گنجور

 
عرفی

عرفی نصیحت کنمت گوش دار ، گوش

تاوارهی زکشمکش صلح و جنگ خویش

با عقل و روح گر، ید بیضایت آرزوست

ناموس عشق جوی و مبین نام و ننگ خویش

زآن آفتاب پنجه کند اهل حسن را

کز خویشتن نهفته حناز آب و رنگ خویش