محمدتقی عارفیان در ۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷:
مصرع نخست باید اینطور نوشته شود:
یکدگر را عیب میجویند خلقان در لباس
ناطق در ۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۱:
در شاهنامه تصحیح خالقی مطلق ابیات مربوط به کشته شدن شماساس توسط قارن وجود ندارد.
اگر دلیلش را میدانید ذکر کنید.
حسین دارنده در ۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۸:
روحش شاد
علی نظری در ۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۱۵:
بنده در ادبیات تخصصی ندارم و البته بدون پژوهش یا استدلال قابل دفاعی، پیشنهاد می دهم معانی زیر هم به عنوان فرضیه هایی مد نظر ادبا قرار گیرند:
شاید کلمه «خر» /khor/ به معنای «آخور» به کار رفته باشد. ممکن است منظور شاعر این باشد که در میان این دو گاو آخورهایی بسته شده است. یا اگر آن را تغییر شکل یافته کلمه خُوَر xwar در زبان پهلوی (به نقل از جناب کزازی) در نظر بگیریم که به معنای «جشن و سرور و مهمانی» خواهد بود. این هم می تواند به ذهن و زبان خیام نزدیک بوده باشد. همچنن خور ممکن است در معنای «خورنده» به کاررفته باشد که از پستان گاو ها می نوشند.
ممکن است تلمیحی انتقادی باشد به آیه 38 سوره دخان «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ» (و ما آسمانها و زمین و آنچه را بین آنهاست به بازیچه خلق نکردیم.) و اگر معنای (سرور و مهمانی) را در نظر بگیریم، این هم می تواند به ذهن و زبان خیام نزدیک باشد. ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز/ از روی حقیقتی نه از روی مجاز
که بررسی دقیق تر همه این موارد البته نیاز به پژوهش متخصصان دارد.
محسن حسن وند در ۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۵:
کُرد دیدم کو کند دزدی ولیک
کُرد ما را بین که او دزدید کُرد!
علیرضا افشانی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۱۸ در پاسخ به خفي دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
بازدید : 32,454 چاپ
اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ
ماه، شب ظلمانی ما خاکیان را کاملاً نورانی میکند و زمین تاریک را روشن میکند، اما جالب است بدانید که از خود نوری ندارد. بلکه نور یگانه خورشید حقیقت عالم افروز را همانند یک آینهی بزرگ به طرف زمین منعکس میکند.
قال امام الصادق علیه السلام : القلبُ حَرَمُ اللّه ِ ، فلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللّه ِ غَیرَ اللّه ِ . دل حَرَم و قرق کاه الهیست، پس، جز خدا را در حَرَم خدا مَنِشان! بحارالأنوار (جلد ۶۷و۶۸) / ترجمه موسوی همدانی ; ج ۱ ص ۲۴
و اگر بخواهیم برای ذات پاک خدا تشبیه و تمثیلی از موجودات حسی انتخاب کنیم(اگر چه مقام با عظمت او از هر شبیه و نظیری برتر است) آیا جزاز واژه ی نور می توان استفاده کرد؟همان خدایی که پدید آورنده ی تمام هستی است،روشنی بخش عالم است،همه ی موجودات به برکت او زنده اند،و همه ی مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند که اگر لحظه ای لطف خود را از آنها باز گیرد همگی در ظلمت فنا و نیستی فرو می روند.
جالب اینکه هر موجودی به هرنسبت و به همان میزانی که با او ارتباط دارد، قلب و روحش همچون آینه ای منعکس کننده ی نورانیت الهی است.
قرآن نور است، چون منعکس کننده ی کلام نورانی یگانه خورشید عالم افروز است.
اسلام، پیامبران، معصومین (علیهم السلام اجمعین) و اولیاءالهی همگی منعکس کننده ی انوار قدسی حضرت حق اند و این ماه رویان، جمله از رشحات قدسی او هستند و از او برخاسته اند.
ایشان در بیت اول، خود را غلام قمر(منعکس کننده ی سرچشمه نور الهی که از خود هیچ ندارند و هر چه دارند از اوست و موکداً، خدا خواهند و نه خود خواه) معرفی می کند و این غلام را مشتاق شنیدن سَخی شمع و شکر (کنایه از حدیث ثقلین پیامبر مکرم اسلام (ص) دارد و دعوت به پیروی امتش از اهل بیت (شمع و چراغ هدایت) و قرآن (شکر) که سخاوتمندانه، انسان را به یگانه خورشید حقیقت عالم، هدایت می کنند).
ایشان از مقام حُبّ و غلامی قمر(ثقلین)، در بیت اول، بتدریج و تدرّج، و در ابیات بعدی این غزل، به منازل بالاتر سیر می کند (در ره دل چه لطیف است سفر...) تا آنجا که در بیت آخر، به منزل دیدار جانان میرسد (... نه که این وصف خداست، گفت: این هست ولی ...).
بزعم حقیر، چگونگی هدایت انسان بسوی جانان و اصول سیر و سلوک در عرفان اسلامی با تکیه بر هدایتهای قرآن و عترت به زیبایی هر چه تمام تر در این غزل بیان شده است.
ابوتراب. عبودی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۰۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:
باسلام محضر شما استادان فرهیخته و گرامی،
رخسار تو گل خُوی تو بهتر زگلاب
لعل لب تو سبَق گرفت از می ِ ناب
آهو ز دو چشم مستِ تو،دارد شرم
با تیغ ِ دو ابـــرو به هلاکم بشتاب
با احترام، چاپ دوم دیوان ابوتراب عبودی
جهن یزداد در ۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۵۲ در پاسخ به احمد دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۹:
دیوانه کننده است کار خدایگان بیدل - منم درمانده و شیدای این سروده ام سالهاست
چون سیاوش کشته بیداد باید زیستن
زین ستمکاران به صد فریاد باید زیستن
چند چون شمعم براه باد باید زیستن
زیر تیغ سایه جلاد باید زیستن
لاله واری هستیم با داغ و خون دل گذشت
داد باید زیستن بیداد باید زیستن
گر لب شیرین نشد باید به سنگ خاره ساخت
ای که خسرو نیستی فرهاد باید زیستن
چون درخت سرو گربی بر شدی آزاده باش
با تهی دستی چو مردان راد باید زیستن
گر نگاه نوجوانی شد ترا اموزگار
پیشکار ابروی استاد باید زیستن
خواهی ار اندیشه ات ارژنگ مانی پرورد
همنشین خامه بهزاد باید زیستن
خنده ای خون کن گلش گردان به امیدی ببوی
با دلی پر خون بیادش شاد باید زیستن
حسین در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷:
سلام و عرض ادب، ممنون که شرح ابیات رو قرار دادین
مریم کوشکی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
لغت مباهات درست است نه مباحات. مباهات در معنی غرور و خودبینی ذکر شده است.
جهن یزداد در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید:
عجب شیرین است این قصیده
سعید مهرایی در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۹:
مقامر یعنی قمارباز
مقامر را سه شش می باید...... یعنی قمارباز(در بازی نرد) شماره های سه و شش را می خواهد ولی برایش سه و یک می آید.
اوتانه در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷:
برای آسودهخوانی، ویرایش شد.
فیالمثل خواندن «بتیزی» در بیت آخر برای بسیاری دشوار و غیرقابل فهم است. اما نوشتن به صورت «به تیزی» به سادگی مشکل را حل میکند.
اگر تمایل داشتید کل متن را جایگزین قبلی کنید.
محتسب گر به در میکده مانع نشود
رند میخواره به صد عربده قانع نشود
یار چون در ره میخانه قدم پیش نهد
کیست کان راه و روش بیند و تابع نشود
اصل این ذرهی سرگشته هم از خورشیدست
هم بدان اصل محالست که راجع نشود
راه باریک فنا تیزتر از شمشیرست
قطع این مرحله بیحجتِ قاطع نشود
عاشق از روی نکو در نظری فهم کند
آنچه معلوم به صد شرح مطالع نشود
سعی در کار تو دارند دلا دشمن و دوست
نگران باش که رنج همه ضایع نشود
لب فرو بند فغانی و در دل مگشای
که به تیزی زبان دفع موانع نشود
فریستا در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایشِ خرد:
درود و سپاس
اندر وصفِ خرد کانالی هست بسیار عالی آدرس آن را در اینجا درج می نمایم
برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
جهن یزداد در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصر الدین سبکتگین:
ژنده پیلان کز در دریای سند اورده ای
سال دیگر بگذرانی از در دریای نیل
محسن حسن وند در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۳۰ در پاسخ به رضا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را:
ولی این کلمه قلماشیت است نه قلماشی.
جهن یزداد در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۳۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی:
نشاید شب گور در خانه خفت
این دستانی بسیار کهن پارسی است و بروزگار ساسانی و پیشتر هم بوده در نوشته های بسیاری دیدم-
جهن یزداد در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۰۰ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۴ - در رثای شهید بلخی:
توشه عمر خود از او بربای
پیش کایدت مرگ پای اگیش
پای اگیش پای اویز است ترا از پای اویزن میکند -
چون لاش گوسفند -
-دارم می اندیشم که چه وازگان زیبا که از میان رفته -
کسی میتواند اگیش را صرف کند بسیار اسان است
جهن یزداد در ۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۴۷ در پاسخ به دختر آسمان دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۴ - در رثای شهید بلخی:
درباره او نوشتم بخوان
محمدتقی عارفیان در ۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲: