سفید در ۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵:
ز من مپرس که در دل چه آرزو داری
که سوخت عشق رگ و ریشهی تمنا را...
داریوش ابراهیمی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
به به..روحم تازه شد
دانیال در ۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۳ در پاسخ به امیر دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۷ - بردن پیرزن مجنون را در خرگاه لیلی:
یعنی مانند حضرت اسماعیل خالص بودن خودم را ثابت میکنم (اشاره به جریان قربانی کردن آن توسط پدرش)
و اینکه از مذهب اسماعیلیان هستم اگر از کار تو برنجم (اسماعیلی ها یا شیعه های شش امامی در زمان نظامی کافر شمرده میشدند و حکمای بنی عباس آنها را اعدام میکردند )
سجاد م در ۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:
آقا اینارو نسبت دادن به این ها مگه میشه مگه داریم...آخه سنایی! !!
امین در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۵:
درود
در بیت پنجم با توجه به وزن شعر «میخواهد» اشتباه است و باید خواهد باشد
نازک اندامی که خواهد در کمند آرد مرا
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
در پناه حق
پیمان مهراریا در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
درود دوستان
روزگارتون دلنواز
فارغ از این که معشوقه پسر یا دختر باشد
این سروده واسه هر دو صدق میکنه
هستند دوستانی که این سروده دقیقا شرح حال انها هست و رخدادهای زندگی انها در رویا رویی با معشوقه
هر چند به دید بنده جایی که میفرماید
ای پسر چند به کام دگرانت بینم
وحشی به خودش نهیب زده وخودش رو خطاب قرار داده است
یوسف شیردلپور در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۰۸ در پاسخ به بابک بامداد مهر دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:
جناب بابک بامداد مهر درود برشما🙏 به نکته بسیار زیبایی اشاره کردید واقعان هم این اجرا مانند دیگر اجراهای استاد فوق العاده دلنشین وفرازمینیست مخصوصان همان بیتی که شما به آن اشاره داشتید
روح حضرت حافظ واستاد شجریان شاد👌👌💕💕🙏🙏
رضا اسماعیل زاده در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٨۶:
بیت دوم این شعر را امیرکبیر در ابتدای آخرین نامهاش به ناصرالدین شاه آورده است و چه بجا! (کتاب امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، ص ۶۹۴)
احمد شاه علوی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:
دیگر چیزی در اینمور گفته نمیتوانم برای من هر رباعی از حکیم عمر خیام یک در س زنده گیست ، من نه باید کاری به کار کسی داشته باشم من باید خودم باشم و به دیگران احترام بگذارم
غلامرضامقبلی قرایی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:
آقای صابربزرگوار:
همانگونه که درحاشیه های صدرالذکرگفته شد،اگربه
آیات اول سوره انشقاق و غزل مذکورنگاه فرماییدبه درهم پیچیده شدن آسمان وهیاهو وبانگ وفریاد عالمیان اشاره شده که طبق معانی این آیه درروزمعاد ،وعده دیدارحق برای جهانیان محقق می شود.
ازآنجاکم مولوی عاشق لحظه ودیدارمحبوب حقیقی خوداست ،این رویدادمهم رادر غزلش به تصویرکشیده است.
والاتاکنون برای هیچیک ازانسانها ودیدارشان بایکدگرآسمان برچیده نشده وغلغله ای هم،صورت نگرفته ونخواهد گرفت الا معاد.
محسن جهان در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۲:
تفسیر ابیات ۱ الی ۳ فوق:
مولانا در این ابیات به توصیف عشق ناب الهی میپردازد و اینگونه مطرح میکند:
آیا با عشق و دلدادگی عرفانی آشنا هستی؟ اول آنکه بایست از آنچه که نفس و آرزوهای واهی دنیوی ترا منحرف میکند بپرهیزی. و با تحمل و صبر و خون خوردن بسیار با این زندگی پر هیاهو و فراز و نشیب ساخته و از تعهد روز الست خود با خداوند یکتا دست برنداری و وفای به عهد را پیشه کنی و هیچ شکوه ای نداشته باشی.
و در بیت آخر میگوید؛ اینگونه عاشق و سالک درگاه ربوبی، همه هستی خود را فنا کرده و برایش مرگ و زنده بودن در راه حق فرقی ندارد.
البته یکی از مصادیق واقعی این معانی، امام حسین(ع) و شهدای واقعه عاشورا است.
گرشا در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۳۸ در پاسخ به ديلمى دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷:
درود بر شما 👍😂
مهدی مالکی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۰۳ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:
مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی
بیاور جام می ها را بیاور ای أبا ساقی
شَرَبْتُ مِن شراب العشق ساخت از سرّ کار آگه
نه صوفیّ و نه صافیّ و نه مشّایی نه اشراقی
مهدی مالکی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۴۳ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ»:
شیخ بهایی این مرجع تقلید بی چون و چرای جهان تشیع این فقیه، عارف، فیلسوف، معمار و... نظیر ندارد.
بهایی بارها ورزید عشق اما جنونش را
نمی بایست زنجیری ولی این بار میباید
برگ بی برگی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
ماه رمضان مظهر عبادت ، ریاضت ، امساک و خویشتنداری مؤمنان است که هدف از این فریضه پالایش جان و جسم میباشد ، اما حافظ در آن ماهی که گذشت چیزی جز کوششِ اکثریت مردم برای افزایشِ ناموس و آبروهای تصنعی ندیده است ، تظاهر به روزه داری و گستردن سفره های افطارِ آنچنانی توسط ریاکارانِ جویای نام در راستای هدفِ این فریضه نیست ، حافظ اینگونه عبادت های ذهنی را در جهت و سمت و سوی منظور حضور انسان در این جهان نمی داند زیرا خروجیِ آن عبادات را می بیند که کمترین تأثیری بر تبدیل و زنده شدنِ دل انسانها به عشق ندارد ، پس انسان چاره دیگری ندارد جز اینکه از ساقی طلبِ باده عشق کرده و راهِ عاشقی را برگزیند که بسیار امن و کوتاه تر است و با دریافت قدحی از آن شراب ناب امکان رسیدن به منظور اصلی و حضور فراهم می گردد .
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور ، صُراحی و جام رفت
عمر انسان همان وقتِ عزیز و گرانبهایی ست که خداوند با لطف خود به انسان عطا نموده است تا با حضور و زندگی در این جهان رشد و تعالی یافته ، تجلیگاه خداوند بر روی زمین شود و گنج پنهان او را آشکار کند ، اما این وقت و فرصتِ عزیز از دست انسان رفته و انسان باید جبرانِ مافات نموده و همانطور که مؤمنان باید قضای روزه های خورده شده را بجای آورند ، او نیز قضا و عوضِ وقت و فرصتی را که تا اینجا از دست داده و خود را از صُراحی و جامهای شراب معرفت محروم نموده است هرچه زودتر بجای آورد ، یعنی تا هنوز فرصتِ زیستی در این جهان وجود دارد کار معنوی بر روی خود را شروع کند .
مستم کن آنچنان که ندانم ز بیخودی
در عرصه خیال که آمد ؟ کدام رفت؟
حافظ میفرماید آرزو میکند انسان با دریافت چند جام از دست ساقی آنچنان مست و از خود بیخود گردد که در عرصه اندیشه اش فقط و فقط بر روی خود کار کرده و فکر نکند که دیگری نیز به این میخانه میآید یا خیر و قصدِ تغییر دیگران را نداشته باشد ، همچنین در این اندیشه نباشد که کدامیک از دلبستگیهای دنیوی او از میان رفت ، همه آن ناموس و نام های جعلی هم که از دست بروند مهم نباشد ، فقط انسانی که مستِ می عشق است می تواند به این دو مهم دست یابد ، هوشیاری جسمی مانعی بزرگ برای رسیدن به این دو دستاوردِ مهم می باشد .
بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد
در مصطبه دعایِ تو هر صبح و شام رفت
اما بقول مولانا " بی طلب نان سُنتِ الله نیست " و حافظ نیز می فرماید بدون طلب و انتظار در مصطبه میخانه و دعای هر صبح و شام برای جلب عنایتِ ساقی ، جامِ شرابی به انسان نخواهند داد و باده نوشی آرزویی محال و رویایی دور از واقعیت خواهد بود ، یعنی اینگونه نیست که انسان بلافاصله با حضور در میخانه عشق جامهای شراب را بدست آورده و کامیاب شود ، صبح و شامهای بسیاری را باید به درخواست و طلب و زاری در انتظار لطفش سپری کند .
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم می اش در مشام رفت
پس از التماس ، درخواست و طلب مکرر انسان برای دریافت شرابِ عشق است که به محض رسیدن شمیم عطر و بوی شرابِ حضرتِ ساقی به مشامِ انسان که دلش مرده و خالی از عشق است ، به جانِ اصلی او جان و حیاتی دوباره می رسد ، یعنی به عشق زنده می شود و این خاصیتِ شگفت انگیز آن میاست ، حال که نسیمِ آن می ، اینچنین اعجاز می کند باید دید نوشیدنش با انسانِ چه می کند ، بدون شک اینگونه باده نوشی هاست که انسانهایی مانند حافظ را به جهان هدیه می کند .
زاهد غرور داشت ، سلامت نبُرد راه
رند از رهِ نیاز به دارالسلام رفت
غرور در اینجا معانی مختلفی را در بر میگیرد ، از جمله تکبر ، خود بزرگ بینی و خود را فریفتن ، پسحافظ میفرماید زهد ریاکارانه و عبادات ذهنی راهِ رسیدن به خداوند را به سلامت طی نکرد و زاهد نتوانست به مقصد برسد ، او در نهایت خود را با (غرور) روزه و نمازهای بی ثمر فریب داده و به آنها دل خوش می کند اما اینگونه عبادات بدون شرح صدر کمکی به او ننموده و در میانه راه متوقف می گردد ، عبادتی که همراه با درگیری ذهن انسان با چیزهای جسمی و ذهنی بوده و موجب زدودن کینه ، حسادت ، تکبر ، منیت ، قضاوت و دشمنی از دل انسان نشود راه به جایی نمی برد ، در مصرع دوم نیاز ، همان فقر یا عاشقی در عالم معرفت است که رندانِ عاشق با تمسک به آن موفق به طی طریقِ عاشقی و حضور در وادی دارالسلام که بهشتِ امن خداوند در هر دو جهان است گردیده و به آن راه مییابد .
نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
قلبِ سیاه بود از آن در حرام رفت
راه عاشقی و دریافت مِی نیازمند هزینه است و حافظ میفرماید اگر این نقد و هزینه جاری میگساری در طریقت عشق خالصانه یا طلای اصل باشد راه به سرمنزل مقصود و سلامت خواهد برد ، اما اگرپولِ سیاه بی ارزش باشد یعنی ریاکارانه و در جهت ناموس و نام باشد به حرام خواهد رفت ، یعنی بجز حرام شدن یا اتلاف وقت و برای مثال در روزه بجز گرسنگی ثمر و بهره دیگری نصیب شخص زاهد نمی گردد.
در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
می ده که عمر در سر سودای خام رفت
انسانِ مذهبی چند صباحی در تب و تابِ توبه میتواند بسوزد ،برای مثال یک ماهِ رمضان را با توبه و پرهیز از همه یا بخشی از خطاها سر کند و همچو عود مدتی کوتاه عطر دلانگیزش به مشام خود و دیگران برسد ، اما پس از کوتاه مدتی که عود سوخت و تمام شد باردیگر عابد و زاهد به خانه اول خود بازگشته و همان خطاها را از سر می گیرد ، در مصراع دوم میفرماید و این پروسه و خیال خام در طول عمر انسان بارها و بارها تکرار می شود ، یعنی رفت و بازگشت مکرر به ذهن ، اما رند از راه نیاز ( عاشقی) با طلب و دریافت شراب عشق یک بار برای همیشه از شرِ ذهنیت و خطاهای پیدر پی خود رهایی یافته بسرعت راه تعالی و معرفت را طی می کند تا به منظور اصلی برسد .
