ساقی خبرت نیست که ایام بهارست
این بیخبری مژده صد بوس و کنارست
در دست خرد چند توان دید عنان را
ساقی بده آن باده که بر عقل سوارست
آن باده که از پرتو آن پنبه و مینا
افروخته مانند انار و گل نارست
آن باده که چون فوج کشد لشکر اندوه
یک کاسه آن از پی یک شهر حصارست
آن آتش افروخته کز گرمی وصفش
چون رشته گوهر نفسم آبله دارست
از چهره ساقی بود آشفتگی زلف
سودازده را موسم آشوب بهارست
بی جلوه مینا که برد گرد کدورت
ساغر نگشاید نظر از بسکه غبارست
من کیستم، آن مست که ترکیب وجودم
از خاک در میکده و آب خمارست
هرچند که درهم ترم از تار گسسته
شیرازهٔ احوال من از نغمهٔ تارست
در حیرتم از زاری طنبور که این طفل
بدخو شود آندم که در آغوش و کنارست
جان در گرو ساقی و جان رهن مغنی
هوش و خرد باخته خود در چه شمارست
دلبستهٔ سازیم و اسیر مِیِ نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار رُبابیم
ساقی بده آن آینه صورت و جان را
آن صیقل مرآت دل و تیغ زبان را
زین باده صبوحی نتوان زانکه بیک جام
خورشید دماند ز جبین باده کشان را
در جام دهن نه، چو حباب، ار نتوانی
برداشتن از رعشه زجا رطل گران را
سر رتبه ز می یافته و چرخ ز خورشید
بی آینه قدری نبود آینه دان را
از پرتو این باده شب از دهر نهان شد
صد شکر که برچید شب جمعه دکان را
کشمیر و بهارست و سر روزه نداریم
زاهد بمحرم فکنیم این رمضان را
ساقی نیم از حال خود آگاه، بمن ده
آن آینه صورت احوال نهان را
کج کج رود از مستی و هر سوی فتد تیر
زین باده اگر آب دهی چوب کمان را
گر حدت این باده بفولاد دهد آب
نشتر چه عجب گر بگشاید رگ کان را
آن باده پرزور که سرپنجه تاکش
از خود بفشاندن ببرد رنگ خزان را
از ناخن موجش نتوان رنگ حنا شست
زین باده اگر مایه دهی آبروان را
وقف کمر مطرب و ساقیست دو دستم
کو دست دگر تا بکشم رطل گران را
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم
در کلبه ما تا بکمر موج شرابست
تا ساغر تبخاله ما پر می نابست
گر سر بفلک می کشد ایوان منقش
در خاک اگر نیست خمی خانه خرابست
هر جا که می و مطرب و معشوق دهد دست
معموره آراسته عالم آبست
می نوش که چشم بد ایام درین فصل
پیوسته بخوابست اگر چشم حبابست
خوش گفت فلاطون بسکندر که درین دور
گر سد غمی هست همین سد شرابست
غیر از لب کم حرف تو ساقی نشنیدم
جائیکه میان می و ساغر شکرآبست
از مدرسه بگریز که بس تیره درونی
در پهلوی هم تنگ چو اوراق کتابست
محروم ز می زاهد ازین عقل تنک شد
کشتی نتوان راند بهر جا تنک آبست
جز چهره می چشم حباب قدح ایام
در خواب چه دیدست که پیوسته بخوابست
زآب خضر و ملک سکندر نشکیبد
آن رند که بی مطرب و ساقی و کبابست
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم
ساقی بده آن گرمی هنگامه جم را
گلدسته رنگین گلستان ارم را
زینسان که رسد محنت ایام پیاپی
وای ار نرسانی دو سه جام پی هم را
هر گاه بمن دور رسد بوسه حسابست
ساقی بحریفان برسان باده کم را
آن می که نهی خشت خمش گر بسر خویش
از پای کشد راحت او خار الم را
آن باده که در کام دوات ار بچکانی
از تار رقم بخیه زند چاک قلم را
آن باده که از حدت آن محو توان کرد
از لوح دل برهمنان نقش صنم را
آغاز بهاریست که بر سبزه تازه
گر پای نهی پی کنی آهوی حرم را
از سبزه شکفتست کنون هر گل خاکی
زان سان که بود تازگی سکه درم را
ترسم که شود سد ره نشو و نمایش
این ابر که بر سبزه نهادست شکم را
داغم ز خط ساقی و از موج قدح هم
بهر چه بر آئینه نگارند رقم را
شوخی که بود ساقی ما مطرب ما اوست
بگذار که قربان شوم آن تیغ دو دم را
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم
مستیم و عنان دل خودکام نگیریم
تا جام بود عبرت از ایام نگیریم
بی مِی به گلستان جهان عزت ما چیست
چون لاله کبابیم اگر جام نگیریم
هر لحظه ز ساقی طلب باده ضرورست
بیقدر بود هر چه بابرام نگیریم
زینسان که جهان را خبری از غم ما نیست
ما هم خبری از غم ایام نگیریم
خاکی که ملایم شود از سایه تاکی
بر سر کمش از روغن بادام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
ما را که بتزویر و حیل نیست سر و کار
آن صید حلالست که در دام نگیریم
زینسان که زمی آینه طبع جلا یافت
زنگ ازتری طالع خود کام نگیریم
قرض رمضان نیست که واپس نتوان داد
از پیرمغان باده چرا وام نگیریم
دیدیم که بر روی نگین نام چه آورد
تا ننگ بود ما طرف نام نگیریم
ما هیچ نداریم جز از ساقی و مطرب
منت نکشیم از کس و انعام نگیریم
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم
زاهد که بود تیره شب صبح نمائی
در ظاهر پاک آینه روی ریائی
با آنکه شود گرد ز دامان ترش گل
گیرند همه دامنش از بهر دعائی
در بادیه زهد، اگر راهنما اوست
مشکل که برد جاده هم راه بجائی
ما را زحدیث می و ساقی که بدر برد
مستیم و عجب نیست ز ما لغزش پائی
مشاطه آئینه بود روی تو ساقی
آنرا که بود جام میش روی نمائی
خوش گوشه امنیست خرابات که آنجا
صد توبه شکست و نشنیدیم صدائی
در میکده هر بیسر و پا را قدحی هست
آراسته هر ذره بخورشید جدائی
عمامه تزویر برهن خم می کن
ای شیخ که در صومعه بی برگ و نوائی
ساقی ز پی نرگس بیمار تو دایم
برداشته مژگان بخدا دست دعائی
از بخت بجز نغمه و می ملتمسی نیست
گر هیچ نخواهیم کم از آب و هوائی
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم
خون در قدح باده کشان گر رمضان کرد
عید آمد ودر کاسه تقوی به از آن کرد
ساقی نه چنان تن بادا داد که مستان
یکشب بتوانند قضای رمضان کرد
خم گرچه بسی دست نشان همچو سبو داشت
یک یک بسوی محفل احباب روان کرد
با آنکه علاج همه دردی ز شرابست
چون شیشه تهی گشت علاج خفقان کرد
هرچند که پر رفت و تهی باز پس آمد
ساقی بسفر کشتی می باز روان کرد
آن باده که گر شیشه می در بغل آید
چون غنچه گل جامه ازو رنگ توان کرد
تا باده بود شور و شر از بزم نخیزد
آنگه که ز می جام تهی گشت فغان کرد
بگذار که دودی کند آن آتش پنهان
در خرقه چه شد زاهد اگر شیشه نهان کرد
با توبه و پیری سخن از ساقی و می چند
خود را نتوانم چو بافسانه جوان کرد
هرچند غزل گوئی و مستی فن ما نیست
چون طرح غزل کرد ظفرخان چه توان کرد
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر اشتیاق شاعر به لذتهای زندگی، بخصوص شراب و میخواری در فصل بهار است. شاعر به ساقی (میزبان شراب) میگوید که زمان بهار است و او از خوشیهای آن بیخبر است. او خواستار شرابی است که عقلش را جلا دهد و اندوهها را از بین ببرد. در ادامه به وصف ویژگیهای خاص شراب و تأثیر آن بر روح و جسم خود میپردازد.
شاعر اشاره به بیتوجهی زاهدان و پرهیزکاران دارد که از لذتهای زندگی غافلند و خود را در تنگنا و تنهایی میبینند. او بر این باور است که بهترین حالت برای انسان، مستی و غرق شدن در لذتهای از دنیای شراب و عشق است. شعر به تفکرات عمیقتری درباره زندگی و نگرش به دنیا نیز میپردازد و تأکید میکند که زندگی با لذت و شادی واقعی یعنی همان شراب و محبت معشوق، معنا پیدا میکند.
