شیخ این ابیات را سروده است.

در جایگاه و مقامی که عشق خودنمایی می‌کند، عقل انسان به سبب عدم توانایی مقابله با عشق به حضرت دوست، همانند کودکان شروع به زاری و گله می‌کند. 

اگرچه بوسیله بکارگیری عقل در زندگی روزمره اصلاح امور انجام می‌پذیرد، اما برای رسیدن به معبود ازلی، بدون عشق و دلدادگی طی راه میسر نیست.

خلاصه اینکه عقل انسان کاربرد دنیوی داشته و عشق از جنس درون و کاربرد اخروی و معنوی دارد.

نیلوفر خلجی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۰۳ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۵ - حکایت در معنی ادراک پیش از فوت:

عالی......

۱
۱۰۱۰
۱۰۱۱
۱۰۱۲
۱۰۱۳
۱۰۱۴
۵۴۵۹