گنجور

 
عرفی

ای وفا پیشه یار هم مشرب

که بعرفی دعا فرستادی

نه دعای تهی که در جیبش

گوهر مدعا فرستادی

عندلیب مونث گلریز

از بهشت عطا فرستادی

ز آنچه گویم بسوزد از من لب

تا بگویم سزا فرستادی

پاس این شیوه دار تا گویم

چه بدست صبا فرستادی

من گل تازه تحفه کردم و تو

محمل گل مرا فرستادی

لطف کردی ولی منه منت

مه گرفتی سها فرستادی