گنجور

 
عرفی

فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.

مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «وان کس که عنان سپرد کارآگه شد» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «د» است.

حرف آخر قافیه

الف
ب
ت
چ
ح
د

رباعی شماره ۱: ای شربت شیخ و شاب در کاسه ما - وی چشمه آفتاب در کاسه ما

رباعی شماره ۲: ای کرده زبون، ناز شجاع تو، مرا - افکنده به صد رنج، نزاغ تو، مرا

رباعی شماره ۳: چندان که شدم ز بیخودی مست دعا - تیری نزدم بر هدف از شست دعا

رباعی شماره ۴: ای رانده ز نسبت حرم طاعت ما - مردود اجابت صنم طاعت ما

رباعی شماره ۵: از بند غرور می گشایم خود را - آن طور که هست می نمایم خود را

رباعی شماره ۶: گلبرگ برد باد بهاران به کجا - سنبل رود از شبنم بستان به کجا

رباعی شماره ۷: این ناله که در آتش خویش است کباب - این گریه که در شیشه خم کرده شراب

رباعی شماره ۸: آنم که قفای من جبین طلب است - هر موی سرم دست گزین طلب است

رباعی شماره ۹: نادان به عمارت بدن مشغول است - دانا به کرشمه سخن مشغول است

رباعی شماره ۱۰: راهی بنما که رهنما مردی نیست - صد ره به هیچ گذر گردی نیست

رباعی شماره ۱۱: عرفی چه زنی طعن خرد بر من مست - مردان ننهند راز دل بر کف دست

رباعی شماره ۱۲: وصل تو دوایی است که بیمارش نیست - حسن تو متاعی است که بازارش نیست

رباعی شماره ۱۳: شاها کرم تو قلزم مواج است - درویش تو اسکندر بی تاج است

رباعی شماره ۱۴: آن کز نظرش حجاب صورت بر خاست - بر جزو و کلش نظر به یک دیده رواست

رباعی شماره ۱۵: تا در زده ام به دامن عفو تو دست - تا یافته ام غبار تکلیف الست

رباعی شماره ۱۶: با سال و مه ام دقیقه و ساعت نیست - با روز و شبم روشنی و ظلمت نیست

رباعی شماره ۱۷: عرفی که همیشه در سلامت رو داشت - دیدم که عجب جای از آن بد خو داشت

رباعی شماره ۱۸: آنم که رعیت کمینم دهر است - تریاق زمانه با خلافم زهر است

رباعی شماره ۱۹: از باب مغان که رسمشان جود و عطاست - جامی بدهند این نه آیین سخاست

رباعی شماره ۲۰: عرفی سخنت گرچه معما رنگ است - وین زمزمه را به ذوق یاران جنگ است

رباعی شماره ۲۱: از دیده ما به جز حیا نتوان یافت - زین آینه جز نور صفا نتوان یافت

رباعی شماره ۲۲: حسن از طلب نگاه ما بسته لب است - از اهل ادب دیده گشودن عجب است

رباعی شماره ۲۳: عرفی چه نهی متاع دل در کف دست - راه نظر کج نظران باید بست

رباعی شماره ۲۴: آنم که به ترک دین دلم خرسند است - زنار به هر موی منش پیوند است

رباعی شماره ۲۵: یار آمده و در صدد دلداری ست - من مست و خراب، این شب صد دشواری ست

رباعی شماره ۲۶: عرفی سر صفه مغان مسند ماست - تعظیم گه دیر مغان معبد ماست

رباعی شماره ۲۷: زینسان که گمان شده دی به ره است - وز بستن یخ حباب رشک گره است

رباعی شماره ۲۸: زین سردی دی که آب و آتش یخ بست - در بستن یخ جوهر الماس شکست

رباعی شماره ۲۹: باز آ که فراق جان گداز آمده است - اندیشه مردنم فراز آمده است

رباعی شماره ۳۰: گر چشم و دلم ز ناله و گریه جداست - زنهار مبر گمان که راحت، که خطاست

رباعی شماره ۳۱: تا عمر مرا فلک به غم پیموده است - گوشم به فغان اهل شیون بوده است

رباعی شماره ۳۲: عشق آمد و گوید رسولم نام است - در حسن به آسمان صدم پیغام است

رباعی شماره ۳۳: راهم ندهد سوی حرم زاهد زشت - راند ز کنشت راهب نیک سرشت

رباعی شماره ۳۴: مسجود ملایک دو تن از آب و گل است - ز آدم چو گذشت این نگار چگل است

رباعی شماره ۳۵: معموری عقل فضله ویرانی ست - سرمایه علم خاک بی سامانی ست

رباعی شماره ۳۶: در عهد من آن که لاف سنج سخن است - خونش هدر است، قاتلش نظم من است

رباعی شماره ۳۷: عرفی دل من که منت جان من است - از عالم قدس آمده، مهمان من است

رباعی شماره ۳۸: دردا که دگر سخن ز فرزانگی است - چیزی که نه در شمار دیوانگی است

رباعی شماره ۳۹: دی محتسب آمد به غم، تند نشست - ماتم زده بود، دادمش شیشه به دست

رباعی شماره ۴۰: شیراز که دریای معانی گذر است - یکتا گهرش عرفی صاحب نظر است

رباعی شماره ۴۱: صد تلخ شنیدم ز یکی رزق پرست - جرمم چه، که همین دادمش جام به دست

رباعی شماره ۴۲: این لاله که با داغ الست آمده است - پژمرده و سینه چاک و مست آمده است

رباعی شماره ۴۳: در باغم و دل شکارگاه شیراست - نگشوده نظر دل از تماشا سیر است

رباعی شماره ۴۴: یاران دگر انگشت نما خواهم گشت - مجموعه درد بی دوا خواهم گشت

رباعی شماره ۴۵: در دیده تو روشنی شرم به است - در سینه تو جان و دل نرم به است

رباعی شماره ۴۶: عرفی شب عید و باده عیش افروز است - می نوش و طرب کن که همین دم روز است

رباعی شماره ۴۷: روزی که قضا به مزرعه قسمت کشت - خاکم ز حرم ببرد و در دیر سرشت

رباعی شماره ۴۸: عرفی دل ما تا به در عشق گریخت - خون گله با شراب نسیان آمیخت

رباعی شماره ۴۹: عرفی علم هجر تو افراشتنی است - گنجی تو ولی نقد تو برداشتنی است

رباعی شماره ۵۰: عرفی من و دل نه خوب دانیم و نه زشت - هم خادم کعبه ایم و هم پیر کنشت

رباعی شماره ۵۱: ای عشق که مدح تو همین عشق بس است - برقی ست که موسی اش یک مشت خس است

رباعی شماره ۵۲: عرفی گله سر مکن که جای گله نیست - توفیق نصیب هر تنگ حوصله نیست

رباعی شماره ۵۳: از وصل نهان ما که غماز نیافت - انجام کسی ندیده آغاز نیافت

رباعی شماره ۵۴: هر کس که سرش نه در گریبان فناست - تا گردنش از فرق همه زخم جفاست

رباعی شماره ۵۵: عرفی منم آن که دوزخم تب‌شکن است - روزم ز هجوم تیرگی شب‌شکن است

رباعی شماره ۵۶: عرفی منم آن که کوششم بی اثر است - هستم همه عیب و مو به مویم هنر است

رباعی شماره ۵۷: دستی دارم که در گریبان غم است - پایی دارم که وقف دامان غم است

رباعی شماره ۵۸: از گریه گرم دیده آتشناک است - آلوده به خون و از تماشا پاک است

رباعی شماره ۵۹: ای آن که برت سفال و یاقوت یکی است - اعجاز مسیح و سحر هاروت یکی است

رباعی شماره ۶۰: ای شوق لبت ز صبر من برده ثبات - تلخ از شکرین تبسمت کام نبات

رباعی شماره ۶۱: ای کعبه رو این طرف که بی سازی نیست - طوفی و خروشی و تک و تازی نیست

رباعی شماره ۶۲: آگه نیم از عیش که شهد چه گلوست - راحت نشناسم که چه می، در چه سبوست

رباعی شماره ۶۳: حسن آن باغی که خلد ازو بی رنگ است - عشق آن داغی که دوزخش نیرنگ است

رباعی شماره ۶۴: دل دشمن شادی ست و در کار غم است - از عافیت آسوده و بیمار غم است

رباعی شماره ۶۵: با معصیتم که کرده ای امن کنشت - با عاطفتت که می برد آب بهشت

رباعی شماره ۶۶: ای آن که رهت به بزم مقصودی نیست - صد روشنی ات ز شمع بی دودی نیست

رباعی شماره ۶۷: عرفی دل ما بسی پریشان نظر است - هر دم هوسش به غمزه ای راهبر است

رباعی شماره ۶۸: صحرای هوس خار تمنا خیز است - زین ره به سفر مرو که غوغا خیز است

رباعی شماره ۶۹: دل در هوس وصل تسلی طلب است - در پرده صورت است و معنی طلب است

رباعی شماره ۷۰: مستوری دل طلب که مستی این جاست - دریوزه گزین که چرب دستی این جاست

رباعی شماره ۷۱: آن شور که این مفرد و این وافی چیست - یک جرعه بس، این درد و این صافی چیست

رباعی شماره ۷۲: ای مهر تو هیچ وکین دشمن هم هیچ - آهنگ سرود هیچ و شیون هم هیچ

رباعی شماره ۷۳: از عشق شراب نیستی جوید روح - زین می شکند صراحی توبه نصوح

رباعی شماره ۷۴: فردا که معاملان هر فن طلبند - حسن عمل از شیخ و برهمن طلبند

رباعی شماره ۷۵: ایوب به صبر خویشتن می نازد - یعقوب به بوی پیرهن می نازد

رباعی شماره ۷۶: آن کس که عنان تافت ز ما گمره شد - وان کس که عنان سپرد کارآگه شد

رباعی شماره ۷۷: عرفی که قدم در دهن تیشه نهد - از بس غم دل بر دل غم پیشه نهد

رباعی شماره ۷۸: عرفی که به هرزه گردیم خو می داد - دیدم که عنان به یار خوش رو می داد

رباعی شماره ۷۹: در دیده هجر خواب پژمرده شود - دل بی لبت از شراب پژمرده شود

رباعی شماره ۸۰: عشق آمد و گوید که زبان بگشایند - وز مژده من دل جهان بگشایند

رباعی شماره ۸۱: شوخی که ز خنده چشمه نوش شود - خورشید به سایه اش هم آغوش شود

رباعی شماره ۸۲: رفتم به جنازه یک تن که فسرد - صد سال ز باغ عیش گل چید و بمرد

رباعی شماره ۸۳: جمعی به درت گریه و آه آوردند - جمعی همه دید و نگاه آوردند

رباعی شماره ۸۴: در باغ دلم که روضه نعتش گوید - آب طلبت روی چمن می شوید

رباعی شماره ۸۵: از خامشی ام جان به سخن می سوزد - وز بی خودیم نقش وطن می سوزد

رباعی شماره ۸۶: عشق تو خرابات نشین می باشد - کوی تو بهشت عقل و دین می باشد

رباعی شماره ۸۷: دردا که اجل رسید و درمان نرسید - توفیق به غور شور بختان نرسید

رباعی شماره ۸۸: از زهر ستیزه خوی او می شویند - از چشمه حسن روی او می شویند

رباعی شماره ۸۹: وقت است که یاران به گلستان ریزند - گل های نشاط در گریبان ریزند

رباعی شماره ۹۰: در سردی یخ بند که لرزد خورشید - خون بسته شود چون بقم در رگ بید

رباعی شماره ۹۱: شاهی که فلک هم گهر او نشود - سنجیدن او به سعی بازو نشود

رباعی شماره ۹۲: عرفی دل و طبع تو ستمگار مباد - نیش تو به سینه کس کار مباد

رباعی شماره ۹۳: آن کس که ز راه نفسم بسته کند - دل را ز هجوم داغ گل دسته کند

رباعی شماره ۹۴: شاها نفسم باغ ثنا خواهد شد - عمر تو گلستان بقا خواهد شد

رباعی شماره ۹۵: ای ملک غمت هر چه فرازست و فرود - وز تیغ تو چاک صبر را جوش وجود

رباعی شماره ۹۶: جمعی ز کتاب سخنت می جویند - جمعی ز گل و نسترنت می جویند

رباعی شماره ۹۷: عشق آمد و از مژده غم شادم کرد - وز بندگی عافیت آزادم کرد

رباعی شماره ۹۸: عرفی دل ما کیش دگرگون نکند - دریوزه جز از درون پر خون نکند

رباعی شماره ۹۹: عرفی چه خروشی که فلان گمره شد - ملزم کنمش که بایدش آگه شد

رباعی شماره ۱۰۰: مردیم که آه ما دل شب نگزد - در جام رود می ای که مشرب نگزد

رباعی شماره ۱۰۱: آنم که تنم همیشه از جان به بود - آلایش دامنم ز دامان به بود

رباعی شماره ۱۰۲: دیدم جایی که فتح باب آنجا بود - منزل گه آرام و شباب آنجا بود

رباعی شماره ۱۰۳: آن کس که لوای عشق بر دوش آید - با نیستی ابد هم آغوش آید

رباعی شماره ۱۰۴: ای عیش به آلایشت آمیخته اند - وی غم ز صفای سینه ات ریخته اند

رباعی شماره ۱۰۵: بر ساغر من که عشق از او نشأه برد - حد نیست کسی را که به دعوی نگرد

رباعی شماره ۱۰۶: رفتم به حرم که درد ایمان دانند - معموری دل ز کفر ویران دانند

رباعی شماره ۱۰۷: گر سنگ ملامت به دلم نستیزد - از هر سر مو چشمه آز انگیزد

رباعی شماره ۱۰۸: تا رنگ من از شراب رهبان کردند - بی رنگی ام آبروی ایمان کردند

رباعی شماره ۱۰۹: رخسار تو باغ را سراسیمه کند - بوی تو دماغ را سراسیمه کند

رباعی شماره ۱۱۰: زین گونه که دل به عقل زشتم طلبد - وز بیت حرام در کنشتم طلبد

رباعی شماره ۱۱۱: گیرم که تو را شوخی آتش باشد - با نقش و نگار عالمت خوش باشد

رباعی شماره ۱۱۲: چون عشق به کام مشتری کار کند - وز جنس غم آرایش بازار کند

رباعی شماره ۱۱۳: عرفی همه بود رنگ، بی گفت و شنید - سوداگر معصیت بدین مایه که دید

رباعی شماره ۱۱۴: تا کی برت اظهار عدم نتوان کرد - یک مو ز رعونت تو کم نتوان کرد

رباعی شماره ۱۱۵: ای آن که ز درد رسته ای، شرمت باد - فارغ ز بلا نشسته ای، شرمت باد

رباعی شماره ۱۱۶: در علم و عمل چو ذوفنون آید مرد - آرایش بیرون و درون آید مرد

رباعی شماره ۱۱۷: ای آهوی فتنه سنبلت را به کمند - در دام فریبت اهل ایمان در بند

رباعی شماره ۱۱۸: ای خواجه چو از تو مرگ جان خواهد برد - اسباب زمانه هم زمان خواهد برد

رباعی شماره ۱۱۹: گر دل بردم عشوه نمایی چه شود - یابد دلم از عشوه صفایی چه شود

رباعی شماره ۱۲۰: خوش آن که شراب همتم مست کند - آوازه امید مرا پست کند

رباعی شماره ۱۲۱: عرفی نه مرا حاصل کان می باید - محصول زمین و آسمان می باید

رباعی شماره ۱۲۲: عرفی لب معنی ام دم از نور زند - آتش به نهاد شجر طور زند

رباعی شماره ۱۲۳: توفیق گذشته گر به ما باز آید - این بخت عجوز بر سر ناز آید

رباعی شماره ۱۲۴: بی یاد لب تو خضر دل مرده شود - بی فیض رخت بهشت پژمرده شود