بیامد سوم روز شبگیر شاه
سوی دشت نخچیرگه با سپاه
به دست چپش هرمز کدخدای
سوی راستش موبد پاکرای
برو داستانها همی خواندند
ز جم و فریدون سخن راندند
سگ و یوز در پیش و شاهین و باز
همی تا به سر برد روز دراز
چو خورشید تابان به گنبد رسید
به جایی پی گور و آهو ندید
چو خورشید تابان درم ساز گشت
ز نخچیرگه تنگدل بازگشت
به پیش اندر آمد یکی سبز جای
بسی اندرو مردم و چارپای
ازان ده فراوان به راه آمدند
نظاره به پیش سپاه آمدند
جهاندار پرخشم و پرتاب بود
همی خواست کاید بدان ده فرود
نکردند زیشان کسی آفرین
تو گفتی ببست آن خران را زمین
ازان مردمان تنگدل گشت شاه
به خوبی نکرد اندر ایشان نگاه
به موبد چنین گفت کاین سبز جای
پر از خانه و مردم و چارپای
کنام دد و دام و نخچیر باد
به جوی اندرون آب چون قیر باد
بدانست موبد که فرمان شاه
چه بود اندران سوی ده شد ز راه
بدیشان چنین گفت کاین سبزجای
پر از خانه و مردم و چارپای
خوش آمد شهنشاه بهرام را
یکی تازه کرد اندرین کام را
دگر گفت موبد بدان مردمان
که جاوید دارید دل شادمان
شما را همه یکسره کرد مه
بدان تا کند شهره این خوب ده
بدین ده زن و کودکان مهترند
کسی را نباید که فرمان برند
بدین ده چه مزدور و چه کدخدای
به یک راه باید که دارند جای
زن و کودک و مرد جمله مهید
یکایک همه کدخدای دهید
خروشی برآمد ز پرمایه ده
ز شادی که گشتند همواره مه
زن و مرد ازان پس یکی شد به رای
پرستار و مزدور با کدخدای
چو ناباک شد مرد برنا به ده
بریدند ناگه سر مرد مه
همه یک به دیگر برآمیختند
به هرجای بیراه خون ریختند
چو برخاست زان روستا رستخیز
گرفتند ناگاه ازان ده گریز
بماندند پیران ابی پای و پر
بشد آلت ورزش و ساز و بر
همه ده به ویرانی آورد روی
درختان شده خشک و بیآب جوی
شده دشت ویران و ویران سرای
رمیده ازو مردم و چارپای
چو یک سال بگذشت و آمد بهار
بران ره به نخچیر شد شهریار
بران جای آباد خرم رسید
نگه کرد و بر جای بر ده ندید
درختان همه خشک و ویرانسرای
همه مرز بیمردم و چارپای
دل شاه بهرام ناشاد گشت
ز یزدان بترسید و پر داد گشت
به موبد چنین گفت کای روزبه
دریغست ویران چنین خوب ده
برو تیز و آباد گردان به گنج
چنان کن کزین پس نبینند رنج
ز پیش شهنشاه موبد برفت
از آنجا به ویران خرامید تفت
ز برزن همی سوی برزن شتافت
به فرجام بیکار پیری بیافت
فرود آمد از باره بنواختش
بر خویش نزدیک بنشاختش
بدو گفت کای خواجهٔ سالخَورد
چنین جای آباد ویران که کرد
چنین داد پاسخ که یک روزگار
گذر کرد بر بوم ما شهریار
بیامد یکی بیخرد موبدی
ازان نامداران بیبر بدی
به ما گفت یکسر همه مهترید
نگر تا کسی را به کس نشمرید
بگفت این و این ده پرآشوب گشت
پر از غارت و کشتن و چوب گشت
که یزدان ورا یار به اندازه باد
غم و مرگ و سختی برو تازه باد
همه کار اینجا پر از تیرگیست
چنان شد که بر ما بباید گریست
ازین گفته پردرد شد روزبه
بپرسید و گفت از شما کیست مه
چنین داد پاسخ که مهتر بود
به جایی که تخم گیا بر بود
بدو روزبه گفت مهتر تو باش
بدین جای ویران به سر بر تو باش
ز گنج جهاندار دینار خواه
هم از تخم و گاو و خر و بار خواه
بکش هرک بیکار بینی به ده
همه کهترانند یکسر تو مه
بدان موبد پیش نفرین مکن
نه بر آرزو راند او این سُخُن
اگر یار خواهی ز درگاه شاه
فرستمت چندانک خواهی بخواه
چو بشنید پیر این سخن شاد شد
از اندوه دیرینه آزاد شد
همانگه سوی خانه شد مرد پیر
بیاورد مردم سوی آبگیر
زمین را به آباد کردن گرفت
همه مرزها را سپردن گرفت
ز همسایگان گاو و خر خواستند
همه دشت یکسر بیاراستند
خود و مرزداران بکوشید سخت
بکِشتند هرجای چندی درخت
چو یک برزن نیک آباد شد
دل هرک دید اندران شاد شد
ازان جای هرکس که بگریختی
به مژگان همی خون فرو ریختی
چو آگاهی آمد ز آباد جای
هم از رنج این پیر سر کدخدای
یکایک سوی ده نهادند روی
به هر برزن آباد کردند جوی
همان مرغ و گاو و خر و گوسفند
یکایک برافزود بر کشتمند
درختی به هر جای هرکس بکشت
شد آن جای ویران چو خرم بهشت
به سالی سه دیگر بیاراست ده
برآمد ز ورزش همه کام مه
چو آمد به هنگام خرم بهار
سوی دشت نخچیر شد شهریار
ابا موبدش نام او روزبه
چو هر دو رسیدند نزدیک ده
نگه کرد فرخنده بهرام گور
جهان دید پر کشتمند و ستور
برآورده زو کاخهای بلند
همه راغ و هامون پر از گوسفند
همه راغ آب و همه دشت جوی
همه ده پر از مردم خوبروی
پراگنده بر کوه و دشتش بره
بهشتی شده بوم او یکسره
به موبد چنین گفت کای روزبه
چه کردی که ویران بد این خوب ده
پراگنده زو مردم و چارپای
چه دادی که آباد کردند جای
بدو گفت موبد که از یک سخن
به پای آمد این شارستان کهن
همان از یک اندیشه آباد شد
دل شاه ایران ازین شاد شد
مرا شاه فرمود کاین سبز جای
به دینار گنج اندر آور به پای
بترسیدم از کردگار جهان
نکوهیدن از کهتران و مهان
بدیدم چو یک دل دو اندیشه کرد
ز هر دو برآورد ناگاه گرد
همان چون به یک شهر دو کدخدای
بود بوم ایشان نماند به جای
برفتم بگفتم به پیران ده
که ای مهتران بر شما نیست مه
زنان کدخدایند و کودک همان
پرستار و مزدورتان این زمان
چو مهتر شدند آنک بودند که
به خاک اندر آمد سر مرد مه
به گفتار ویران شد این پاک جای
نکوهش ز من دور و ترس از خدای
ازان پس بریشان ببخشود شاه
برفتم نمودم دگرگونه راه
یکی با خرد پیر کردم به پای
سخنگوی و بادانش و رهنمای
بکوشید و ویرانی آباد کرد
دل زیردستان بدان شاد کرد
چو مهتر یکی گشت شد رای راست
بیفزود خوبی و کژی بکاست
نهانی بدیشان نمودم بدی
وزان پس گشادم در ایزدی
سخن بهتر از گوهر نامدار
چو بر جایگه بر برندش به کار
خرد شاه باید زبان پهلوان
چو خواهی که بیرنج ماند روان
دل شاه تا جاودان شاد باد
ز کژی و ویرانی آباد باد
چو بشنید شاه این سخن گفت زه
سزاوار تاجی تو ای روزبه
ببخشید یک بدره دینار زرد
بران پرهنر مرد بیننده مرد
ورا خلعت خسروی ساختند
سرش را به ابر اندر افراختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شخصیتی به نام بهرام شاه با سپاه خود به دشت نخچیر میرود و در میانه راه با موبدی به نام روزبه و هرمز کدخدا همراه است. در حین شکار، متوجه رونق و سرسبزی یک روستا میشوند، اما مردمی که در آنجا هستند به خاطر ترس از شاه و از دست دادن امنیت به حالت تنگدلی درآمدهاند. مردمان روستا به وحشت میافتند و به دنبال تهدیدات، آرامش خود را از دست میدهند.
شاه به هشدار موبد توجه نکرده و به مردم آسیب میزند. پس از این واقعه، روستا به ویرانی میافتد و مردم و چارپایان از آنجا میگریزند. یک سال بعد، شاه به روستای ویران بازمیگردد و از شرایط آن غمگین میشود. موبد روزبه تلاش میکند تا روستا را آباد کند و به فرمان شاه، کار سختی را آغاز میکند.
او به مردم دستور میدهد تا همکاری کنند و روستا را بازسازی نمایند. با تلاش و همکاری آنان، روستا دوباره رونق میگیرد و به بهشتی تبدیل میشود. در نهایت، شاه به خاطر این آبادانی از روزبه تشکر میکند و او را مورد تحسین قرار میدهد. داستان نشاندهنده اهمیت همکاری و خرد در بازسازی و آبادانی جامعه است.
هوش مصنوعی: در سومین روز، بامدادی، شاه به سمت دشت شکار با لشکرش حرکت کرد.
هوش مصنوعی: در دست چپ او هرمز، رئیس و سرپرست است و در سمت راستش یک موبد درستکار و نیکاندیش قرار دارد.
هوش مصنوعی: برو و داستانها را بخوان، دربارهی جم و فریدون صحبت کن.
هوش مصنوعی: سگ و یوز در جلو هستند و شاهین و باز هم در حال شکارند تا روز طولانی را سپری کنند.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان به اوج خود رسید، در مکانی به جستجوی گور و آهو رفت، اما چیزی ندید.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید درخشان شد، دل تنگ و ناراحت نیز به سوی خانه خود بازگشت.
هوش مصنوعی: یکی در جلو آمد که جای سبز و خوبی بود، و مردم و چهارپایان زیادی در آن جا بودند.
هوش مصنوعی: از آنجا افراد زیادی به سمت ما آمدند و به تماشای جلوههای نیروهای ما پرداختند.
هوش مصنوعی: جهاندار که بسیار خشمگین و عصبانی بود، در نظر داشت که با نیرو به آن ده حمله کند.
هوش مصنوعی: هیچکس از آنها ستایشی نکرد، تو گفتی که آن الاغها را به زمین بند کردند.
هوش مصنوعی: شاه به خاطر دلتنگی و سختگیری برخی از مردم، دیگر در مورد آنها نیکنگری نکرد.
هوش مصنوعی: به موبد گفت: این مکان سبز پر از خانه، مردم و حیوانات است.
هوش مصنوعی: خانه و محل زندگی حیوانات وحشی و شکارچیان، در جوی آب مانند قیر، به سختی و غلیظی مسدود شده است.
هوش مصنوعی: موبد اطلاع داشت که دستور شاه چیست، به همین خاطر به سمت ده رفت.
هوش مصنوعی: به آنها گفت که این مکان سرسبز پر از خانه، مردم و دامهاست.
هوش مصنوعی: شهنشاه بهرام با دیدن کسی تازه نفس و جدید، خوشحال و شاداب شد و این موضوع به او انرژی و شگفتی تازهای بخشید.
هوش مصنوعی: سخنگوی دین به آن مردم گفت که همیشه دل شاد و خوشحال باشید.
هوش مصنوعی: شما را به طور کامل آماده کردهاند تا بدانید این زیبای خاص شهرت پیدا کند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که در این جامعه افراد با دسترسی به قدرت و رهبری، زنان و کودکان هستند و هیچکس نباید به دیگری فرمان دهد.
هوش مصنوعی: در این دهکده نه تفاوتی بین مزدور و کدخدا وجود دارد، چون هر دو باید در یک مسیر مشابه حرکت کنند و در یک مکان زندگی کنند.
هوش مصنوعی: همه افراد، از زن و کودک تا مرد، در اهمیت و ارزش خود برابر هستند. بنابراین، به هر کدام از آنها احترام و توجه ویژهای نشان دهید.
هوش مصنوعی: صدایی شاد و پرشور از دلی پر از شادی بهگوش میرسد که نشان از دلگرمی و خوشبختی دارد. کسانی که در این خوشحالی شریک هستند، مانند ماهی که همیشه روشن و زیباست، درخشش و سرزندگی دارند.
هوش مصنوعی: زن و مرد پس از آن به نظرات پرستار و کارگر کدخدا یکپارچه شدند.
هوش مصنوعی: زمانی که جوانی به اوج ناامیدی و شکست رسید، ناگهان سر مردی بزرگ و برجسته در جامعه را بریدند.
هوش مصنوعی: همه با هم مخلوط شدند و در هر جایی که به بیراهه رفتند، خون بر زمین ریختند.
هوش مصنوعی: وقتی از آن روستا قیام و حرکتی آغاز شد، ناگهان همه از آن ده فرار کردند.
هوش مصنوعی: پیران به سن و سال خود ادامه دادند و از فعالیتهای ورزشی و هنرهای خود دور شدند.
هوش مصنوعی: تمام دهکده به ویرانی افتاده و درختان خشک و بیآب شدهاند.
هوش مصنوعی: جای ویران شده، افرادی و حیوانات در آنجا زندگی نمیکنند و همه چیز در حال خرابی و نابودی است.
هوش مصنوعی: وقتی که یک سال گذشت و بهار فرا رسید، پادشاه به شکار رفت.
هوش مصنوعی: در مکانی سرسبز و خوشحال توقف کرد و به اطراف نگریست، اما در آنجا کسی را ندید که در حال کار و فعالیت باشد.
هوش مصنوعی: درختان همه خشک و ویراناند و سرزمینها خالی از انسان و چهارپایان است.
هوش مصنوعی: دل شاه بهرام از ترس خداوند ناراحت شد و به فکر تغییر حال خود افتاد.
هوش مصنوعی: به موبد گفت: ای روزبه، واقعاً ناراحتکننده است که چنین ده زیبا و خوب ویران شده است.
هوش مصنوعی: برو و تلاش کن تا زندگی را بهتر و شادتر بسازی، طوری عمل کن که دیگران از مشکلات و رنجها دور بمانند و راحتی را تجربه کنند.
هوش مصنوعی: از نزد پادشاه موبد، آن شخص به سمت ویرانهای رفت و به آرامی قدم برداشت.
هوش مصنوعی: در کوچه و خیابان مشغول دویدن بود، تا اینکه در پایان کار، پیرمردی را دید که بیکار و بیهدف نشسته است.
هوش مصنوعی: او از بلندی پایین آمد و با محبت به خود نزدیک شد و او را در آغوش گرفت.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای آقای پیر، تو چه کردی که اینجا که روزگاری آباد بود، حالا ویران شده است؟
هوش مصنوعی: پاسخی که داده شد، این است که زمانی به نیکویی بر سرزمین ما حاکمی وجود داشت.
هوش مصنوعی: موبدی نادان و بیفکر از میان نامداران بد برخورد به نزد ما آمد.
هوش مصنوعی: به ما گفتند که تمام زیباییها یک جا جمع است، بنابراین مراقب باشید که کسی را بر کسی دیگر برتری ندهید.
هوش مصنوعی: او این سخنان را گفت و به تایید آن، فضا به شدت آشفته و پر از غارت، قتل و خرابکاری شد.
هوش مصنوعی: خداوند او را به اندازهای حمایت کند که بتواند بر غم، مرگ و مشکلات غلبه پیدا کند و همیشه تازه و شاداب بماند.
هوش مصنوعی: تمامی کارها در این مکان پر از ناامیدی و تیرهگی است، چنان که باید برای آن افسوس بخوریم.
هوش مصنوعی: روزبه از این گفته دچار درد و ناراحتی شد و از خود پرسید که این شخص کیست که چنین سخنانی میگوید.
هوش مصنوعی: او به وضوح پاسخ داد که کسی که مقام و منزلت بالاتری دارد، باید به جایی برود که نشانهها و شرایط رشد و شکوفایی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: روزبه به مهتر گفت: تو در این مکان خراب، برزخی ویران را در نظر بگیر و رهبری کن.
هوش مصنوعی: از ثروت و دارایی جهان، دینار بخواه، اما همچنین از تخممرغ، گاو، خر و محصولات کشاورزی نیز خواستههای خود را داشته باش.
هوش مصنوعی: هر کس را که در ده بیکاره و بیفایده میبینی، از میان بردار. زیرا همه آنها در برابر تو کوچک و ضعیف هستند.
هوش مصنوعی: به تو میگویم که هرگز نفرین نکن، زیرا کسی که به آرزوها توجه دارد، از این سخن آسیب نمیبیند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال محبوبی هستی، میتوانم از درگاه پادشاه برایت بفرستم، به اندازهای که بخواهی.
هوش مصنوعی: وقتی پیر این حرف را شنید، خوشحال شد و از ناراحتیهای گذشته رها شد.
هوش مصنوعی: در آن زمان، مرد پیر به سمت خانه رفت و مردم را به سمت آبگیر آورد.
هوش مصنوعی: زمین را به ساخت و ساز و آبادانی واگذار کردند و همه مرزها را به تدبیر و مدیریت سپردند.
هوش مصنوعی: همسایگان خواستند که همهٔ دشت را زیبا کنند و از گاو و خر کمک خواستند تا این کار انجام شود.
هوش مصنوعی: کوشش کنید و تلاش کنید، زیرا مرزداران برای حفاظت از سرزمین، هر درختی را که میدیدند از بین میبردند.
هوش مصنوعی: وقتی یک منطقه خوب و آباد شود، دل هر کسی که آنجا را ببیند شاد میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که از آنجا فرار کند، با اشکهایش مانند خون میریزد.
هوش مصنوعی: وقتی آگاهی از جایی که آباد است به دست میآید، دیگر از رنج و زحمت این پیر که ریشهدار است، خبری نیست.
هوش مصنوعی: هر یک به سوی ده حرکت کردند و در هر کوچه، آبراهی برای آب جمعآوری کردند.
هوش مصنوعی: مرغ و گاو و خر و گوسفند، هر کدام به طور جداگانه بر تعداد دامها و موجودات زنده افزوده شدند.
هوش مصنوعی: هر درختی که هر فردی بکارد، آن مکان به نوعی ویران میشود و مانند بهشت سرسبز و خرم خواهد شد.
هوش مصنوعی: در سه سال آینده، مردم دهکده به خوشحالی و سرزندگی خواهند پرداخت و به برکت تلاشهای خود، خوشبختی و آرزوهایشان محقق خواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که به بهار خوش و خرم رسید، پادشاه به سوی دشت و ناحیه شکار رفت.
هوش مصنوعی: روزبه، که فرماندهای با صداقت و نام بزرگ بود، به همراه موبدش به نزدیک دهکده رسیدند.
هوش مصنوعی: بهرام گور، شخصیتی خوشبخت و خوشاقبال، نگاهی به دنیا انداخت و دید که همه چیز در حال پرواز و حرکت است، مانند پرندگان و چهارپایان.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف چیزی اشاره دارد که از ارتفاعات، سرزمینها و دشتهای پر از گوسفند دیده میشود. به نظر میآید که فرم و زیبایی طبیعی مکانها به خوبی نمایان است و تنوع این منظرها شادی و سرسبزی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: همه جا پر از آب و در دشتها جویها جاری است و همه روستاها پر از مردم زیبا و نیکوست.
هوش مصنوعی: در هر گوشهای از کوه و دشت، زمینش به یک بهشت تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: به موبد گفت: ای روزبه، چه کردی که این ده زیبا و آباد به این حال ویران تبدیل شده است؟
هوش مصنوعی: مردم و حیوانات را در اینجا به چه چیزی راضی کردی که این مکان را آباد ساختهاند؟
هوش مصنوعی: موبد به او گفت که با یک جمله، این شهر قدیمی به پا خاست.
هوش مصنوعی: دل شاه ایران با یک فکر خوب و مثبت به آرامش و شادی رسید.
هوش مصنوعی: فرمانروای من به من دستور داد که این مکان سرسبز را با گنجینهای از دینار پُر کنم.
هوش مصنوعی: از خداوند بترسیدم که مبادا از جوانان و بزرگان بدگویی کرد.
هوش مصنوعی: دیدم که یک دل دو فکر کرد و ناگهان از هر دو فکر، گردی برآورد.
هوش مصنوعی: در یک شهر که دو نفر به عنوان کدخدا وجود داشتند، هیچ یک از آنها نتوانستند به خوبی وظایف خود را انجام دهند و نتیجه این شد که وضعیت شهر به هم ریخت و وضع مردم خراب شد.
هوش مصنوعی: رفتم و به بزرگترهای ده گفتم، ای سروران، بر شما کسی مانند من ماه نیست.
هوش مصنوعی: زنان مدیر家 و کودک نیز در حال مراقبت از آنها هستند و این کار در حال حاضر مزدوری برای شماست.
هوش مصنوعی: وقتی که بزرگترها و سرورانی که پیش از این در خاک و خاکستر بودند، زنده شوند و از زیر خاک بیرون بیایند.
هوش مصنوعی: این مکان پاک و باارزش به دلیل سخنان نابجا و ناپسند ویران و خراب شده است. بنابراین، من از بیان انتقاد و نکوهش دوری میکنم و از خداوند میترسم.
هوش مصنوعی: پس از آن، شاه تصمیم گرفت که از آنها گذشت کند و من راهی دیگری را پیش گرفتم.
هوش مصنوعی: یکی از افراد خردمند را در کنار خود دارم که به خوبی صحبت میکند و دانش زیادی دارد و میتواند مرا در راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: تلاش کنید و با کوشش خود، دل کسانی را که زیر دست شما قرار دارند شاد کنید و به آنها کمک کنید تا زندگی بهتری داشته باشند.
هوش مصنوعی: زمانی که رئیس یا سرپرست یکی شد، تصمیمات صحیح و درست افزایش یافت و نقاط ضعف و نواقص کاهش یافت.
هوش مصنوعی: به شما به طور پنهانی بدی کارها و رفتارهایشان را نشان دادم و بعد از آن در راهی الهی و مقدس، گشایش و هدایت یافتم.
هوش مصنوعی: سخن با ارزشتر از جواهرات مشهور است وقتی که در موقعیت مناسب و به خوبی به کار رود.
هوش مصنوعی: برای این که دل آرام و بیغصه باشد، باید خرد و دانایی مانند یک پادشاه بر زبان قهرمان حاکم باشد.
هوش مصنوعی: قلب پادشاه همیشه شاد و خوشبخت باشد و از نابسامانی و ویرانی دور باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه این سخن را شنید، گفت: «تو شایستهی تاجی هستی، ای روزبه.»
هوش مصنوعی: مرد بااستعداد و هنرمند را ببین که حتی یک سکه زرد رنگ هم میتواند او را شایسته تر کند.
هوش مصنوعی: آنها تاج و لباس سلطنتی برای او درست کردند و سر او را به آسمان بلند کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.