گنجور

حاشیه‌ها

احمد ایری در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۵ - و له ایضا:

این که به عین همون غزل معروف حافظه؟

علیرضا در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۴۳ در پاسخ به محمد دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۷) حکایت پادشاه و انگشتری:

دقیقا  امروز قسمتی که شلدون این حرف رو میزنه دیدم و بعد اومدم سرچ زدم و این حکایت رو پیدا کردم و  خیلی غبطه خوردم بهشون و افسوس به حال خودم.

ابوالفضل محمدی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۷:

در بیت اول فکر میکنم «کار» درست باشه چون در این صورت وزن شعر هم زیبا تر هستش

مهدیار اوتادی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵:

چو ده ساله شد زان زمین کس ...

یارست : توانست

مهدیار اوتادی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵:

چو سه ساله شد زخم چوگان گرفت ...

گرفت : اغاز کردن 

علاقه داشتن

مهدیار اوتادی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵:

چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه ...

پورش:پسر

فرشته بایمانی نژاد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:

به راستی این شعر در وصف مهدی موعود سروده شده است یا اینکه نامی ست که سازمان تالیف کتب درسی بر آن نهاده؟!

محسن جهان در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۴ - وجه عبرت گرفتن ازین حکایت و یقین دانستن کی ان مع العسر یسرا:

تفسیر ابیات ۶ و ۱۱ فوق:

بر مبنای بخشی از آیه مبارکه ۲۳ سوره حدید"لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ"( آنچه از دست شما رفته افسوس نخورید) مولانا می‌فرماید؛

هر چیز که به حکمِ قضای الهی از دستِ تو برود، این را یقین بدان که همین امر تو را از خطر و بلا نجات داده و محفوظ داشته است.

و هر بلایی که از بارگاهِ حضرت حق می‌رسد قطعاََ بلاهای بزرگتر را دفع می‌کند و زیانی که از آن بلا نصیبِ انسان می‌شود جلوی زیان های بزرگتر را می‌گیرد.

احمد نیکو در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۶:

مصرع آخر بدین صورت می باشد:

خشت سر خم ز تاج کیخسرو به

 

 

M Gh در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵:

به نظر من با سوالی خواندن مصرع

فردا همه آن بوَد که در ساخته اند؟

معنا تکمیل میشه 

 

فرزام در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵:

لوم : سرزنش کردن

لایم : سرزنش کننده

جوز: گردو و یک میوه شبیه به گردو

فضیحه: رسوا

بهایم: چهارپایان

مصطفی ترک همدانی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۵۱ در پاسخ به سیدعلی ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

عرض ادب ، درباره انتساب واژه صوفی به پیامبر اکرم در عبارت (صوفی ام الخبائثش خواند)؛ همانطور که عزیزان دیگری هم اشاره کردند ظاهراً خواجه حافظ گوشه چشمی به بیتی از شیخ عطار در دو قرن پیشتر از خود دارند که با تمثیل زیرکانه داستان معروف شیخ صنعان و دختر ترسا چنین فرموده:

 

بس کسا کز خمر ترک دین کند / بی شکی ام الخبائث این کند

مصطفی ترک همدانی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۴۵ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

عرض ادب ، درباره انتساب واژه صوفی به پیامبر اکرم در عبارت (صوفی ام الخبائثش خواند)؛ همانطور که عزیزان دیگری هم اشاره کردند ظاهراً خواجه حافظ گوشه چشمی به بیتی از شیخ عطار در دو قرن پیشتر از خود دارند که با تمثیل زیرکانه داستان معروف شیخ صنعان و دختر ترسا چنین فرموده:

بس کسا کز خمر ترک دین کند / بی شکی ام الخبائث این کند

 

ابراهیم باقری در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷:

پیوند به وبگاه بیرونی

محسن حسن وند در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۸ در پاسخ به حسین مالـکی مقدم دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۰ - امتحان کردن مصطفی علیه‌السلام عایشه را رضی الله عنها کی چه پنهان می‌شوی پنهان مشو که اعمی ترا نمی‌بیند تا پدید آید کی عایشه رضی الله عنها از ضمیر مصطفی علیه السلام واقف هست یا خود مقلد گفت ظاهرست:

دوست عزیز، سلام 

واقعا روی این پرسش من چند دقیقه ای بدون تعصب تامل کنید:

آیا اگر در خانواده‌ای سنی مذهب و در جامعه‌ای که اکثریت آنها سنی بودند متولد و پرورده می شدید باز هم همین سخنان را می‌گفتید و این داستان را به فاطمه زهرا سلام الله علیها نسبت می دادید؟ 

نیلوفر niloofar.mohammadi.ch@gmail.com در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۲ - قصهٔ اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن آن فیلسوف او را:

سلم وقتتون به خیر .دفتر دوم مثنوی از بیت شماره چند شروع میشه؟؟

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۹ در پاسخ به رحیم سینایی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۸:

سلام  جناب سینایی

بنظر بنده جدا از وزن وآوا، از نظر قرابت وتکمیل  معنای مصرع اول نیز به صورتی که جنابعالی فرمودید  صحیح‌تر است 

جواد سرجوقیان در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۲:

حاشیه بیت اول: در این جهان هر کسی غمی دارد و دنبال رسیدن به چیزی است و در داشتن غم فرقی میان پیر و جوان نیست.

حاشیه بیت سوم: کسی که غم ندارد، خمیازه اش هم مانند خنده اش می ماند.

حاشیه بیت ششم: ای خداوند، چه کسی مرا چشم زخم کرد که دیگر از دیده ام اشک نمی آید.

حاشیه بیت نهم و دهم: بیهوده به دور جهان می گردی که هر آنچه هست در دل توست و در عشق به خداوند . چون این جهان کثرت است به غلط افتاده ای و باید به وحدت الله برسی تا یک عکس در همه موجودات بیابی.

برگ بی برگی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

گر ز دستِ زلف مشکینت خطایی رفت رفت 

ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت 

زلفِ مُشکین استعاره از این جهانِ زیباست با همهٔ مواهب و جاذبه هایِ گوناگونش که پس از هبوطِ انسان بر روی زمین قرار بود یارِ انسان باشد تا او با بهره مندی از نعمتهای بیشمارش (بنا بر حدیثی قدسی) گنجِ پنهانِ خداوند را در جهانِ ماده آشکار کند، عرفا این وظیفه انسان را که تنها از عهدهٔ او بر می آید و دیگر باشندگان از انجامش اظهارِ عجز کردند را کشیدنِ جورِ خداوند نامیده اند که انسان می کشد، اما این زلف که قولِ یاری به انسان داده است نیز مبرا از خطا و گناه نیست و آن هم جلوه‌گریِ زیبایی هایش در برابرِ چشمِ انسان است تا او را فریفتهٔ اینهمه زیبایی و جذابیت های این جهان کند و با این زلف بر باد دادنش انسان را بر باد دهد، البته که قصدِ زلف از جلوه‌گری یاری رسانیدن به انسان است برای رسیدن به رخسار و دیدارِ رویِ معشوقِ ازل که منظورِ نهایی از حضورِ در این جهان است و این جفایِ هندویِ اوست که تبدیل به مانعی بزرگ در راهِ توفیقِ انسان برای اجرای این طرح و تدبیرِ خداوند شده است، اما هندو دیگر چه صیغه ای ست؟ درواقع تدبیرِ خداوند برای آشکار شدنِ گنجِ پنهانش در زمین جذبه و عنایت خداوند نسبت به انسان بوده است تا مقام و منزلت انسان را به جایگاهی بالاتر از ملائک ارتقا  دهد و به همین سبب با تدبیرِ خود به شیطان که از ملائک مقرب بود مأموریت داد تا بخشی از این سناریو را بر عهده گیرد و با نافرمانی از سجده به انسان و سپس فریبِ او موجباتِ رانده شدنش از بهشت و هبوط بر رویِ زمین را فراهم آورد، پس گناه از آدم نبوده است چنانچه در غزلی دیگر پیش از این فرموده است؛ " گناه ارچه نبود اختیار ما حافظ / تو در طریق ادب باش، گو گناه من است " اما شیطان پس از این کار گناهِ خود را بر گردن نگرفته و خداوند را که بر همهٔ باشندگانِ عالم محیط است و فرمانروایِ عالم متهم به اغوای خود در این ماجرا می کند، پس در مصراع دوم هندوی سیاه همان نَفس یا نمایندهٔ شیطان است( بفرمودهٔ مولانا نفس و شیطان هر دو یک تن بوده اند) که در مقابل تُرک آمده است که سپید روی است و نماد حضور یا اصلِ خدایی انسان، درواقع هندو نمادِ تشکیل و تنیده شدنِ خویش دیگری بر روی خویشِ اصلی انسان می باشد، بافتِ این خویشِ هندو ( نَفس) که برای خدمت به تنِ انسان تنیده شده است بمنظورِ فراهم شدن امکانِ زیست انسان در جهان ماده می باشد اما این خویشتنِ هندو صفت جفا و ستم بر انسان روا داشته، جای تُرک یا خویشِ اصلی را در انسان گرفته، جای پای خود را درون انسان محکم کرده و با کنترل ذهن و فکرهایش خود را حاکم بر تمامی ابعاد وجودی انسان می کند، و انسان چاره ای جز پذیرش این خطا و جفایی که بر او رفت ندارد اما خداوند راهکار رهایی از خویشِِ در خدمتِ تن و بازگشت به خویشِ اصلی را توسط پیامبران و بزرگان به انسان می‌آموزد که حافظ در ابیات بعد به آن می پردازد. 

برق عشق ار خرمنِ پشمینه پوشی سوخت سوخت 

جور شاه کامران بر گدایی رفت رفت 

پشمینه پوش یعنی صوفی در معنای مثبت آن که پس از هبوط طریقِ عاشقی را بر می‌گزیند تا بار دیگر به اصل خدایی خود باز گردد و برای این منظور زندگی یا خداوند با برقِ این عشق بر خرمن هستی او آتش می زند تا نیست گردد و شایسته این بازگشت، پس‌ سالکِ عاشق اجازه می دهد تا خرمنش و هرچه نامِ هست بر خود بگیرد سوخته و خاکستر شود و او با رضایت نظاره گرِ این سوختن باشد و این همان فقرِ مطلق است که پیش نیازِ راه عاشقی ست ، در مصراع دوم شاهِ کامران استعاره از خداوند است که چنین فقیرِ عاشقی را شایسته کشیدنِ جورش می داند در امر زنده شدنِ به خود و آشکار شدن گنج پنهانش بر روی زمین و این جهانِ مادی ، که منظور اصلی خلقت است.

در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار 

هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت 

حافظ می‌فرماید در طریقت و راه عاشقی نباید ملالت و رنجشی باشد از سر زلف مشکینِ حضرتش و یا خویشِ هندویِ تنیده شده بر روی خویش و هشیاری اصیلِ تُرک و زیبای رویِ انسان، هرگونه رنجشی بدلیل فراق یار و غربتِ انسان در این جهان با دریافتِ می خرد و معرفت قابلِ تسکین است، در غزلی دیگر میفرماید: "هر که ترسد ز ملال اندُهِ عشقش نه حلال / سرِ ما و قدمش یا لب ما و دهنش " در مصراع دوم به همین مطلب اشاره می کند که اگر صفای درونی انسان و یا عاشقی از دست رفت، ملولی، کدورت و رنجش نیز بر او خواهد رفت که سرانجامش نومیدی از ادامه راه است .

عشقبازی را تحمل باید ای دل ، پای دار

گر‌ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت

طریقِ عشقبازی دردآفرین است و دل انسانِ عاشق باید تحمل پذیرش آنها را داشته باشد، رها کردنِ رنجش و کینه های کهنه درد آور است ،تحمل دردِ فرونشاندن آتشِ خشم و غضب از آن هم دشوارتر بوده و رهایی از حسادت، حرص و طمع، کبر و غرور  و امثال آن نیز بسیار دردآور است که دلِ سالکِ عاشق باید آنها را متحمل شود ، همچنین در تحملِ ملامت دیگران به جهتِ همراهی نکردن در غیبت و بدگویی از دیگران و بطالتِ اوقات خود پایداری داشته باشد و برای پذیرش و توبه از خطاهایی که خود در این راه مرتکب می شود نیز باید پایداری و استقامت از خود نشان دهد تا از راه و طریقِ عاشقی باز نماند .

گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد 

ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت

غمزه یا نگاهِ فریبنده دلدار در اینجا یعنی نظر لطف و عنایتِ حضرت معشوق به سالکِ عاشق، باری بُرد یعنی عاشق بهرمند گردید و دلش به عشق زنده شد که در اینصورت بُرد و منفعتی شگرف را بدست آورده است، پس‌حافظ می‌فرماید  چنین انسانی که شرایطِ بیت قبل که توضیح داده شد را بدست آورد مورد نظر و لطف خداوند قرار گرفت، از عشق او بهرمند خواهد شد ، در مصرع  دوم جان همان خویشِ اصلی انسان است که با جانان ماجرا ها خواهد داشت ، یعنی یا با رضایت به وصلش رسیده یا با خداوند به وحدت می رسد که عرفا آنرا صلح نامیده اند و یا با اجبار و هدف قرار دادنِ دلبستگی های انسان به زلف و ایجادِ درد که جنگ است خداوند او را بفرمودهٔ مولانا "گوش کشان" خواهد برد. 

از سخن چینان ملالت ها پدید آمد ولی 

گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت 

سخن چینان همان اطرافیان سالک طریقت هستند که با بدگویی از همنشینِ دیروزِ خود و سالکِ امروز موجبات ملولی و رنجش وی را فراهم می کنند ،‌ آنان این تغییر را بر نمی تابید و سخن هایی در بین خود بر زبان می رانند که سزاوار نیست اما سالک عاشق باید رفتن این ناسزاها بر خود را به هیچ گرفته ، به کار معنوی خود ادامه دهد .

عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه 

پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت 

اما حافظ اکثریتِ پشمینه پوشان ساکن در خانقاه که تمثیلی از ادیان است را فاقد چنان تحمل و استقامتی در راه عاشقی می‌یابد ، پس‌ خود را محصور فرقه و فرقه گرایی و باور پرستی از هرنوع آن نمی کند و آزاد و رها بدون توجه به موعظه واعظان ، هرجا عشق حقیقی را بیابد رحل اقامت گزیده ، از آبِ حیات و زندگانی بهره می برد. 

 

 

 

 

 

 

امین در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه:

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

ما زنده بآنیم که آرام نگیریم
درود بر همه عزیزان
چقدر به اشتباه این بیت زیبا رو به شاعران دیگری چون جنابان صائب یا بیدل نسبت میدهند درحالی که به جناب کلیم تعلق دارد...

۱
۹۹۴
۹۹۵
۹۹۶
۹۹۷
۹۹۸
۵۴۵۹