شاعر با اشاره به تقوای ظاهری و تزویر در زهد، به زیبایی و حقیقت میپردازد و بر این عقیده است که نباید از لذتهای طبیعی و آرامشبخش زندگی پرهیز کرد. در نهایت، او بر این نکته تأکید میکند که باید از این لحظههای زندگی لذت برد و در آن غرق شد.
هوش مصنوعی: نیکوکارا، تو خبری از این ندارید که روزهای بهار فرا رسیده است؛ این بیخبری شما نشانهگر خوشیها و محبتهای فراوانی است که در انتظار ماست.
هوش مصنوعی: در اختیار عقل چه قدر میتوان تسلط داشت، ای ساقی، آن نوشیدنی را بده که عقل را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: آن مشروبی که از روشناییاش پنبه و ظروف مینا را به رنگ آتشین درآورده، شبیه به رنگ انار و گل سرخ است.
هوش مصنوعی: آن شرابی که چون سرمیکشد، گمان میرود که سپاهی از اندوه را به همراه دارد؛ یک جام از آن، پشتِ دیوارهایی است که برای یک شهر ساخته شدهاند.
هوش مصنوعی: این شعری درباره احساسات عمیق و دردناک است که به نوعی زیبایی و ارزش معنوی دارد. موضوع این شعر اشاره به آتش عشق یا اشتیاقی دارد که شخص را میسوزاند و در عین حال به خاطر رابطهای خاص و شیرین، این درد را شبیه برآمدن عارضهای بر روی پوست یا به عبارتی دیگر، زخمهایی با ارزش و معنیدار میبیند. به عبارتی، این احساس هم میتواند آزاردهنده باشد و هم نشانهای از زیبایی و عشق.
هوش مصنوعی: از چهرهی ساقی، زلزله و آشفتگی به زلفهای کسی که دچار سودای عشق است، نشأت میگیرد. این حالت نشانهی بهار و زمان شور و هیجان است.
هوش مصنوعی: اگر مینا جلوه نکند و کدورت و ناپاکی را از ساغر کنار نگذارد، نمیتوان به آن نگاه کرد زیرا غبار و آلودگی بسیار زیاد است.
هوش مصنوعی: من کیستم؟ من همان مستیام که وجودم از خاک و آب خمار تشکیل شده است، در میخانه زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: هرچند که وضعیت من به هم ریخته و نا منظم است، اما همه چیز در زندگیام به خاطر موسیقی و نغمههای ساز تغییر میکند.
هوش مصنوعی: من در شگفتیام از نالههای طنبور، که چگونه این کودک بیخواب و بیقرار میشود در لحظاتی که در آغوش و کنار مادرش است.
هوش مصنوعی: زندگی و وجودم وابسته به ساقی است و دلم به دست نوازنده است، اما عقل و فهمم را در این حال، ارزش و حسابی نیست.
هوش مصنوعی: ما دیوانهی موسیقی و شیفتهی شراب ناب هستیم. گاهی به هیجان و جنب و جوش ناشی از شراب غرق میشویم و گاهی در کیفیت و لطافت آوازى مانند تار غوطهور میگردیم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن آینه را که دل و جان را نشان میدهد، به من بده. آن صیقلدهنده که صفای دل و تیزی زبان را به نمایش میگذارد، را نیز بیاور.
هوش مصنوعی: از این شراب صبحگاهی نمیتوان چشمپوشی کرد، چرا که یک جام از آن همچون خورشید درخشان است و به گردن بادهنوشان میتابد.
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی از ترس و لرز رها شوی، پس مانند حباب در لیوان نمان. رطلی سنگین از جا بلند نخواهی شد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شاعر به توصیف حالتی خاص از شناخت و آگاهی میپردازد. او به این موضوع اشاره دارد که اگر کسی به درستی ببیند و درک کند، نیازی به وسیلهای برای فهم امور نخواهد داشت. در واقع، بدون نیاز به ابزار و نشانهها، حقیقت واضح و روشن است. با این حال، برای رسیدن به چنین درکی، باید از خود و جهان اطراف به درستی آگاه بود.
هوش مصنوعی: به خاطر نور و جاذبه این شراب، شب از دنیا پنهان شد و خوشحالم که شب جمعه، مغازهها را بستهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که در ایام بهاری و در حالی که زیباییهای کشمیر محیط را فرا گرفته، ما نمیخواهیم در روزهداری خیلی سختگیر باشیم. به عبارت دیگر، در این ماه مبارک رمضان، حال و هوای خود را به گونهای تنظیم کنیم که از زیباییهای زندگی و لذتهای آن بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، نیمی از حال خود را نمیدانی، به من آن آینهای را بده که به تصویر درآورد حالات پنهان را.
هوش مصنوعی: رود در حال بیخیالی و سرخوشی به طور نامنظم حرکت میکند و هر طرف تیرها از این نوشیده شده شلیک میشوند. اگر به کمان آب بدهی، به آن قوام و قدرت میبخشی.
هوش مصنوعی: اگر این شراب حد و مرز تو را به قدرت و استقامت برساند، چه جای تعجب است اگر رگهای درد و رنج تو را نیز بگشاید و آرام کند.
هوش مصنوعی: این شاعر در این بیت به نوعی از شراب اشاره میکند که قدرت و تأثیر زیادی دارد. این شراب به قدری قوی است که میتواند رنگهای پاییزی را تحت تأثیر قرار دهد و از بین ببرد. در واقع، این شعر نشاندهنده قدرت و جذابیت شراب در تنوع و زیباییاش است.
هوش مصنوعی: اگر آبروان را با این باده مست کنی، نمیتوان رنگ حنا را از ناخن موج (شاعر) شست.
هوش مصنوعی: دستانم تنها برای نوازنده و نوشیدنیفروش مشغول است، کاش دستان دیگری داشتم تا بتوانم وزن زیادی را بلند کنم.
هوش مصنوعی: دل ما را به عشق خود مشغول میکند و هر لحظه در چنگال می ناب به سر میبریم؛ گاهی از گسستگی روحی ناشی از شراب سرمست میشویم و گاهی با نغمههای دلنواز ساز به وجد میآییم.
هوش مصنوعی: در کلبه ما تا نیمهای از موج شراب وجود دارد و تا جایی که ساغر ما را پر میکند، اینجا پر از شراب ناب است.
هوش مصنوعی: اگر چه سر به آسمان کشیده و بالای آن بنا زیبا و متحیرکننده است، اما اگر در مکان خود شکاف و خرابی باشد، هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: هر کجا که نوشیدنی، موسیقی و محبوب وجود داشت، آن مکان به مرکز آبادانی و زیبایی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب را امتحان کن، زیرا در این فصل، آسیبها و بدبختیهای روزگار به خواب رفتهاند. اگر هم که چشمت به حبابها باشد، باز هم به این خواب دقت نکن.
هوش مصنوعی: فلاطون به اسکندر میگوید که در این زمان اگرچه غم و مشکلاتی وجود دارد، ولی همانطور که سد، مانع عبور آب میشود، این سد نیز میتواند به عنوان مانعی برای غم عمل کند و در واقع، نوشیدن شراب میتواند راهی برای فرار از غمها باشد.
هوش مصنوعی: جز لبهای کمحرف تو، دیگر جایی ندیدم که در آن، می و ساغر در هم آمیخته و شیرین باشند.
هوش مصنوعی: از مدرسه فرار کن، چون درونت بسیار تاریک است، مانند صفحات کتاب که در کنار هم به تنگی قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: زاهد که از نوشیدن شراب محروم است، به خاطر عقل ناقصش نمیتواند کشتی خود را به درستی در آبهای کم عمق براند.
هوش مصنوعی: جز چهره من، چشم حبابهای شراب در خواب چه چیزی را دیده که همیشه در خواب است.
هوش مصنوعی: کسی که از آب خضر و ملک سکندر نیز سیراب نشود، رندی است که بدون شور و شادی موسیقی، شراب و لذتهای مادی، به زندگی ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: ما دل را به عشق میسپاریم و در خود غرق در لذت آن هستیم؛ گاهی مانند موجهای شراب سرخوشیم و گاهی همچون صدای سازی محزون.
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن شور و شوقی را که در میخانه و در جشن های جمعی وجود دارد به من ببخش، همانند زیبایی گلهای رنگارنگ در باغ ارم.
هوش مصنوعی: هرگاه مصیبتها یکی پس از دیگری گریبانگیر انسان شود، اگر نتوانی دو یا سه جام از شراب را پشت سر هم بنوشی، به چه حالتی دچار خواهی شد؟
هوش مصنوعی: هر زمان که بوسهای از من به تو برسد، به حساب میآید. ای ساقی، شراب کم را به دوستان برسان.
هوش مصنوعی: آن شرابی که نگهداری میشود و به راحتی در دسترس نیست، اگر کسی آن را با دقت و آرامش بدست آورد، آسایش او از چالشها و مشکلات زندگیش بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر آن شرابی که در دوات ریخته شده را در دهان بچشی، میتوانی با آن به شکلی زیبا و دلنشین دلنوشتهها و حرفهای عاشقانه بنویسی.
هوش مصنوعی: بادهای که بتواند انسان را به شدت مست کند، میتواند نقشهای دل را از یاد ببرد و حتی تصویر معشوق را محو کند.
هوش مصنوعی: بهار تازهای آغاز شده و اگر بر روی سبزههای نوپا قدم بگذاری، میتوانی آهوی حرم را به سمت خود جذب کنی.
هوش مصنوعی: کنون هر گلی که از خاک روییده، مانند سکهی نو درخشان و تازه است.
هوش مصنوعی: نگرانم که مانعی بر سر راه من شود، مانند این ابری که سایهاش بر روی سبزه افتاده است و شکم را پوشانده.
هوش مصنوعی: من از خط زیبای ساقی و از حرکت لبههای جام غمگین هستم، زیرا هرچه بر روی آئینهای نقش میزنند، نشان از عشق و یاد آن محبوب است.
هوش مصنوعی: ساقی و نوازنده ما همان شخصی است که همیشه شوخی میکند. بگذارید که من برای آن تیغ دو لبه فدای او شوم.
هوش مصنوعی: ما گاه دلبسته و اسیر زیباییهای زندگی هستیم، گاه تحت تأثیر موجی از شراب خوشی و گاه غرق در نغمهها و صداهای موسیقی.
هوش مصنوعی: ما مست و غرق در خوشی هستیم و نمیخواهیم کنترل دل خود را به دست بگیریم. تا زمانی که جامی در دست داریم، درس عبرتی از روزگار نمیگیریم.
هوش مصنوعی: بدون نوشیدن شراب در گلستان زندگی، ارزش و مقام ما چه خواهد بود؟ مثل لالهای هستیم که در آتش کباب میشود اگر جامی از می در دست نداشته باشیم.
هوش مصنوعی: هر لحظه باید از ساقی درخواست شراب کنیم، زیرا هر چیزی که با من به خوبی برخورد نشود، بیارزش است.
هوش مصنوعی: ما که دنیا هیچ خبری از درد و رنج ما ندارد، پس ما هم نباید به غم و اندوه روزگار اهمیت بدهیم.
هوش مصنوعی: اگر خاک نرم و لطیف شود، بر اثر سایه یک درخت انگور، نباید از آن انتظار داشته باشیم که مانند روغن بادام کیفیت و خاصیت داشته باشد.
زندگی ما مانند موج با ناآرامی ها و فراز و نشیب هایی که دارد معنای واقعی پیدا کرده و بدون این ها وجود نخواهیم داشت همانگونه که دریا بدون موج هایش زیبایی اش را از دست میدهد
هوش مصنوعی: ما که با فریب و تزویر کاری نداریم، به دنبال صید حلالی هستیم که در دام نیفتد.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که اگرچه فرد ممکن است فرصتهای خوبی را در زندگی پیدا کند و به خوشبختی نزدیک شود، اما به دلیل سرنوشت یا تقدیر خود، نتواند به کام و شادی حقیقی دست یابد. به عبارتی، شرایط و تقدیر هر شخص میتواند مانع از بهرهمندی کامل او از زیباییها و لذتهای زندگی شود.
هوش مصنوعی: ماه رمضان قرضی نیست که نتوان آن را بازپس داد. پس چرا از مردهباد آور باده و شراب به ما وام ندهند؟
هوش مصنوعی: دیدیم که بر روی انگشتر، نامی نوشته شده است که برای ما مایهی خجالت است و نمیخواهیم به آن نام اشاره کنیم.
هوش مصنوعی: ما هیچ چیز دیگری نداریم جز نوشیدن از دست ساقی و لذت بردن از موسیقی. از کسی انتظار نمیکشیم و چیزی هم به عنوان پاداش دریافت نخواهیم کرد.
هوش مصنوعی: ما عاشقانه به دل بستن و گرفتار مینوشیدن مشغولیم؛ گاهی در حال مستی از شراب هستیم و گاهی در حال نواختن با ساز.
هوش مصنوعی: زاهد که در ظاهر به نظر میرسد انسان پاکی است، در واقع مانند آینهای است که فقط نمایش میدهد و در دلش تاریکی و نفاقی نهفته است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه گرد و غبار در دامن او نشسته است، همه به خاطر دعای او دامانشان را از او میگیرند.
هوش مصنوعی: در بیابان زهد و پرهیزکاری، اگر راهنما وجود داشته باشد، دشوار است که کسی بتواند به مقصدی برسد.
هوش مصنوعی: ما از صحبتهای شراب و ساقی فراتر رفتهایم و به شدت مست هستیم، بنابراین عجیب نیست اگر از ما خطاهایی سر بزند.
هوش مصنوعی: شما به گونهای زیبا و دلنواز هستید که مانند آرایشگری هستید که بر روی آئینه کار میکند. نقش و زیبایی شما به اندازهای است که میتوان آن را به جام می تشبیه کرد که در آن به نمایش گذاشته میشود.
هوش مصنوعی: در یک گوشه ی دنج و آرام از میخانه، جایی است که در آن هزاران بار انسانها به اشتباهاتشان اعتراف کردهاند و هیچ کس صدای این اعترافات را نشنیده است.
هوش مصنوعی: در میخانه، برای هر شخص بینوا و بیقرار، جامی آماده شده است و هر ذرهای از وجود ما به زیبایی و روشنایی خاص خود، در جدایی به سوی خورشید میتابد.
هوش مصنوعی: ای شیخ، عمامهات را از فریب و ظاهرسازی کنار بزن و به خودت بیا، چرا که در این صومعه بیثمر و بیصدایی زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به خاطر نرگس بیمار تو، همیشه با چشمان خیالت دعایی را به سمت خدا بلند کردهام.
هوش مصنوعی: به جز آهنگ زندگی و شراب از سرنوشت چیزی نمیخواهیم، زیرا نیازی نداریم که چیزی از آب و هوای خوشحالیمان کم شود.
هوش مصنوعی: ما گاهی به عشق و زیبایی دل میسپاریم و گاهی در بند لذتی ناب هستیم؛ یک زمان مانند موج شراب و زمانی دیگر همانند نغمهی تار میرقصیم.
هوش مصنوعی: در روز عید، وقتی که خون در جام شراب جریان پیدا کند، این نشان میدهد که عید رمضان آمده و در کاسه تقوی، چیزی بهتر از آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: ساقی، نه آنقدر شراب را در اختیار مستان قرار میدهد که آنها بتوانند یک شب را به طوری بگذرانند که مانند روزهای رمضان روزه بگیرند.
هوش مصنوعی: گرچه ظرف خم از دستهای زیادی پرشده، اما هر یک از آنها به سوی دوستان روانه میشود.
هوش مصنوعی: با اینکه نوشیدن شراب درمان همه دردهاست، اما وقتی که شیشه خالی شد، دیگر نمیتواند کمکی به رفع ناراحتیها کند.
هوش مصنوعی: ساقی با وجود اینکه در مسیر سفرش، مشغول پر کردن و خالی کردن است، در نهایت باز میگردد و مثل یک کشتی روان، به سوی ما میآید.
هوش مصنوعی: این نوشیدنی که اگر در ظرفی بیفتد، مانند غنچه گل، رنگ و بوی خاصی را از خود به جا میگذارد و حالتی زیبا دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شراب هست، شور و شوق از مجلس نمیرود، اما وقتی که جام خالی شد، از این وضعیت فریاد و ناله برمیخیزد.
هوش مصنوعی: بگذار تا آن آتش پنهان، دودی ایجاد کند. زاهد، اگر شیشهای را پنهان کردهای، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: با توبه و پیری، نمیتوانم به یاد ساقی و می، خود را مانند جوانان سرگرم کنم.
هوش مصنوعی: اگرچه ما در فن غزلسرایی و مستی مهارت نداریم، اما وقتی ظفرخان غزلش را میسراید، دیگر چه کاری از ما برمیآید؟
هوش مصنوعی: ما دل را به عشق وابسته میکنیم و در کنـار این عشق، در دنیای عرفان غرق میشویم؛ گاهی حال و هوای ما به مانند موج شراب است و گاهی هم به نواختن دلانگیز ساز شبیه میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.