گنجور

 
حافظ

فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود دلشادَم

بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایرِ گلشنِ قُدسم چه دَهَم شَرحِ فِراق؟

که در این دامگَهِ حادثه چون اُفتادم

من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود

آدَم آوَرد دَر این دِیرِ خَراب‌آبادَم

سایهٔ طوبی و دلجوییِ حور و لبِ حوض

به هوایِ سَرِ کویِ تو بِرَفت از یادم

نیست بر لوحِ دِلَم جُز اَلفِ قامَتِ دوست

چه کُنَم حَرفِ دِگَر یاد نداد اُستادم

کوکَبِ بَختِ مَرا هیچ مُنَجِّم نَشِناخت

یا رَب از مادرِ گیتی به چه طالع زادم؟

تا شُدم حَلقه به گوشِ دَرِ میخانهٔ عشق

هَر دَم آیَد غَمی اَز نو به مُبارَکبادَم

می‌خورَد خونِ دِلَم مَردُمکِ دیده، سِزاست

که چرا دِل به جِگرگوشهٔ مَردُم دادَم

پاک کن چهرهٔ حافظ به سَرِ زُلف زِ اَشک

وَر نَه این سیلِ دَمادَم بِبَرَد بُنیادَم

 
 
 
بهترین ابزار حسابداری و مدیریت مالی شخصی - حسابداری شخصی تدبیر
غزل شمارهٔ ۳۱۷ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۱۷ به خوانش زهره لطیفی
غزل شمارهٔ ۳۱۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۱۷ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۳۱۷ به خوانش م. کریمی
اشکالات خوانش

همگام سازی رعایت نشده و یک بیت جلوتر است.

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۳۱۷ به خوانش محمدرضا ضیاء
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
حافظ

همین شعر » بیت ۱

فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود دلشادم

بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم

فیض کاشانی

این جواب غزل حافظ شیراز که گفت

بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم

امیر معزی

تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم

کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم

سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق

لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم

پدر و مادر من بنده نبودند تو را

[...]

سعدی

من از آن روز که در بند توام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند

در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت

[...]

همام تبریزی

نرسیده‌ست به گوش تو مگر فریادم

ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم

در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی

که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم

طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم

[...]

حکیم نزاری

به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم

تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم

بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در

لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم

دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم

خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟

پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من

تا غلام تو شدم زین دگران آزادم

چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه