گنجور

 
مولانا

باز نگار می کشد چون شتران مهار من

یارکشی است کار او بارکشی است کار من

پیش رو قطارها کرد مرا و می کشد

آن شتران مست را جمله در این قطار من

اشتر مست او منم خارپرست او منم

گاه کشد مهار من گاه شود سوار من

اشتر مست کف کند هر چه بود تلف کند

لیک نداند اشتری لذت نوشخوار من

راست چو کف برآورم بر کف او کف افکنم

کف چو به کف او رسد جوش کند بخار من

کار کنم چو کهتران بار کشم چو اشتران

بار کی می کشم ببین عزت کار و بار من

نرگس او ز خون من چون شکند خمار خود

صبر و قرار او برد صبر من و قرار من

گشته خیال روی او قبله نور چشم من

وان سخنان چون زرش حلقه گوشوار من

باغ و بهار را بگو لاف خوشی چه می زنی

من بنمایمت خوشی چون برسد بهار من

می چو خوری بگو به می بر سر من چه می زنی

در سر خود ندیده‌ای باده بی‌خمار من

باز سپیدی و برو میر شکار را بگو

هر دو مرا توی بلی میر من و شکار من

مطلع این غزل شتر بود از آن دراز شد

ز اشتر کوتهی مجو ای شه هوشیار من

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۸۲۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سراج قمری

ای به دو چشم نرگسین آفت روزگار من

طرهٔ بی‌قرار تو برده ز من قرار من

گرچه خمار وصل تو گشت ملازم سرم

هم به شراب لعل تو، دفع شود خمار من

ای یمنی ستاره بر آرزوی مه رخت

[...]

مولانا

گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من

هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من

نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من

شعله سینه منی کم مکن از شرار من

یار من و حریف من خوب من و لطیف من

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار من

یار گر اوست، کی شود توبه و زهد یار من؟

باده هجر خوردنم، رنج خمار در تنم

جز ز حلاوت لبش نشکند این خمار من

ای چو تویی نخاسته پهلوی من نشین دمی

[...]

نسیمی

گل ز خجالت آب شد پیش رخ نگار من

سرخ برآمد از حیا لاله ز شرم یار من

مست جمال خود کند عالم امر و خلق را

برقع اگر برافکند ساقی گلعذار من

مست شراب آرزو، کی رهد از خمار غم؟

[...]

قاسم انوار

ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من

صد پی اگر جفا کند، صدق و صفاست کار من

خسرو بی نظیر من، حاکم من، امیر من

دلبر ناگزیر من، باغ من و بهار من

نور من و سرور من، حاضر من، حضور من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه