گنجور

 
عرفی

فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.

مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «که حسن شاهد معنی زوی گرفته طراز» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «ز» است.

حرف آخر قافیه

الف
ت
د
ر
ز
ش
ض
م
ن
ه
ی

شماره ۱ - ذوق دریوزه!: نه از آن دیر بخشد ایزد کام - که دهد جلوه کبریایی را

شماره ۲ - درشکایت از ابناء روزگار: دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای - کابادی و خرابی آن جسته جسته است

شماره ۳ - ستایش: نشسته بودم ودی در وثاق می گفتم - چه فتنه بود که ایام در جهان انداخت

شماره ۴ - سخن در وصف خویشتن: آن باغ داغ پررر آذر طبیعتم - کش برگ و بر ز اخگر و طیرش سمندر است

شماره ۵ - رفع تهمت: تهمت فسق بمن کرد یکی کفراندیش - کایزد از صورت او معنی آدم برداشت

شماره ۶ - ظل یزدان: دی شنیدم کز سمند افتاد آن کاندر رهش - خاک بودن توتیای چشم کیوان بودن است

شماره ۷ - نحوست طالع: عرفی بحیرت از فلک ظالمم کز او - نجمی بهیچ دور عبورش باوج نیست

شماره ۸ - فراز و نشیب: اندر این بزم از دوکس شرمنده ام دائم که باز - آنکه بیرونم کشدبعد از قدم کفش من است

شماره ۹ - درشکایت روزگار: عرفی آغاز گریه کن شاید - این کهن خاکدان خراب شود

شماره ۱۰ - درتهنیت تولد فرزند ممدوح: صد شکر که فخر دوده جاه - در دامن دایه بقا زاد

شماره ۱۱ - خفض جناح: ملاف عرفی از این ترهات و ژاژ مخای - گرفتم آنکه کلام تو سلسبیلی کرد

شماره ۱۲ - سعدی و عرفی: دی کسی گفت که سعدی گهراندوز سخن - قطعه‌ای گفته، که اندیشه بدان می‌نازد

شماره ۱۳ - باغ وصل: بیا ای بخت سرگردان و بنشین - بزیر سایه سرو وگل و بید

شماره ۱۴ - مطایبه: ای که از تهمت مؤثر تو - عدل با علم منقسم گردد

شماره ۱۵ - ذوق غزل: عرفی نه ارث و کسب و نه زرق و نه حرص و آز - را هم بشعر خیره سرتیره چهر داد

شماره ۱۶ - قدرت طبع: سخن شناسا گربیت بنده رد کردی - خجل مباش که منهم ز خجلتم آزاد

شماره ۱۷ - نشاه دل: هیچ دل راه بر درش نسپرد - که بسرحد کاملی نرسید

شماره ۱۸ - مهمان وعظ: ای بلهوس که آمده میهمان وعظ - وقتی بیا که زهر بکامت شکر بود

شماره ۱۹ - بخل بی نهایت: همدمی دارم بسی خوش صحبت اما گرسنه - آنچنان کز بهر سیری زخم تامردن خورد

شماره ۲۰ - آخرین سخن: فسانه ای بشنو عرفی از من بیمار - که باشدت بنفاق معاشران رهبر

شماره ۲۱ - آزمایش: زهر هنر که زنم لاف ، امتحان شرط است - بیازمای مکن پیش از امتحان انکار

شماره ۲۲ - حسن تعبیر: خدایگانا ! دی بی تو در وثاق امید - نشسته بودم و در بر زمانه کرده فراز

شماره ۲۳ - عید صیام: صباح عید صیامی برغبت عرفی - که حسن شاهد معنی زوی گرفته طراز

شماره ۲۴ - طباخ بهشت: شرم بادت گفته ای عرفی فلانرا خام گفت - بایدت گفت آتش اندیشه زین به بر فروز

شماره ۲۵ - صلح و جنگ: عرفی نصیحت کنمت گوش دار ، گوش - تاوارهی زکشمکش صلح و جنگ خویش

شماره ۲۶ - برهان وسواس: ای قوی برهان وسواست علیکم بالسکوت - چشمه زهر هلاهل کرده ای تریاک خویش

شماره ۲۷ - درصفت اسب: شاهنشها ! حقیقت اسبی که داده ای - بشنو زلطف تا برسانم بعز عرض

شماره ۲۸ - ملازم شعر: اگر ملازم شعرم مدان که بی خبرم - ز راز صوفی و نقل فقیه و علم حکیم

شماره ۲۹ - گریه بی اثر: چه گویمت که نیرزد بگفتگو«عرفی» - ز عهد ماضی و حال آنچه در گذر دیدم

شماره ۳۰ - شکوائیه: شعر فخر و شاعران ننگین ز فرط حرص و آز - خویش را از زمره این جمع چون بیرون کشم

شماره ۳۱ - ذکر مفاخر: منم عرفی امروز کز کشت طبعم - بود خرمن افشان کف خوشه چینان

شماره ۳۲ - توبیخ: ای که درآئینه ام خود راسیه رو دیده ای - جنگ بیسودست رواندیشه زنگی مکن

شماره ۳۳ - اعتذار: از خجلت این گنه که عفوش - بر توست نه بر عطای یزدان

شماره ۳۴ - لطف قیاس: بحضرت تو مرا نسبتی است عرض کنم - بشرط آنکه کند خرده بین زبان کوتاه

شماره ۳۵ - حسن یوسف: بدون معنی اگر حسن یوسفی داری - ز صحبت تو زلیخا شود دل افسرده

شماره ۳۶ - خطاب به حکیم ابوالفتح: بحر هنر ، حکیم ابوالفتح ، کان فضل - ای آنکه جز بمنهج اولی نیامدی

شماره ۳۷ - محمل گل: ای وفا پیشه یار هم مشرب - که بعرفی دعا فرستادی

شماره ۳۸ - لطیفه: لطیفه ای زسر صدق گویمت «عرفی» - بسنج اگر بدو نیک متاع میدانی

شماره ۳۹ - سخن ناشنیده: شنیده ام که بشوخی بر آن سری عرفی - که پرده بر سر اسرار چیده بگذاری