ای یار اگر نیکو کنی اقبال خود صدتو کنی
تا بوک رو این سو کنی باشد که با ما خو کنی
من گرد ره را کاستم آفاق را آراستم
وز جرم تو برخاستم باشد که با ما خو کنی
من از عدم زادم تو را بر تخت بنهادم تو را
آیینهای دادم تو را باشد که با ما خو کنی
ای گوهری از کان من وی طالب فرمان من
آخر ببین احسان من باشد که با ما خو کنی
شرب مرا پیمانه شو وز خویشتن بیگانه شو
با درد من همخانه شو باشد که با ما خو کنی
ای شاه زاده داد کن خود را ز خود آزاد کن
روز اجل را یاد کن باشد که با ما خو کنی
مانند تیری از کمان بجهد ز تن سیمرغ جان
آن را بیندیش ای فلان باشد که با ما خو کنی
ای جمع کرده سیم و زر ای عاشق هر لب شکر
باری بیا خوبی نگر باشد که با ما خو کنی
تخم وفاها کاشتم نقشی عجب بنگاشتم
بس پردهها برداشتم باشد که با ما خو کنی
استوثقوا ادیانکم و استغنموا اخوانکم
و استعشقوا ایمانکم باشد که با ما خو کنی
شه شمس تبریزی تو را گوید به پیش ما بیا
بگذر ز زرق و از ریا باشد که با ما خو کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی است از یار تا با نیکوکاری و محبت به جمع آید و در کنار او قرار بگیرد. شاعر خود را به عنوان کسی معرفی میکند که راه را برای یار هموار کرده و از عدم به وجود آمده و یار را در مقام بلند نشانده است. او از یار میخواهد تا از خودگذشتگی کند و به عشق و دوستی روی آورد. همچنین به یادآوری روزهای سخت و مرگ میپردازد و تأکید میکند که در این زندگی مادی باید به ارزشهای معنوی و انسانی اهمیت داد. شاعر در نهایت به یار میگوید که فراموش نکند به عشق و دوستی برگردد و از دنیا و ریا دوری کند.
هوش مصنوعی: ای دوست، اگر تو کمکی کنی و به من فرصت دهی، امید من زیاد میشود که شاید بتوانی در این سو به ما نزدیکتر شوی و با ما راحت باشی.
هوش مصنوعی: من مسیر خود را محدود کردم و دنیا را زیبا ساختنم، و از گناه تو دور شدم، شاید که بپذیری با ما سازگار شوی.
هوش مصنوعی: من از عدم و نیستی به وجود آمدم و تو را بر فراز و در جایگاه ارجمند نشستم. تو را آیینهای بخشیدم تا شاید بتوانی با ما هماهنگ شوید و آشنا گردی.
هوش مصنوعی: ای جواهر گرانبها که از دل من بیرون آمدهای و در جستجوی فرمان من هستی، حالا نیکی من را ببین که چگونه به تو نزدیک شدهام.
هوش مصنوعی: نوشیدنی من را در جام بریز و از خودت فاصله بگیر. با درد من همدم شو و شاید که به ما عادت کنی.
هوش مصنوعی: ای جوان نیکو، خویشتن را از قید و بند خویش رها کن. به یاد روز مرگ خود باش و امیدوار باش که با ما دوستی کنی.
هوش مصنوعی: مانند تیری که از کمان پرتاب میشود، جان سیمرغ به سوی آسمان میرود. ای فلان، باید به این موضوع فکر کنی که آیا میخواهی با ما همنشین شوی یا خیر.
هوش مصنوعی: ای کسانی که جمع کردهاید ثروت و دارایی، ای عاشقان لبهای شیرین و دلنشین، بیا و زیباییهای ما را ببین؛ شاید با ما انس و الفت بگیری.
هوش مصنوعی: من بذری از وفاداری کاشتم و نتیجهاش را به شکل عجیبی به تصویر کشیدم. چندین پرده را کنار زدم تا شاید تو به ما نزدیکتر شوی.
هوش مصنوعی: اعتماد به دین خود را تقویت کنید، از برادرانتان بهرهمند شوید و به ایمانتان عشق ورزید، تا به ما نزدیکتر شوید.
هوش مصنوعی: شمس تبریزی به تو میگوید که به نزد ما بیا و از ظواهر و تظاهرها عبور کن، شاید بتوانی با ما آشتی کنی و همسفره ما شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.