حنّان در ۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۶ - در تفسیر این حدیث مصطفی علیهالسلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم:
اینکه عارفان عقل و علم را تحقیر میکردند درست است و سخنانی مانند این: «عقل در وصفش چو خر در گل بماند» یا «این همه علم بنای آخور است» کم نیست، اما فراموش نکنیم که آنها عقل را در قیاس با عشق و علم را در قیاس با حکمت الهی پستتر میدانستند نه اینکه طرفدار بی عقلی و بی سوادی باشند به قول حافظ
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
شاید چندان هم بیراه نباشد. کسی که هدف زندگیش را خودِ علم که امری کاملاً این جهانی است قرار دهد و از آن وسیله ای برای دستیابی به اهداف متعالی و انسانی نسازد در گمراهی آشکار است و این نیازی به توضیح ندارد.
M S در ۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۹ در پاسخ به امین دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
یعنی شما الآن میگی که آقای محسن چاوشی خواننده ی خوبی نیستند؟ این یک چیز سلیقه ای هست و شما نباید به ایشون بی احترامی کنید.بعضیا ریتم 6/8 دوست دارن بعضیا هم همین سبکی که شما دوست دارید.مگه غزل همیشه باید یه ریتم آروم داشته باشه؟متن این شعر یه جورایی داره به آدم شوق میده و داره مارو به خوشحالی تشویق میکنه.من ریتمی رو که آقای چاووشی خوندن رو بیشتر دوست دارم.نمی گم آقای مهرافروز بد خوندن از ریتم آقای چاووشی خوشم میاد و این نظر شخصی بنده هست. با تشکر
پیران پیران در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۹:
این رباعی در دیوان چاپی به اهتمام حسین بحرالعلومی انتشارات دهخدا اسفند ۱۳۴۸ شماره ۱۵۲ است
مشابه این رباعی در دیوان شاعری تقریبا هم عصر کمال الدین اسماعیل به نام شیخ فریدالدین مسعود شکرگنج به صورت زیر آمده است:
دوشینه شبم دلِ حزینم بگرفت
و اندیشهٔ یارِ نازنینم بگرفت
گفتم به سر و دیده روَم بر درِ او
اشکم بدوید و آستینم بگرفت
شیخ فریدالدین شکرگنج (۶۶۶_۵۸۶ هجری قمری)
که تصویر کتاب خطی آن در کانال تلگرام آساره @aasare
با لینک شماره پست
موجود است.
سرواد در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:
بخشی از گفتار اندر منفعت شراب از کتاب نوروزنامه خیام
دانا آن طب چنین گفته اند، چون جالینوس و سقراط و بقراط و بوعلی سینا و محمد زکریا که هیچ چیز در تن مردم نافع تر از شراب نیست، خاصه شراب انگوری تلخ و صافی، و خاصیتش آنست که غم را ببرد، و دل را خرم کند، و تن را فربه کند، و طعامهای غلیظ را بگذارد، و گونه رو سرخ کند، و پوست تن را تازه و روشن گرداند، و فهم و خاطر را تیز کند، و بخیل را سخی و بد دل را دلیر کند، و خورنده شراب را بیماری کم کند و اغلب تندرست باشد
یوسف شیردلپور در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵:
درود برشما آقا پویای بزرگوارهمین الان دریک روستا در دل جنگل بطوری که هیچ طرف ما دیگر نه آبادی هست نه یک روستا، ماهم چند خانواده بیشتر نیستیم هوا هم بارانی والبته خیلی سرد پشت بخاری هیزمی صدای قل قل کتری شرشر باران فقط من و خدا هیچ کس نیست اما این شعر وغزل ناب وصدای از خود بی خود نمای استاد شجریان وحضور خداوند راکه حتی میشود حتی درآغوشش گرفت
دیگر چه حاجت به چیزی دیگر؟ آری دوست عزیز من همین آواز ماندگار خسرو دوجهان استادرا راگوش میدم واین بیتی را که خیلی دوستش میدارم همیشه برای آنانی که عاشقونم میفرستم مخصوصا به استاد شجریان وحالاهم تقدیم همه عزیزان ❤️
وشما دوست عزیز گنجوری
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تومی روی بسلامت سلام ما برسانی
این هم شماره ام
اگرگذرتان به شمال افتاد یکه کلبه چوبی درویشی درخدمتیم
09112388986
09339540428
حق✋✋
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۰۵ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:
دوست عزیز
حالا همین ابیاتی که از ایشان باقی مانده است را فکر می کنید چند نفر خوانده اند?!
mahdi ataran در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۴ - منجذب شدن جان نیز به عالم ارواح و تقاضای او و میل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزای اجسام کی هم کندهٔ پای باز روحاند:
این شعر از آن محل هایی هست که مولانا برای بازگویی اسرار به خود نهیب میزند و کشنده درونش اورا باز میدارد. مشابه آن در اواخر دفتر اول که حکایت آفرینش و آغاز خلقت را توضیح میدهد نیز دیده میشود و از اسراری که جبرئیل و خلیل ازان محرومند سخن میگوید. موضوع شعر کشش متقابل در رابطه عاشقانه خالق و مخلوق است . که جهان مطلوب ها یا معشوق ها مرید ها را جذب نموده و دود عشق خود را در جان آنها قرار میدهند. آنچنان که خالق عشق خود را در سینه صدر جهان قرار داد، البته سلطنت و بزرگی و بَِوش و آبرو کبریایی مانع از طرح آن میشود و عقل حیران است که چگونه عشق عظیم برین جانب خفیف تعلق گرفته. در ابیات پایانی هم مولانا خود را چون اسبی که تحت کنترل راکب است معرفی میکند و خاتمه دادن این شعر را به دستور و اشارت آن کشنده می داند و همانند روح قالب مثنوی بحث قضا و قدر رو به کنایه ای لطیف در پایان مطرح میکند. که تم بیپایان مثنوی هست. و در خیلی از حکایتها سرزده وارد میشه ، اینجا هم بعد از طرح اینکه او تحت کنترل و دستور و هدایت آن کشنده است، گلایه ای لطیف و سوالی از دست قضا و قدر میکند که دل و میل انسان رو به هر سمتی میبرد.
امیدان در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:
مصرع اول : یار به ما نظر نکرد صبر و شکیب را وداع
نظر اضافه کنید
نیمه پنهان ماه در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:
با سلامبه نظرم، کم خویش گیر سعدی، یجورایی انگار میگه چم خویش گیر سعدی.
یعنی سرت توو کار خودت باشه، و البته قانع باش اما من بیشتر اینطور میفهمم که سرت رو بنداز پایین، مطیع و راضی باش و مقایسه نکن. خلاصه چم خویش گیر انسان. ظاهرا آدما همیشه ایام عادت داشتن بیشتر سرشون توو کار وبار دیگی باشه تا کار خودشون.
محسن جهان در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴:
تفسیر رباعی فوق:
عارف، حکیم و فیلسوف شهیر قرن ششم در رباعی پیش رو میفرماید:
ای بشر غافل، عمرت را بیهوده جهت زر اندوزی و مال و جاه این دنیا از دست دادی و کاسته شد. و برای تو بهتر است که تن خود را برای این زرق و برق فناشدنی مادی به رنج نیاندازی.
و آگاه باش همانند برفی که بر صحرا نشیند و در مدت کوتاهی آب میگردد، تو نیز چسبندگی و تعلق خاطر زود گذر به این گنج خیالی و واهی را رها کن.
این رباعی اشاره دارد به آیه مبارکه ۲۰ سوره حدید.
"اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا ۖ وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ"
(بدانید که زندگانی دنیا به حقیقت بازیچهای است طفلانه و لهو و عیّاشی و زیب و آرایش و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان. در مثل مانند بارانی است که گیاهی در پی آن از زمین بروید که برزگران (یا کفار دنیاپرست) را به شگفت آرد و سپس بنگری که زرد و خشک شود و بپوسد. و در عالم آخرت (دنیا طلبان را) عذاب سخت جهنم و (مؤمنان را) آمرزش و خشنودی حق نصیب است. و باری، بدانید که زندگانی دنیا جز متاع فریب و غرور چیزی نیست.)
کریم حبیب نژاد بهتاش در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:
به نظر می رسد حافظ در بیت ششم با بهره مندی از صنعت جناس منظورش از «سپر کردن جان» ابزار دفاعی نباشد بلکه فدا کردن و سپری کردن و پایمال کردن جان در ره معشوق باشد. کما اینکه در بیت پنجم مردن چو شمع را در پای دوست شایسته دانسته نه دفاع از جان و حفظ آن.
مضافا اینکه جان در قفای تن است و تن را باید سپر جان کرد و جان ندادن برای دوست را بی کفایتی دانسته نه دفاع کردن از آن در قبال دوست.
امین در ۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
درود بر همگی عزیزان
اخوه و اخوان در زبان عربی هردو به معنی «برادران» است. اما تفاوتی که وجود دارد با توجه به این شعر حضرت خاقانی و مطالبی که بنده مطالعه کردم میتوان گفت : اخوه به برادران ناتنی گویند مانند برادران یوسف و اخوان را برادران تنی. در این شعر هم از سرنوشتی که برادران ناتنی یوسف برای وی ساختند گله شده است.
در پناه حق
سفید در ۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » غرق تمنای توام:
روشنگری افلاکیام چون آفتاب از پاکیام
خاکی نیام تا خویش را سرگرم آب و گل کنم...
بهار. در ۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود:
منظور از دیوانگان در بیت ۳چه کسانیست؟
م ر ن در ۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنه ها که دامن آخرزمان گرفت
به نظر می رسه اینجا آستین فشاندن ناشی از رقص نباشد و به نشانه اعتراض باشد.
یعنی حافظ شکایت خود از فتنه هایی که دامن آخرزمان را گرفته معترضانه پیش مغان خواهد برد.
جواد فولادی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۴ در پاسخ به کتایون فرهادی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان:
واقعا شما همون مردان الهی و حقی هستی که باید دوستون داشت ❤️
حسین فرشیدپور در ۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴:
با ما صنما از چه شوی بر سر جنگ
در حسرت دیدنت شده دل همه تنگ
یا از سر صدق با من یکدم خوش باش
یا تیر جفا بزن و ریز در کام شرنگ
با عرض پوزش از جمع اساتید این رباعی خام فی البداهه در خاطرم جوانه زد و اینجا نهالش کردم . عزت زیاد
رضا از کرمان در ۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:
سلام بر سروران گرامی
در مصرع دوم از بیت اول بنظرم( ز صنم وفا چه جویی) از نظر معنا صحیحتراست امکان داره( جفا )اشتباه چاپی باشه متشکرم از پاسخ شما
شاد وسربلند باشید
میلاد مظفری در ۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳:
این حکایت بی نظیره واقعا ممنون از شیخ عجل
دکتر صحافیان در ۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰: