گنجور

 
فردوسی

بخش ۱: چو بر تخت بنشست بهرام گور

بخش ۲: دگر روز چون بردمید آفتاب

بخش ۳: چنان بد که روزی به نخچیر شیر

بخش ۴: ز پیش سواران چو ره برگرفت

بخش ۵: برفت و بیامد به ایوان خویش

بخش ۶: چو یوز شکاری به کار آمدش

بخش ۷: چو بنشست می خواست از بامداد

بخش ۸: برین‌گونه بگذشت سالی تمام

بخش ۹: بیامد سوم روز شبگیر شاه

بخش ۱۰: دگر هفته با موبدان و ردان

بخش ۱۱: دگر هفته آمد به نخچیرگاه

بخش ۱۲: به روز سدیگر برون رفت شاه

بخش ۱۳: به هشتم بیامد به دشت شکار

بخش ۱۴: وزانجا برانگیخت شبرنگ را

بخش ۱۵: بخفت آن شب و بامداد پگاه

بخش ۱۶: بفرمود تا تخت شاهنشهی

بخش ۱۷: دگر روز چون تاج بفروخت هور

بخش ۱۸: دگر هفته تنها به نخچیر شد

بخش ۱۹: همی بود یک چند با مهتران

بخش ۲۰: برین‌گونه یک چند گیتی بخورد

بخش ۲۱: وزان روی بهرام بیدار بود

بخش ۲۲: بیاسود در مرو بهرام‌گور

بخش ۲۳: چو شد کار توران زمین ساخته

بخش ۲۴: چو شد ساخته کار آتشکده

بخش ۲۵: سیوم روز بزم ردان ساختند

بخش ۲۶: به نرسی چنین گفت یک روز شاه

بخش ۲۷: سپهبد فرستاده را پیش خواند

بخش ۲۸: چو خورشید بر چرخ بنمود دست

بخش ۲۹: چو از کار رومی بپردخت شاه

بخش ۳۰: وزیر خردمند بر پای خاست

بخش ۳۱: چو بنهاد بر نامه‌بر مهر شاه

بخش ۳۲: چو بشنید شد نامه را خواستار

بخش ۳۳: چو بشنید شنگل به بهرام گفت

بخش ۳۴: ز بهرام شنگل شد اندرگمان

بخش ۳۵: یکی کرگ بود اندران شهر شاه

بخش ۳۶: یکی اژدها بود بر خشک و آب

بخش ۳۷: همان شاه شنگل دلی پر ز درد

بخش ۳۸: چو زین آگهی شد به فغفور چین

بخش ۳۹: چو بهرام با دخت شنگل بساخت

بخش ۴۰: سواری ز قنوج تازان برفت

بخش ۴۱: چو آگاهی آمد به ایران که شاه

بخش ۴۲: پس آگاه شد شنگل از کار شاه

بخش ۴۳: بیامد ز میدان چو تیر از کمان

بخش ۴۴: چو باز آمد از راه بهرامشاه

بخش ۴۵: ازان پس به هرسو یکی نامه کرد

بخش ۴۶: برین سان همی خورد شست و سه سال

sunny dark_mode