گنجور

حاشیه‌ها

زهرا قوچانی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح امیر محمدبن محمود بن سبکتگین:

بیجاده: یاقوت

قَصَب: نی

زهرا قوچانی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - مدح خواجه عمید ابومنصور سیداسعد گوید:

آبدان: آبگیر - سوده: گردو غبار - زر ساو: براده طلا 

زهرا قوچانی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصر الدین سبکتگین غزنوی:

پیلگون: خاکستری رنگ - رای: راه - اندروا: آویخته - عَنقا: سیمرغ - عبیر: مشک - بیخته: الک شده، نرم - مغبر: تیره

 

Mahmood Shams در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز:

چرا قصیده ها خوانش نداره !!؟ 

دوستان لطفا قصیده های زیبای شیخ اجل را بخوانند 

با تشکر 🙏

عبدالرضا فارسی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۵:

همی از لبت شیر بوید هنوز که ...

که زد بر کمان... یعنی چه کسی تو را برای جنگ آماده کرده.

عبدالرضا فارسی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۵:

که چندین به سوگند پیمان کند ...

زبان را به خوبی گروگان کند یعنی قول دادن 

عبدالرضا فارسی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴:

چو خواهی که پیدا کنی گفت‌وگوی ...

سنگ بر سبو زدن یعنی آزمایش کردن 

مهدی تنها در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

دوستان گرامی لطفا به بیت آخر دقیق‌تر توجه کنید، وقتی کل بیت به صورت مسجع و متناقض اشاره به نرمی و تیزی، ظاهر و باطن دارد، منطقی است که باطن بلا نیز در تضاد با ظاهرِ خوش باشد و معنای آن نیز همانی است که نشان میدهد.

منظور بیت نیز این است که بفهمیم اول از همه یک مرشد کامل فرای خوبی و بدی بصیرت دارد و در این دوگانگی زندگی نمیکند، بدی و خوبی از دید این اولیا یک معنای ثابت ندارد چرا که آنها میدانند که هر علتی ممکن است معلول دور از انتظاری داشته باشد که با ذهن خطی قابل درک نیست.

دوم اینکه به ذات رنجور و گذرای این دنیا اشاره دارد. سوم اینکه مانند عیسی که در انجیل متی فصل 10، آیه 34 و 35 میگوید: "من نیامدم که به زمین صلح آورم، بلکه شمشیر را" اشاره به آتش تطهیری دارد که این اولیا به همراه خود می‌آورند. خصوصا منظور حضرت مولانا در این بیت، آتشی است که این اولیا به جان ما می‌اندازند تا ناپاکی های مارا بسوزانند و ما را از وابستگی های زمینی جدا کنند.

محسن جهان در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۶ - بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بی‌صبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم هم‌چو دل از دست آن‌جا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فة اضلها الله کیف ترشدها الی آخره:

تفسیر بیت ۷۰ فوق:

شرط تقرب به حضرت باریتعالی، بندگی و تسلیم محض در برابر مشیّت و مقدرات الهی است و نه بیهوده کاری.

به عبارت دیگر، برای رستگار شدن بایست تسلیم و مطیع الله بود نه سعی و تلاش منافقانه فراوان. یعنی اگر می خواهی به فلاح برسی منقاد دستور پیرِ عقل و ارشاد باش. و اِلّا تاخت و تاز کردن در میدان گمراهی هیچ فایده ای ندارد. اگر عبادات و ریاضات در ظِلِّ ولایت پیرانِ راه و عارفانِ بِالله نباشد، ره به سر منزل مقصود نَبَرَد. و بقول حافظ:

 قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن

 ظلمات است بترس از خطر گمراهی

سیدمسعود در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:

باسلام.خدمت دوستان

درجواب جناب ادهمی فکر کنم معنی اینگونه شایسته تر باشدکه:

من یار بی وفایی هستم که به جای پوست بدن خود پیراهنم را  پاره می‌کنم. 

میلاد رشیدی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۸:

در بیت ۷۳ بدین تیغ کاندر میان بسته ای...بیا بُر که از جنگ خود رسته ای....

 

میلاد رشیدی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۳۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۸:

بیت ۷۹ درستش اینه 

سپه را بدو یست فرمان جنگ...بدو باز گردد همه نام و ننگ.....اصلا در گفتار فریبرز چرا باید بگه سپاه ایران منتظر فرمان ویسه است؟اصلا ویسه در این بخش از شاهنامه زنده نیست

 

 

 

کوروش در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۰۰ در پاسخ به آناهیتا افشاری نیریزی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۵:

خب چرا نگفتی این چه زبونیه

محمدتقی عارفیان در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۴:

گویا مصرع نخست این‌چنین باشد:

دامن خود را کشید آن سرو ناز از دست من

زیرا واژۀ "آه" شعر را از وزن بیرون می‌برد

به‌ویژه که در مصرع دوم نیز واژۀ "آه" آمده است

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۳۳ در پاسخ به علیرضا متین دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸:

در پارسی  گ -ب اگر در اغاز واژه باشند  جای هم مینشینند مانند گنجشگ / بنجشگ -گیو/ بیب -گستهم / بسطام-گشتاسپ /بستاسپ - برنچ /گرنچ
-من خانواده یکی از بستگانم  تا چند سال پیش همگی به برنج میگفتند گرنج  به گنجشگ میگفتند بنجشگ و بجشک -تازگی انها هم بچه ناف تهرون شدند دیگه نمیگویند

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۴ در پاسخ به مسعود دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸:

شما چنین چیزی برداشت میکنید از سخن سعدی؟

به گمانم شما از بیخ پارسی نمیدانی - سخن درباره  چیز دیگریست  کلا چند سالیست یک گروه نادان سعدی ستیزی را رواج دادند و  گمانم شما هم کشته ان ناکسان باشید که درباره سعدی چنین چیزی می اندیشید-
نخست انکه سعدی  از سخنورانست که بیشترین کارکرد را شاهنامه روی او داشته -
بمردی که ملک سراسر زمین
نیرزد که خونی چکد بر زمین
-
سعدی در این داستان سخن از گوهر پاک آزادگان میکنند  و سخنش از دختر حاتم و حاتم است  و نه از اسلام -سخن درباره دختر حاتم است که میگوید سر مرا هم بزنید و نیاز به بخشش ندارم  اگر یارانم ازاد  نشوند -
در ایران دوستی سعدی همین بس که در زمان  وصاف الحضره ها و راوندیها و وراوینیها و  کلیله و دمنه بهرامشاهی که پارسی را به نابودی کشیدند از بس عربی زده اش کردند - سعدی بیشترین بیتهای  پارسی ویژه بی  واژه بیگانه  را میان سخنوران دارد-فردوسی برکنار است او خدای سخن است  -

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۵۱ در پاسخ به دکتراحمدرضانظری چروده دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸:

عربستان بخشی از ایران بود و در ایران شش دین بود دین بت پرستی  عربان هم بود -  در عربستان  تنها بخش کمی بت پرست مانده بودند جز مسیحی و یهودی  بخش بزرگی از  عربان  زرتشتی بودند  همه قبیله بنی تمیم  و بسیاری از قبیله قضاعه که بسیار بزرگ بود و  بسیاری از قبیله های دگر  زرتشتی بودند بنی تمیم از زرتشتی به اسلام گرویدند میان انان نامهای پارسی فراوان است  مانند زرار(زر آره زر آور ) نام دختر پسر زرار نیز دختنوس دخت نوش - نام دیگر بسطام بن قیس بکری  نیز از نام گستهم  گرفته شده بود شاید گستهم دایی خسرو پرویز یا گستهم شاهنامه - در پارسی ب- گ  اگر در اغاز واژه باشندجای هم مینشینند مانند گنجشک و بنجشک گشتاسپ بشتاسپ  گیو بیب - بیشتر گیشتر (گیشتر در نوشته های کهن امده امروز بلوچان  میگویند)نام هزارمرد- سوار - ابوساسان  و بسیاری از نامهای دگر را در  زمان  عرب ساسانیان پیش از اسلام میبینیم  - همچنین عربها در سروده هایشان بسیار شاهان ایرانی و ایرانیان را ستوده اند انان پیوسته  حتی پس از اسلام  ایرانیان را با بزرگی و گرامیداشت میدیدند و انان را  پیوسته با نامهای بسیار گرانسنگ چون   اولاد الملوک (فرزندان شاهنشهان ) احرار فارس ازادگان فارس و ابناء الاحرار و ابناء احرار فارس و این گونه نامها یاد میکردند حتی از نیمه  دوم سده یک هجری در  تفاخر های ادبی قبیله ای میان ربیعه و مضر  قحطان و عدنانی هر قبیله میکوشید که  خود را به پارسیان بپیونداند و انان را از خود بشمارد و میگفتند ما و پسرعموهایمان  آزادگان پارسی  نحن و بنی عمنا احرار فارس - باری  سپاهی که به ایران  تاخت  بویژه در قادسیه  هم عرب داشت هم ایرانی هم مسلمان داشت و هم مسیحی و هم  زرتشتی و هم بت پرست (پیش از قادسی هیچ جنگی بجز جنگ کوچک پل که رخ نداده بود - جنگ پل هنگامی رخ داد که یک گروه کوچ عربها به فرماندهی مثنی بن حارثه شیبانی و ابوعبیده ثقفی  سه بار به گروهی از عربها در بازار چارپا فروشان  عرب که کنار فرات برگزار میشد تاختند و  فرماندار انجا چون اگاه شد  به انان پیغام داد شما ترسو نیستید که بگریزید من پل بستم روی رود  این ور رود با هم بجنگیم یا انورش ؟انان هم  باد در پاچه شان رفت گفتند نه ما می اییم  انسو گمان نکنی میترسیم و امدند  از پل گذشتند و  امدند بپای خود  نزد مرد خدا کماندار پارسی دادشان دم تیر همچو برگ خزان از درخت جهان تکاندشان  -پل باریک بود داشتند بگریزند  یکی از   قبیله ثقیف دید فرمانده خودشان  زخمی و تنها افتاده  و اینها  دارند می گریزند  امد و با شمشیر زد دو بند پل را گسست  هرچیش از تیر جان دربرده بود خویش را از ترس در اب افکند انان هم بیشترشان  اب ندیده  و شنا نا اشنا  همی در اب فرو رفتند و مردند از ان گروه  تنها دو سه تایی به مدینه برگشتند - این را نمیتوان جنگ گفت  و اگر جنگش بنامیم پس از این نخستین  تازش به ایران زمانی بود که عربان همه  شام و مصر را( که انروز در دست ایرانیانی بود که زمان خسرو پرویز ان را گرفته بودند   و از دربار ایران گسسته و با روم ساخته بودند ) گرفتند و توانستند سپاهی به قادسیه بفرستند این نخستین  تاختن به ایران بود  در ان سپاه  ایرانیان  گسسته از سپاه  ساسانی مسلمان و مسیحی شده بود بت پرستان و مسیحی عرب  هم بود یم سپاه که تنها برای  تاراج امده بود عربان خود پیش از این به گونه بسیار دژخیمانه ای کششتار همگانی شدند - پیشش از قادسیه  هنگام مرگ ابوبکر، مثنی بن حارثه  به مدینه رفت و عمر  تا چهار روز هرچه  از عربها خواست که برای یاری مثنی و رفتن عراق داو طلب شوند کسی برنخاست و هرچه تشویقشان کرد و گفت نخستین داو طلب  امیر سپاه خواهد بود و هرچه  سهم  را بالا برد و دوبرابر سهم جنگ در شام  و بیشتر گفت کسی برنخاست  - این زمانی بود که عربها دسته دسته می امدند تا عمر انان را به شمام بفرستد و گرد تا گرد مدینه پر از خیمه عربها بود  -- تا اخر تنها ابوعبیده ثقفی  بهمراه چند تا از خویشانش برخاست  و انان در راه نزد قبایل عرب رفتند و یاری خواستند هیچ قبیله  نپذیرفت - تاریخ نویسان  گفتند عرب پارسیان و خاندان  ساسانی را  گرامی میداشت برای همین  کسی نمی پذیرفت -  این همه جنگ که  پیش از قادسیه برای خالد بن ولید تراشیده اند همه  دروغ است همه تاریخ نویسان بزرگ گغته اند گفته اند که  پس ازجنگ پل   تا قادسیه کسی نام ایران را نمی اورد و جنگ پل هم نخستین بود چون مثنی به حارثه برای نخستین بار رفت مدینه و از انان خواست که همراه او به عراق بیاییند (مثنی با قبیله تغلب جنگ داشت میخواست مسلمانان را به یاری خود بیارد به  بنی تغلب و بنی تمیم  بتازد که در عراق بودند و نیمه شهری شده بودند  ) انها در  کمتر از یک ماه  سه بار به  روستاها و بازارهای انان تاختند و سپس یکی از فرمانداران همانجا تار و مارشان کرد - گفته اند بهمن جادویه بود اما بهن برای چنین چیز کوچکی مکی امد  بهمن جادویه  را سپس برای  این جنگ کوچک  برگزیدند -
در جنگ قادسیه سپاه مسلمانان هفت هزار تا بیشتر نبود اما ایرانیانی که همراه سپاه بودند توانستند چهار هزارتا از سپاه رستم را نزد خود بکشانند و گروهی را هم از جنگ بازدارند  رستم فرخزاد هم در یک پیشامد کشته شدبا  کشته شدن رستم همه چیز بهم ریخت و سپاه از هم پاشید مسلمان شدن گروهی از سپاهیان و بهره بردن سپاهیی که تا دیروز برای مزد و میهن میجنگید و اینک  نیمی  از همه تاراج و زمین بدست امده و  دارایی شهر ها، خود برای فروپاشی یک شاهنشاهی بزرگ بس بود -

فراموش نکنیم که شاپور در سنگنبشته اش عربان را از مردم  ایرانی خوانده  و نه از انیرانی - عربان  در شاهنامه نیز به ایرانیان وفادار بودند - بویژه در زمان ساسانی فردوسی بارها  بارها از انان و پیوندشان با ایرانیان گفته - عربان  همچنین در شاهنامه  از زمان فریدون همسر ایرجند  سرو شاه یمن وزیر فریدون و منوچهر است انا در کین ایرج و کین سیاوش با سپاه ایرانند
فریدون جهان را میان پسران بخش میکند چین و ترک را به تور  و خاور را  به سلم میدهد
نهفته چو بیرون کشید از نهان 
به سه بخش کرد افریدون جهان
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
دگر دشت گردان و ایران زمین
از ایشان چو هنگام ایرج رسید
مر او را پدر شاه ایران گزید
هم ایران و هم دشت نیزه وران
همان  تخت شاهی و تاج سران
بنگریم که در شاهنامه نامه ایرانیان   پیوسته دشت عربان  بخشی از ایران بوده اری انرا جدا از ایران یاد میکند چون پارسی و اریایی نیستند اما بخشی از شهروندان ایرانند در جای جای شاهنامه  این را میبینیم اگر بخواهم همه را یاد کنم بسیار میشود تنها بخش بهرام گور و انوشیروان و خسرو  پرویز خود یک کتاب میخواهد

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۱۵:

به کام دل زیر دستان  منم

مهدی تنها در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۹ در پاسخ به فرزانه دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

سپاس فراوان از «فرزانه» که اینقدر با حوصله توضیحات رو مینویسند
آیا امکان ارتباط مستقیم با اساتیدی مثل شما وجود ندارد؟

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۶ در پاسخ به دکتراحمدرضانظری چروده دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸:

بیگمان او تنها مسلمانان ان زمان را میگوید عربان در زمان ساسانی   بخشی از ایرانیان شمرده میشدند  و بسیاری از عربان زرتشتی بودند

۱
۹۹۶
۹۹۷
۹۹۸
۹۹۹
۱۰۰۰
۵۴۵۹