گنجور

 
عرفی

آن باغ داغ پررر آذر طبیعتم

کش برگ و بر ز اخگر و طیرش سمندر است

آن روضه ام که هر شجرش راکه باغبان

آبش ز خون دل ندهد خشک و بی بر است

آن پای تا بسر همه زخم و جراحتم

کورا بخواب عافیت ، الماس بستر است

آن خسته ام که در تب صفر او جوش خون

فصادش ، آتش جگر و شعله نشتر است

آن هدهدم که در چمن لاله زار عشق

تاجش ز شعله شجر طوربرسر است

آن تیغ آب داده ز هر ملامتم

کش پای تاسر از اثر زخم جوهر است

آن شعله دوست هیزم خشکم که خاک وی

صندل فروش ناصیه عودوعنبر است

آن کشتیم که بر زبر بحر شعله موج

آشوبگاه موجه طوفانش معبر است

آن بحر جوهری طلب و تشنه دوستم

کش برق موج و آبله سینه گوهر است

آن کشته ام که در دهن زخم های او

قناد خانه های لبالب ز شکر است

آن عالمم کش از زبر عرش تاثری

اشیا بدون صورت نوعی ، مصور است

آن ره نوردوادی بیت المقدسم

کوراصدای عطسه جبریل رهبر است

کوته کنم عبارت و معنی کنم دراز

آن بلبلم که نغمه زن باغ حیدر است

 
 
 
سوزنی سمرقندی

فریاد من همیشه از این ایر کافر است

ایر است و با عذاب است و سنگر است

وصفش ترا بگویم اگر خورده نیستی

ور خورده ای صفات وی از منت باور است

ادیب صابر

شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است

با سرو و گل به قامت و عارض برابر است

دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم

کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است

گفتم ز خط و زلف تو بر جان من بلاست

[...]

خاقانی

ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است

در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است

درد کهنت بود برآورد روزگار

این دردِ تازه‌روی نگوئی چه نوبر است

شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سید حسن غزنوی

جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است

دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است

هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک

هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است

آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست

[...]

ظهیر فاریابی

گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست

خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است

بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام

کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است

تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه