گنجور

 
فروغی بسطامی

هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفا

وانچه دیدم به مکافات جفا بود ، جفا

شربت من ز کف یار الم بود، الم

قسمت من ز در دوست بلا بود، بلا

سکه عشق زدن محض غلط بود ، غلط

عاشق ترک شدن عین خطا بود، خطا

یار خوبان ستم پیشه گران بود ، گران

کار عشاق جگر خسته دعا بود، دعا

همه شب حاصل احباب فغان بود، فغان

همه جا شاهد احوال خدا بود، خدا

اشک ما نسخهٔ صد رشته گهر بود، گهر

درد ما مایهٔ صد گونه دوا بود، دوا

نفس ما از مدد عشق قوی بود، قوی

سر ما در ره معشوق فدا بود، فدا

دعوی پیر خرابات به حق بود، به حق

عمل شیخ مناجات ریا بود، ریا

هر که جز مهر تو اندوخت هوس بود، هوس

آن که جز عشق تو ورزید هوا بود، هوا

هر ستم کز تو کشیدیم کرم بود،کرم

هر خطا کز تو به ما رفت عطا بود، عطا

زخم کاری زفراق تو به جان بود، به جان

جان سپاری به وصال تو به جا بود، بجا

در همه عمر فروغی به طلب بود، طلب

در همه حال وجودش به رجا بود، رجا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما

نکند هیچ کس این بی‌ادبان را ادبی

مسعود سعد سلمان

ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا

که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا

کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان

خبری هست ز شوال به نزدیک شما

تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال

[...]

ابوالفرج رونی

شاه باز آمد برحسب مراد دل ما

ملت از رایت او ساخته عونی به سزا

خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر

جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا

سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن

[...]

امیر معزی

هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا

اگر آشفته و شوریده شود هست روا

منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم

منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا

هوش‌من درلب ماهی است به قده سروسهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه