دی کسی گفت که سعدی گهراندوز سخن
قطعهای گفته، که اندیشه بدان مینازد
گفتم این گوش بدان نغمه سزد گفت آری
اینک از پرده عنان سوی تو میاندازد
سخن از عشق حرام است بر آن بیهدهگو
که چو ده بیت غرل گفت مدیح آغازد
حبذا همت سعدی و غزل گفتن او
که ز معشوق به ممدوح نمیپردازد
گفتم این خود همه عیب است که در راه هنر
هرکه این لاف زند اسب دوی میتازد
لوحش اله ز یک اندیشی عرفی کورا
آنکه ممدوح بود، عشق بدو میبازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این قطعه، فردی به هنر و سخنوری سعدی اشاره میکند و از ارزش افکار او صحبت میکند. او میگوید که صحبت از عشق برای کسی که بیهوده میگوید، ناپسند است. همچنین به کیفیت کار سعدی و غزلهایش اشاره میکند که در آنها از معشوق به ممدوح نمیپردازد. در نهایت، او به انتقاد از کسانی میپردازد که خود را در هنر بزرگ میدانند ولی عملاً نتیجهی کارشان چیزی دیگر است و به این نکته تأکید دارد که عشق حقیقی باید در کار آنها نمایان باشد.
هوش مصنوعی: شخصی گفت که سعدی سخنانی گفته است که ارزش تفکر و تأمل را دارند.
هوش مصنوعی: من گفتم این گوش باید این نغمه را بشنود. او پاسخ داد: بله، حالا از پشت پرده، این نغمه به سوی تو میآید.
هوش مصنوعی: شخصی که در مورد عشق بیمورد و بدون دانش صحبت میکند، لایق سخن گفتن نیست، زیرا او فقط به تکرار کلمات میپردازد و مثل کسی که چند بیت شعر را از حفظ میخواند، دیگر هنری در آن ندارد.
هوش مصنوعی: عشق و تلاش سعدی در سرودن غزل ستودنی است، چرا که او در اشعارش به ممدوح، به جای معشوق، توجه دارد.
هوش مصنوعی: گفتم این فقط عیب است که در مسیر هنر، هر کسی که این ادعا را کند، خود را مانند اسب در مسابقهای میداند.
هوش مصنوعی: خداوند به کسی که در عشق خود غرق است، عشق میورزد، حتی اگر آن فرد به طور مستقیم او را نشناسد و درک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کرم رویست ولیکن چونکت آغا زد
بیکی نکته بناجور برف اندازد
دوزخ آنرا که خرد از سخنش بگدازد
سیفک چنگی باید که رهی بنوازد
زآتش گرم سماعیش سری بفرازد
[...]
سخن عشق حرامست بر آن بیهده گوی
که چو ده بیت غزل گفت مدیح آغازد
حبذا همت سعدی و سخن گفتن او
که ز معشوق به ممدوح نمیپردازد
او کی از روی عنایت به جهان پردازد
یا شبی وصل رخش کار غریبی سازد
در گمانم ز کماندار دو ابروش که او
چون کمانم بکشد باز و چو تیر اندازد
به زکات رخ زیباش و جوانی آخر
[...]
شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد
تر نشد هر که دلیرانه بر این دریا زد
هرکسی حاجت خود را به دری عرض نمود
دست دریوزه ما بر در استغنا زد
به ادب باش که سر در قدم تیغ افشاند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.