گنجور

حاشیه‌گذاری‌های بیژن امرایی

بیژن امرایی

تاریخ پیوستن: ۲۲م بهمن ۱۴۰۰

دانش آموخته زبان و ادبیات فارسی/کارشناس ارشد روابط بین الملل/کارشناس امور فرهنگی وپیشگیری /مدرس فن بیان/دکلماتور/ادیتور

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۱۰

ویرایش‌های تأیید شده:

۲


بیژن امرایی در ‫۲۹ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴:

بادرود دراین مصرع:

که من در عشق و زیدن بجان تو که معذورم

ورزیدن است و (ر) افتاده است که من درعشق ورزیدن بجان تو،که معذورم، بجان تو سوگند است بجان توذقسم من معذورم .

بیژن امرایی در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷۰:

 و درنهایت اشاره می‌شود که عشق سرآغازی دارد اما سرانجامی (پایانی) ندارد؛ و کسی که “سر” (خِرَد، منیت، یا حتی جان) دارد، نمی‌تواند عاشق واقعی باشد، چرا که عشق مستلزم فنا در معشوق است.

بمانید بمهر

بیژن امرایی در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷۰:

بیت اول: «هر دل که طواف کرد گرد در عشق / هم کشته شد به آخر از خنجر عشق»

🔹 «طواف» یکی از اعمال اصلی در مراسم حج است و اشاره به نوعی عبادت و دوری زدن به گرد خانهٔ خدا دارد. در اینجا، عشق با مفهوم «کعبه» یا معشوق الهی مترادف شده است.

🔹 هر دلی که به درگاه عشق نزدیک شود و در گرد آن طواف کند، ناگزیر در پایان قربانی می‌شود؛ یعنی از خود می‌گذرد، فانی می‌گردد و «منِ» او از میان می‌رود.

🔹 «خنجر عشق» نماد فنا، رهایی از نفس و منیت است. این خنجر کشنده نیست؛ بلکه رهایی‌بخش است. کشته شدن به وسیلهٔ آن یعنی رسیدن به یگانگی با معشوق.

 بیت دوم: «این نکته نوشته‌اند بر دفتر عشق / سر اوست ندارد آنکه دارد سر عشق»

🔹 «دفتر عشق» یعنی مجموعهٔ قواعد و احکام عشق؛ اشاره به نوعی حقیقت ازلی که در ساحت عرفان و عشق الهی نوشته شده است.

🔹 «سر اوست ندارد» یعنی سر و پایان ندارد، بی‌انتهاست.

🔹 در عین حال، «سر» می‌تواند به معنی «خِرَد» یا «منیت» هم باشد. یعنی کسی که هنوز عقل‌گرایی دنیوی دارد، سر تسلیم نمی‌گذارد، یا هنوز خویش را دارد، نمی‌تواند وارد وادی بی‌سرانجام عشق شود.

🔹 بازی واژگانی زیبایی بین «سر» به‌معنای پایان و «سر» به‌معنای عقل/هویت وجود دارد.

 مفاهیم کلیدی:

1. فنا در عشق: عاشق واقعی باید از خود و خویشتن بگذرد، به تعبیر عرفا «فنا فی‌الله» را تجربه کند.2. عشق، میدان رهایی است نه بقا: این خنجر عشق، کشندهٔ نفس و خویشتن انسان است نه جسم او3. 📖 عشق نظام خاصی دارد که با قواعد عقل‌محور سازگار نیست.4. تضاد میان عقل و عشق: کسی که عقل‌گرایی صرف دارد، نمی‌تواند عاشق واقعی باشد.

 از نظر سبک‌شناسی:

این شعر در قالب رباعی سروده شده، که معمولاً چهار مصرع دارد با وزن «لاحول ولا قوة الا بالله» یا وزن‌های مشابه (در عروض فارسی به آن رباعی‌بحر می‌گویند).

ویژگی‌های سبک:

زبان استعاری و نمادین

استفاده از واژگان عرفانی چون عشق، طواف، خنجر، دفتر/تضاد معنایی: طواف و کشته‌شدن، سر و بی‌سرانجامی

بیژن امرایی در ‫۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

بادرود حواشی جالبی از دوستان ادیب خود خواندم که هم بهره بردم هم گاهی تعجب کردم .دوستی فرموده بود حافظ خودراازجنس شیطان میداند و مثالی هم از مولانا یا سعدی آورده اند حال آنکه خیلی آسان است حافظ حدیث نفس می خواند و البته اشاره دارد به داستان زندگی آدم در بهشت حال می گوید حضرت آدم با خطایش من آدم را دچارهبوط نمودوالا جایگاه من از ملائک هم بالاتربود یا همنشین آنان بودم ،اینجا تصوری ازشیطان وجود ندارد.به هرروی بزرگانی چون حافظ ومولانا ونیز سعدی،به درجه ی از آگاهی رسیده اند که برای نقد شان من غافل و عاجزم .شعرحافظ همه بیت الغزل معرفت(آگاهی وشناخت) است/آفرین برنفس دلکش ولطف سخنش 

بیژن امرایی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

 کلمه دی  با تلفظ دییdee صحیح است

دی به معنای دیروز است ونه دیماه!!

تلفظ کلمه هِزار  صحیح است،تلفظ هَزار به معنای بلبل دراین غزل خطا ست.

بدرود

بیژن امرایی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:

بادرود مصرع دوم بیت سوم چنین است

بی دلی سهل اگرازپی نبود بی دینی صحیح است

در تصحیح استاد خانلری هم چنین درج شده،غیرازین ازحافظ بعیداست که مصرع ضعیف بی دلی سهل بود گرنبود بی دینی معنا هم ندارد.بادرود پیشوا✍️

بیژن امرایی در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۳ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

درود برشما👏کاملا صحیح فرمودین

بیژن امرایی در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۲ در پاسخ به نادر دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

درود دوست گرانمایه مغز داستان را اگر خوب بنگریم این داستان نمایش غرور و نامردی و کشته شدن پسری مهربان بدست پدری نادان نیست.این حماسه ی از رویارویی لشگر ایران درمقابل لشگر توران است، کشته شدن هر یک از پهلوانان یعنی شکست لشکر یکی از کشورهای متخاصم.رستم خنجر به قلب خود زد برای وطن. هم خود را کشت هم فرزندش را برای افراشتگی پرچم ایران .حال چه کسی مرداست چه کسی نامرد؟نامردی هم اگر هست آن افراسیاب بد سرشت است که پسری گُرد و وپهلوانی نوخط را بامکرو دغل مقابل پدری قهرمان واسطوره ایرانیان قرار میدهد.چه رستم از وجود پسر آگه باشد که بود،وچه نباشد درهردوصورت باید سهراب را پهلو می درید تا کشور به تاراج نرود .یک لحظه مرگ رستم را تصورکنید.بدرود

بیژن امرایی در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

بادرود به شیفتگان فرودسی و شاهنامه هماهنگونه که میدانید جنگ رستم سهراب،یک نمایشنامه ساده همچون هملت و...نیست دراین آوردگه یگانه فردوسی چند موضوع ملی میهنی برما برمی شمرد ودرپاسداشت آنها دردل انگیزترین قالب ادبیات حماسی یعنی تراژدی  مارا آگاهی می دهد،مهمترین آن گرامیداشت میهن اهورائیست وبرتردانستن این مهم برجان ومال همچو ناموس است،همانگونه که رستم کرد.درنبرد اول رستم دل درگرو فرزند پشتش به زمین میرسد اما درانتهای دلبستگی که مرگ فرامیرسد به ناگاه با دیدن پرچم های واژگون(تصورپهلوان بعدازمرگ خود) ارتش ایران زمین این مهر(مهرپدری)می گسلد وحراست از میهن پهلوان را از خواب غفلت بیدار نموده وبه فریبی جانسوز پسر را به میعادگاه مرگ می کشاند و درادامه آنچه برهمگان آشکاراست. دل درگرومیهن داشتن  پدری را بر جنازه پسر می نشاند.پرچم از دیدگاه رستم که همانا دراینجا خود فردوسی است نشان ایران است وهیچ حسی فراتراز وطن پرستی نزد ایرانیان نیست.داستان نبرد رستم وسهراب درس میهن پرستی است،نه غرور رستم و نه مهر سهراب ونه هیچ حس دیگری دراین میانه مهم نیست.آنجا که پیرمردی عارف در دفاع ازمیهن درمقابل سرباز تا دندان مسلح مغول ایستادگی می کند تا به شهادت برسد شاعری ایرانی نژاد می گوید:

یکدست جام باده و یک دست زلف یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

 

 

بیژن امرایی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۲ - آغاز سخن:

بنام خدا
وحشی بافقی از شعرابویژه واز غزلسرایان پرآوازه عصرخود ودرکنارشعرای بزرگ این سرزمین جاودان است.لذا درخصوص این مثنوی مطلب تازه وخاصی که دال برابتکارونوآوری باشد وجود ندارد.قالب برگرفته ازمخزن الاسرار نظامی ومفاهیمی برگرفته ازقرآن ودیگرشعراوحکمای گذشته.بویژه پدیده بینگ بنگ که درقرآن بارها بوضوح آمده است.
( أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ )آسمان وزمین قبل از جدا شدن شیئ واحدی بوده است ...