دیگر مکن نصیحتِ حافظ ، که ره نیافت
گمگشته ای که باده نابش به کام رفت
همه انسانها در این جهان گمگشته راه هستند ، تنها گروهی اندک راه را از بیراه تشخیص می دهند ، اما اکثریت انسان های جویای حقیقت در کوره راهها توسط راهنمایان نا آگاه به بیراهه رفته و گم می شوند ، در شرع و احادیث آمده است هر کس از باده ناب و یا همان شراب انگوری در کام خود بریزد سرانجامی جز ناکامی در پیمودن راه نصیبش نگشته و گمراه خواهد شد ( یعنی حرام بودنِ شراب از نظر شرع ) ، حافظ بنا به استدلال های ابیات قبل در بدست آوردن شراب عشق و بهرمندی از برکاتش از زاهد و عابد می خواهد به تاثیرات آن شراب توجه کرده و دست از نصیحت حافظ و انسانهای مشتاق و عاشق در بابِ حرام بودن شراب دست بردارد . طعن و نیشخند به زاهدانی که معنای شرابِ مورد نظر عرفا را درک نمی کنند ، پس ببینند که آن صراحی و شرابِ شگفت انگیز عشق چقدر از زهدِ ناموس و نامِ آنان کارایی بیشتر و مؤثرتری دارد .
کیومرث مهر میترایی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
من در عجبم که دشمنان ایران و فرهنگ ایران چقدر نفرت دارند از فرهنگ چندین هزار ساله ایران و از آن میترسند که با دستپاچگی و با کامنتهای خود سمپاشی میکنند.!
همینطور که بعضی از اساتید بزرگوار در کامنت ها فرمودند که علم نجوم و ستاره شناسی و ریاضیات تاریخی هزاران ساله در تمدن ایران آریایی داشته و تمام بزرگان و موبدان به آن آگاه بودند و در لایه های فرهنگ ایران بوده و خواهد بود . درود بر روان پاک فردوسی بزرگ و همه ی ایرانیان آزاده و پاکنژاد.
جهن یزداد در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در توحید:
سوزنی بسیار سخنور توانایی است شوربختانه نام برآوردن او به هزل و هجو مایه ستم فراوانی به او شده - جدا از زبردستی سوزنی در سراییدن و سخنوری ، توانایی او در زبان پارسی دیوانش را یکی از گرانسنگترین دیوان های پارسی کرده است کاربرد انبوه واژگان پارسیی که او به کار برده پس از فردوسی از همه بیشتر است از این رو نام او در فرهنگهای پارسی یکی از پر بسامدترین نامهاست
ابوتراب. عبودی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:
باسلام و ادب احترام محضر استادان فرهیخته وادب پرور شعرو ادبیات فارسی.
بااحترام حاشیه بر مصراع چراغی بر کند خلوت نشینی.
با عرض معذرت از استادان گرامی،در ادبیات فارسی بلأخص گویش شیرازی ،کلمه ، (بَر کُند ) کاملا اشتباه است.
اولا کلمه بر بسیط است و معانی مختلف دارد به طور مثال، از بر کردن متن یا اشعار، بر،به معنی کنار نزدیک، بر در گویش شیرازی تا نیم قرن پیش به لباس پوشیدن ، لباس بر کردن میگفتند، و ایضاً برسر تربت حافظ به معنی بالای قبر وخاک حافظ،، برمحمد صلوات،، به محمد صلوات، ووو... واما چراغی بر کند خلوت نشینی،، حافظ شیرازی با گویش شیرازی اصیل فرموده،،
چراغی بِرّ کند،، بِر به معنی روشن هنوز هم اغلب شیرازیان اصیل وقتی خیره بشی و بهشون نگاه کنی،
می گویند چیه چیشاتُ دوختی بهم بـِرّ و بِر نگام میکنی ،پس نتیجه میگیریم که حضرت حافظ فرموده . چراغی بـِر کند،،ب مکسور،
درونها تیره شد باشد که از غیب
(چراغی بِـر کُند خلوت نشینی)
چراغی روشن کند خلوت نشینی.
با احترام ابوتراب عبودی
سید ابراهیم جوادی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۵:
در مصرع (ز خوشاب بگشاد عناب را) خوشاب کنایه یا به معنی دندانها و عناب کنایه یا به معنی لبهاست. در مجموع یعنی آغاز به سخن گفتن کرد. جاهای دیگر هم همین تعبیر هست:
چو رخسار بنمود سهراب را
ز خوشاب بگشاد عناب را
سربازوطن در ۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۳۴ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است: