گنجور

حاشیه‌ها

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۴۶ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۴ - در رثای شهید بلخی:

افسوس و صد افسوس که ان همه نوشته رودکی  یک هزارمش هم بدستمان نرسید.  از همین اندک که باز مانده  پیداست انکه پیشینیان اوو را بسیار بزرگ میداشته اند  براستی بوده - انبوه وازگان زیبایی و  نرمی و رسایی و شیوایی همه شاهکارند.من گمان میکنم انچه درباره بیش گویی رودکی گفته اند درست است  از سروده او پیداست شعرهایش  همه بداهه است و جای سخن شعر میگفته - و سروده بسیار خووب میگفته  سخنور پارسی عربی بشار بن برد نیز همه همزمانانش گفته اند   همه سروده اش استوارست  و انچنان بسیار سروده  که کس  شمار ان نتواند کند  او نیز چند ملیون بیت شعر داشته - و این امیر خسرو دهلوی که ۴۵۰ هزار بیت بیشتر سروده - و بیدل که همه  سروده اش ابدار است .از بیدل هنوز نیمه ای هم چاپ نکردند  - گوی - رودکی بسیار شاعرست پیداست  همه دریغم بر کلیله و دمنه اوست که  از بیتهای مانده  ان بسیار خوبند-
رودکی از سخنورانیست که سخنوران  عرب او را ستوده اند
و سروده رودکی  سامانیان را  و   اهنگ های   پهلبد ساسانیان را جاودان کرده اند -
 و تری ثناء الروذکی مخلدا
 من کل ما جمعت بنو سامان
و غناء بهربذ  بقیت کل ما
ملکته فی الدنیا بنوساسان

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۵۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۹ - حکایت مأمون با کنیزک:

در پارسی بسیاری از واژگان جای هم می نشینند و بسیاری واژگان را به چند گونه توان گفت -
 فردوسی بزرگ  گاه درفشان گوید و گاه درخشان  گاه درفشنده گاه درخشنده  گاه  گدازنده گاه گیازنده  گاه درخت گاه درفش  گاه رنگ گوید گاه رنج گاه فرهنگ و گاه فرهنج  -  اینها که جفت  اووردم همه واژه به دو گویشند و یک معنی دهند و اصلا از بیخ یک واژه اند  - فرعتج و رنج  خواندن فرهنگ و رنج پیوندی با عربی ندارد   شیوه ای پارسی بود  g  را ندیدید که در زبان اریان اروپا  هم ج و هم گ هست در  پهلوی نیز  همینگونه بود -  نیما از یوش است  در پهلوی ساسانی میشود نیما یوشیگ  و یا  همین نام نیما یوشیج  در بدخشان هم گ را ج میگفتند و میگویند .گمانم نام یاسیج(یاسوج) یاسیگ هم بوده  پارسی زبان کهن  و صد گویشی بو.ده  و بزمان ساسانی به ده گونه انرا مینوشتند و میگفتند این نامهای سغدی و خوارزمی و ارانی و رازی و رامندی و هورامانی  و تبرستانی  زبانی جدا از پارسی دری  نبوده  در واقع  پارسی  ارانی و پارسی  خوارزمی و پارسی سغدی  و پارسی دری بود  در نام جایی نبوده دری یعنی پایتختی پارسی پایتختی  چرا که در  تیسفون و بلخ پدید امد - برای  همین تا صد سال پیش  هنگامی که سخن از  زبان هر جایی از ایران میشده برای نمونه  از جایی میگفتند و از جغرافیش و   مردمش به  دیلمی  لغت فرس باستان سخن گویند -در اغازمرزبان نامه میگوید  (به اورد من )و این مرزبان نامه  مرزبان به زبان تبری به پارسی باستان کرده است از زبان جانوران  - و ناصر خسرو نیز زبان مردم  وان و  دیلم را پارسی میگوید  نه اینکه زبان انها را نمیشناخته  خود خود را پارسی می دانستند و زبان خویش را  پارسی -
یا درباره هورامان  بارها امده که هورامان گونه ای  پارسی است که زبان ان پهلوی است  پهلوی اینجا نیز بچم کهن و اصیل  و بومی و پارسی اصل است - پیشتر پارسی دری را  ارج میداشتند اما  اصل را انها میدانستند  چون  پشت این به انان گرم بود - این  پارسی در بازار  از میان انان سرزده بود  و تا دویست سال پیش زبان خانه نبود در شیراز و اصفهان و ری و سمنان و تبریز (پیش از ترکی شدند )  همگی برای خود گونه ای هم پهلوی داشتند که در خانه  و بیرون نزد خویشان با ان سخن میگفتند و این  برای نوشتن و  زبان رسمی  یا مردمان غریب   بود  پایتخت شدن اصفهان و شیراز و ری که هرسه نزدیک به هم بودند  و لشکر کشیهای پساصفوی میان این سه شهر مایه ان شد که کم کم  زبان  مردم شهرش تنها دری شود و زبان پیشین را دگر از یاد برند مگر انکه هنوز اثار ان بفراوانی مانده در خوانسار و  طالقان و دگر روستاها و شهرستانها و ا لارستان  و اطراف شیراز هنوز مانده   -  بدین پارسی دری میگفتند  به انان هریک نامی داشته و همه پارسی نیز بودند و از یاد نبریم ایران دو نام داشت و مردمانش دو نام پارسی   و ایرانی  داشتند -اریان ایرانشهر خود را تنها پارسی میگفتند جهودا چون پارسی نبودند و تنها ایرانی بودند و سورانیان و ارمنی  ایرانی  - از سرنادانی زمان ما  هی چو انداخته اند که تنها یونانیان و عربان به ما پارسی میگفتند و خودمان نمیگفتیم و دگر مردم نمی گفتند این دروغ است خود ایرانیان به خود پارسی میگفتنداین شاهنامه اینهمه ایرانیان و ایران میگوید هیچ جا نمیگوید هندی و ایرانی وعرب و ایرانی میگوید پارسی  وهندی و چینی و پارسی -نه تنها شاهنامه همه نوشته ها -سپس انکه نه تنها یونان و عرب و پارسیان به خود پارسی میگفتند که  ارمنی و سریانی و هندی و یهودی  که  از سالیان کهن باایرانیان بودند و بسیار کهن بودند و میشناختند نیز ایرانیان اریایی  را پارسی میگفتند - اگر میگفتی ایرانی یا ایرانیان  یعنی همه ایرانشهریان از   سریانی و ارمنی و گرجی  و یهودی  و عرب  و پارسی -  -ایرانی و ایرانیان منطقه جغرافی را نشان میداد بیشتر و کشور را  -  کتیبه شاپور و کرتیر هست  عربها و سریانی و یهود ایران و همه را  در بخش اریا میگذارد- با اینکه بسیار خوب میدانستند با رومی و ارمنی  و هندی پیوندی خونی دارند و با اینان ندارنداما اینان بجد ایرانی بودند چون یسار کهن با هم بودند و تابع شاهان ایران بودند - اصلا سریانیها که میگفتند اریا ما هستیم و نه پارسیان  و  اریا یعنی تیز چنگان شیران  در زبان سریانی - اریه مفرد و اریا جمعش -  در پارسی  نیز اریه مفرد وو اریا جمع است اما معنی خیران (از خیر - هیر - ایر -  همان خیر که در عربی هم هست   - (اما معنی خیر در پارسی بسیار بیشتر از  خیر عربی هست )  آزادگان نیکان -  در نوشته پهلوی امده   بسی هیر و خواستک بسی کردیم  -  هیر/خیر /ایر /هیل/  در پارسی  جز خیر و فراوانی  برابر فیض است  برای همین به بزرگ اتشکده میگفتند هیربد -  پاسدارنده فیض و خیر - اینان تا کنون نفهمیده اند نخست گفتند اتش است و سپس گفتند اموزگاری است چون  اموزگار هم  بوده  -  همان نادانی که درباره اتش دانشتنش  کردنمد در اینجا هم کردند شاید هیربد صد شغل داشته باشد شما که نباید وازه را از کار حدس بزنید باید پارسی بدانید و پژوهش کنیدذ ودیوانه خواندن و دانستن  باشیدذ و در ژرفنا شنا کنید نه  در استخرهای محققان غربی که اماده کرده اند - اگر پارسی باستان و پهلوی  و پارسی دری به خوبی   و بویزه عربی  ندانینوشته های کهنش را همه نخوانی (پر از اگاهی درباره ایران است ) و بلوچی و  کرمانجی و سورانی ولکی و پشتو و لری و زبان روستاهای ایران را  کمابیش ندانی (دست کم باید  به خوبی بدانی چه میگویندذ) و دو سه تاش را هم خوبترک بدانی )  نتوان درباره  ایرانیان و ایران و پارسی سخن گفت دست کم اگر دو سه تا زبان بلوچی و پشتو  و یکی از کردی ها را  خوب نشانسی و پنج شش تای دگر هم اشنا نباشی   تو  ایران را خود ندانسته ای  انگاه ناچار میروی هی  گفته  دانشمندان اروپایی و امریکایی را  باز گو میکنید  و مردم  خودت هم گیج میکنی  بجای دانش تاریکی و سردرگمی و نادرستی را رواج میدهی - (و همین شده شوربختانه در ایران ) مثلا یکی از کارهایشان در ترجمه اینست که هرجا  در کتابها نوشته اند پارسی  اینها انرا میکنند ایرانی - میگی این خیانت است - اری  پارسی همه ایرانیان ایرانی تبار است  و این دری زبانان امروزی نیستند (اینان که دویست سال زبانشان این شده  و تک زبان شده اند )  و همه ایرانیاننند اما باید مردم بدانند   بدانند  اگر جایی از پارسیان و پارسی   تعریف شده  منظورش نیاکان خود او و زبان خود او هم هست  و مرکز نشین هم گمان نکند او تافته جدا بافته است و او زبانش  ادبیاتن دارد و دیگران دهاتی هستند  - بداند زبان  پهلوی و پهلویانی که در نوشته ها امده  زبان خود اوست -  و ابته باید سران بفهمند که پارسی دری به خاطر  زورچپانی  واژگان  عربی به گونه  هستریک و دیوانه وار در پارسی  بسیار سترون شده (عیب از پارسی نیست  عیب از زبان امروزی است )  و تنها راه  جان اوردنش انست که  جانش را به  زبان مردمانش (خوبان بلوچ و لر و پشتو و دیلم و همگی )  بپیوندانی  از وازگان  پاسداشته انان و شیوه  سخن گفتنشان بهره ببری و و اگر نمیشود همه انان را به همه یاد داد چند تایش را  در همه ایران درس دهید دست کم در همان کتاب پارسی دری  بیامیزید  تا  کودکان بیاموزند همه زبانی  گویش است و همه گویشی زبان  و زبانها میتوانند چندین شاخه باشند کردی و بلوچی و پشتو و دیلمی و پارسی دری  زبان مردمان گوناگون نیست زبان  گوناگون یک مردم است  و  تو باید زبان نیاکانی خود را  پاس بداری  زبان نیاکانیت زبان مادرت نیست  زبان مردمان کرد و بلوچ و دیلم  است یعنی انانرا -این منتی بر سر انان نیست  منت بر سر خودت است که زبان بعدهای گوناگون دارد ادبیات یکی از کوچکترین انهاست - دری با همه بزرگیش شوریختانه از فردوسی و یکی چند تای دگر که بگذریم  درباره  پارسینگی  نابود شده -تنها نام پارسیش مانده و بس -سخنوران درباره  خود زبان کاری نکردند  -بجز فردوسی  و اسدی و قطران تبریزی - دگران پارسی را نلیود کردند بویزه در نثر  بویزه این نصرالله منشی  که کلیله را  از عربی به پارسی نگرداند  پارسی را   با کلیله به عربیی گرداند  و مرزبانامه و راحة الصدور و صاف الحضره  نابودش کردند -  حافظ و بیدل و مولوی خاقانی و خیام و عبید زاکانی وعطار و نظامی واینان بسیار بزرگند مگر انکه سخن درباره زبان پارسی است    (میگویند عربی و زبان بیگانه زبان را غنی میکند- پس زبان  اردو ملا غنی است  - یک گاه یک وازه  جدید چون سافاری ساخته میشود و میاید  که درباره چیزی بسیار ویژه  است ان فرق دارد  اما اینکه  مشتی دیوانه در درباری شکست خرده گرد هم بیاییند و  مسابقه بگذارند که کی بیشتر واژه عربی  بلده و میتونه بیاره در فارسی  و هی وازگان  جاهلی  بنی ثعلبه و بنی حنطله  که تنها  یکبار در زبان جاهلی بر زبان پیرزنی رفته  و به گوش فراهیدی و متنبی و بحتری  و حطیه هم  نرسیده   به زود بچپانی در فارسی    تا  کم کم جای واژه پارسی بگیرد  و ان واژه  پارسی با همه پیوندهای دیگرش از یاد برود و نابود کند  و اگر  به هیچ روی نتوانستی واژه پارسی را نابود کنی  و کسی ناگهان و ناگاه را  نگفت مغافسه  -  دستورنامه ادبیبان بنویسی که  ادبیان جای ناگهان بگویند مغافسه -(حالا این را  بیهقی بزرگ که خود دیوانه اش هستم و زبانش خراسانی  پاک است  گفته  بنگر پس از او چه شده ) این  دانش نیست این نابودی است --

امروز سنگنوشته داریوش  و انچه ز پهلوی مانده   به زبان کلهر و فیلی و لک و لر و بلوچ  بسیار  نزدیکتر است تا به پارسی دری -
ختی به ترکی اذری نیز نزدیکتر است تا پارسی چون انان بسیاری چیزهای پهلوی را دارند  -
هی به به و چه چه میکنید که پارسی دری  نیک است  فردوسی دارد  و رودکی و سعدی دارد -    ای کاش سعدی  و فردوسی و اینان را میتوانست دیدن تا من  زبان تلوزیون ایران و نوشته های امروزی را ببرم  بگذارم نزد ان بزرگان بگویم  این را بخوانید  - این چه چیز است ؟ تا بنگرید چه میگویند ..
امروز دانش فرهیختگان از زبان پارسی بسیار اندک است   و  بیشینه دانششان درباره زبان عربی  و چیزهای دگرست مگر درباره پارسی بسیار اندک میدانند  راهی به دانشتن ان ندارند  - چون واژگان عربی  انرا نابود کرده -  اینکه نمیتوان برای واژگان وازه  ای گفت  یعنی پارسی نابود شده -  برای ان واژگان  نباید واژه ساخت باید واژه گفت باید  روستاییان و مردم  کوچه بازار  برایشان میگفتی چنین چیز است  بدین چه میگویید و او  پاسخ میداد و یا از گنجیه واژگانی شنیده اش میگفت یا  در همان  دم افریده شده  - زبان  درست و نا بیمار اینگونه  کار کند  نهاینگونه برای یک واژه همه ادیبان و  مردمان کوشش کنند ونتوانند انرا بگویند  و انگاه که ساخته شود هم  کسی انرا نشناسد  - بنگرید به کتابها و مقاله های  ترجمه شده   ایرانیان  عادی  از دانشجو و مترجم و زین دست مردمان  هر واژه که گویید به راحت  برابر  عربی نهاده اند چون نا خود اگاهشان  را  واژگان  عربی   خورده است  ناتوانی انان تنها در زبان پارسی است   این زبان زبان روانی نیست  ما تنها عربی بلغور میکنیم میگویند صدها سال است از زبانمان شده است   نخست انکه اینگونه نیست این وازگان عربی تنها در نوشته ها بوده و گواه انکه هنوز بسیاریش در زبان مردم نیامده و بسیاریش در همین  سی چهل سال امد
مردمی که نماز و خدا و پیغمبر و روزه و بانگ  به عربی نگفتند  و تا کنون نگفتند و تازگی در شهرها   به زود رسانه  از میان رفت   چگونه مغافسه و مصدور و ملهوف  و ان واژگان که دهخدا در لغتنامه اورده  و نصرالله منشی در کلیله اورده بگوید ( ارمغان کلیله ودمنه بهرامشاهی چه بود؟ ) دریغ نباشد که کلیله و دمنه رودکی با ان زبان ابدار   را ایرانیان  پاس ندارند و گم شود و این   مانده باشد  -  من عربیم به از پارسیم است   هرگاه میخواهم  کلیله و دمنه بخوانم   به ناچار  سراغ کلیله عربی میروم در ان  عربی دست کم میتوانی چهار تا  واژه   پارسی و پهلوی درست پیدا کرد  و در این  دست  و خامه شکسته   شکست خدای شیرازی  جز سخن ابوجهل چیزی نیست
 خدایی باید چنین مردمی را  برای  ناپاسداشتن  کلیله رودکی  و  پاسداشتن  کلیله شکست خدا  محاکمه کردد .  اگر  گم کردن کلیله  رودکی  تنی  پنجاه تازیانه حکم شود برای نگهداری از  کلیله   فتح الله شیرازی    ۱۵۲تازیانه  زد  (ههههه) خدایی چندین بیتی که از کلیله رودکی مانده بخوانید روانیش و زیباییش شگفت است  و این  دنده شکسته شیرازی  فرهیختگان هم نمیتوانند  انرا بخوانند  - سپس میگویند همین زبان ما بوده - (باز خوب واژه بذاذر و کفتار  (  گویه ای  از برادر  و  کفتر = کبوتر )  را اورد  یکم این بذاذر  دلم نرم کرد وگرنه بخونش تشنه هستم  خدا میداند - این زبان  و این واژگان  (همه زبانهای بلوچی و لری و ووووو میگویم هرچه ایرانیست) به اسانی بدست نیامده خون   پاک هزاران زن و کودک و فرزند  بر این خاک ریخته شده  تا همین که میبینید  امروز در واژگان بومیتان و یا نوشته هاست مانده  - سپس این کفتار کلکل زری  گود عربونی جلد بوم  ابوسفیان  و عنترء بن شداد شده  دانه اش را  در غزنه و لاهور و ایران میخورد  و هنگام بخشندگی  نزد حجدر بن  ابی ضبیعه میرود

سفید در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:

 

سعدی خیال بیهده بستی امید وصل

هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است

 

زنهار از این امید درازت که در دل است...

هیهات از این خیال محالت که در سر است...

 

الف الف در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰:

بیت هفتم مصرع اول ""چه"" باید به ""چو"" تغییر کند

کامران هیچ در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۵۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹:

بیچاره خیام با این برداشت ها

polaris ' در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

مهدی پناهی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:

که بپسندد از باغبانان گل که ...

کوتاه تلفظ کردن مصوت بلند 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۰ - حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر:

بدروازه مرگ چون در شویم
بیک لحظه با  هم  برابر شویم

میلاد مظفری در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

بسیار عالی و پر محتوا

ای کاش خوانش دکتر حسین یوسفی رو اضافه کنید که واقعا دلنشین هست

اگر دوستان مایل باشند از صدای دکتر بهره مند شوند میتونند از نرم افزار کست باکس کانال صد غزل بشنوند،

اسم شعر هم ایشون دایره مینایی میگن اول شعر

سید جعفر صامت در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:

این غزل در بحر رمل مثمن محذوف / مقصور است اشتباها بحر هزج ثبت شده است.

لطفا اصلاحش کنید.

ممنون

یوسف شیردلپور در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:

بحق که این شاعران گنجی بتمام معنایند درحالی که ما درطول شبانه روز پی بسیاری از کارهای روزمره میرویم یجورایی بیشترشان خسته کننده اند دمی شنیدن و خوانش شعر وادبیات مسرت بخش آرام بخش است اما گرهم این سایت پر گنجور نبود وعزیزان وسروران والبته که خوانندگان اصیل اینچنین این عزیزان معرفی نمی‌شدند ، چراکه اگر نباشند  این معرفان کس چه داند شعر وشاعری چیست؟ اصلا از ادبیات چیزی باقی نمیماند آن هم در این ایام  که در کتبات درسی هیییییییچ نامی از شعرا برده نمیشود پس چه کسی بهتر از اهنگ سازان وموسیقی دانان وخوانندگان وچه کسی بهتر از خسرو دوعالم استاد شجریان؟؟  بی نهایت است اجرای این غزل در بوی باران، باران رحمت وبخشش نثار روح  فروغی بسطامی وشجریان🌹🌹🤲🤲❤️❤️🙏

زینب روزبهانی فر در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی:

کسی می تونه معنا و مفهوم این بیت رو توضیح بده؟

خون کن کفنم که من شهیدم

تا باشد رنگ روز عیدم

نمی دونم آیا من معناش رو متوجه نمی شم یا بیت ایراد داره؟

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۹ در پاسخ به nabavar دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۴ - در رثای شهید بلخی:

سپاس شوربختانه  دهخدا هم همینگونه که فرمودید گفته و نگاه نکرده اند که در بیت بالایی قافیه مدیش از دادن است و نمیشود دگر در بیتی دگر دوباره دادن را   بیاورد و بگوید مدیش و دیش - پس دیش به  هیچ روی نمیتواند  دادن باشد  -  دادن - دهیش  را نمیتوان  به گونه دیش گفت  در مدیش به فضل م  شده ان را بگویید مدیش - که خود بدهیش و ندهیش را  بدیش و مدیش گوییم اما نمیتوان گفت دیش -  در وجه امر هیچ نیاز ب نیست اما اگر چیزی بدان افزوده  شود یا دگرگونی بخواهی دهیش بایذ   از ب یاری بچویی - چوون بدیش -
باری - در اینجا به هیچ روی نمتواند  دوباره  بدیش  اید چون مدیش  گفته شده -  و بیت چیز دیگریست

خویش ،بیگانه گردد از پی سود
خواهی ان روز ، مزد کمتر دیش 
-
انر روز = روز دیگر ان روز شمار - خواهی ان روز = پیروزی  و به روززی ان روز را خواهی  کمتر  به مزذ لندیش -  من پیشتر چند ساعت بسیار دقیق با اوردن  واژه هایی  چون انداخت و پرداخت - و   انداخت  اندوخت و  انچه از این دست است   اوردم و در نمونه های بسیاری با توضیح  نشان دادم که چگونه  در  انداخت و  پرداخت   پر و ان پیش وندند  و پیشوند ان در وازه ها چه کاری را انجام میداده -و بی ان چگونه است  شوربختانه  چندین ساعت  کوششم پیش از درج ان با لغزش کوچکی  بر باد رفت و  اکنون بسیار  خسته ام و نمیتوانم انرا باز بنویسم  - تا زمانی - باری  دیش در هر دو سروده   رودگی - دیش بچم اندیش است

شگفتا دهخدا هیچ نیندیشیده که  اگر این گونه بگوییم که  گفته پریشان میشود

خواهی انروز مزد کمتر ده /(مزد کمتر به او بده ) چگونه با مزد مردمان کمتر دادن  در روز شمار پیروز باشی ؟ -کسی که مزد مردم را نمیدهد  دوزخیست  نه پیروز روز شمار - - خویش خویشاوندانند و نه خویشتن - -

خویش، بیگانه گردد از پی سود
 خواهی ان روز،  مزد کمتر دیش

خواهی ان روز شمار پیروز باشی  کمتر به مزد اندیش

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۵ - در عذر بدمستی خویش:

ای کاش برای سایت کاری کنیم من در پاسخ دوستمان یک مقاله پژ.هشی در چهار ساعت کار انججام دادم  واژه پایانی نوشتم امدم نگاهی کنم و پس بفرسم  یک ذره دستم روی صفحه موسم لغزلندم صفحه عوض شد و عرچه نوشتم سوخت - این بار نخست نیست -  اکنون همین را در صفحه عوض شده نوشتم   - ای کاش کاری برای این کنید بار نخست نیست - درست است که گاهی  سخن کوتاهی و یا شاید چرت بنویسیم اما  پاره ای از ما که اینجا  بسیار میاییم   و گاهی بسیار مینویسیم و و اینجآ برایمان گرامیست   بسیار این بلا سرمان میاید که  پس از رنج بسیار  پیش از  فرستادن با گشتن صفحه همه  رنجمان بر باد میرود گاهی هم  می فرستیم و  پیام میاید که خطا شد و ان نوشته از میان میرود -  خدایی  چندین بار بوده من  هشت ساعت یک چیز را نوشته ام  و بسیار نوشته خوبی بوده  پیش از درج  با یک لغزش کوچک همه رنجمان میسوزد - این هم که نمیشود کپی پیست بگیری   خود مصیبتی است  بوژیه در نوشته بلند میخواهی چیزی  پس و پسش کنی نمیشود باید از نو بنویسی  و پاک کنی   بیشترین  گشتن صفحه ها  برای همین چیزها  پدید میاید و رنجمان را  میسوزاند -
دست کم ای کاش میشد از نوشته خودت کپی بگیری  - پیش از  فرستادن را میگویم  - من چند شب پیش ذیل رفتن فریدون به جنگ ضحاک در شاهنامه چیزی  نوشتم  دوستی همه ان بیتها را پیشتر نوشته  بود و تنها  یاره ای چیزهاش درست  نبود باید توضیخ میدادم  اما باید همه بیتها را  دوباره مینوشتم  پس و پیشی را درست میکردم   چون نمیشود کپی پیست کرد مجبور بودم بنشینم همه بیتها را بنویسم   -  و من ان را خوب حفظ نبودم و باید میرفتم از روی شاهنامه جلالی مطلق می اوردم   هی یک بیت را ببنم بیایم نیم مصرع بنویسم هی یادم رود بروم باز ببنیم و یاز بیایم بنویسم  (میدانید که باید دقیق اورد  چیزی  نادرست ننویسم  -  این ستم است اگر میشد کپی پیست کرد دست کم در  اصل بیتها نوشتن  وقت نمی گرفت  خسته نمیشدی که سپس کمتر لغزش انجام میشد که  همه  نوشته ات پاک شود -  یکی یکی بیارم و توضیح بدم که چرا این باید باشد و چرا این نباید باشد و نشستمم همه را نوشتم  چند ساعت شد   عاقبت  نشد بفرستمش  و همه رنجم بر اب شد - دوباره  همان  را ناچار مجبور  شدم چندین ساعت بنشینم بنویسم -
همین نوشته  امروز که هفت هشت ساعت وقتم گرفت و پاک شد ذیل  شعر رودکی   کاروان شهید رفت از پیش بود  درباره دو واژه  اگیش و دیش  بود  بویژه درباره وازه دیش  که    با عنان سرووده رودکی  میشود نشان داد که  نمیتواند  دادن باشد چون  پیشتر در بیت بالا قافیه مدیش داری - اما برای نشان دادن     معنی ان   چندین واژه میاوردی و نشان  میدادی تا  سخن پیدا شود - خوب من همه اینها را به بدختی اوردم و نوشتم اخر بر هواشد  - شاید پاره ای بگویند  اگر پژوهش است جای دگر بنویس پس بیار  کپی پیست کن  -  نمیشود چون نمیان کپی پیست کرد - سپس اینکه  پزوهشی هست اما  من تنها در پاسخ دوستان و یا درباره هر سروده ای که خواندم  و اشتباهی و یا نکته ای دیدم مینویسم -  و تنها اینجا به کار میاید-  من تشنه نوشتن نیستم  تنها میخواهم  کاری برای گنجینه کرده باشم  همه چیز را همگان دانند  نوشته های  فراوانی  که ذیل اینجا امده  پاره ایش  بسیار سودمند است چیزها که نزد استادان و دانشگاه نیاموختم اینجا  اموختم   میشود سالهایدگر که ما نباشیم  جمع انها پژوهشی بزرگ درباره  فردوسی و دگر شاعرات بلشد پژوهشی که هیچ گاه جای دگر نمیشد چون  این را همگان به فراغای  دل نوشته اند =بارب خدا کند این را بخوانید و کاری شود - خدا کند این همه نوشتم بتوان درجش کرد

امین در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

درود بر همه عزیزان

در بیت ۲۸ ام با توجه به کتاب گزیده اشعار خاقانی دکتر ماهیار ، تره زرین بصورت «به زرین» آمده. و به لحاظ وزنی هم به زرین درست تر است تا تره زرین.

کسری و ترنج زر پرویز و به زرین

بر باد شده یکسر با خاک شده یکسان

در پناه حق

حسین مقصود در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۲ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

سلام اقا رضا..ضمن تشکر .در مورد بیت اخر نظر من با تفسیر دوم هست، با این توضیح که به نظرم حافظ قلبو روحش مثل سلیمان پاک شده یه واسطه عشق ولی چون هنوز در معشوق ذوب نشده، هنوز بی حاصل میدونه وصال رو...ما همیشه کسی که دوس داریم رو حتی وقتی کنارمون هم هست دلمون براش تنگ میشه...وشاید این دلتنگی ابدی باشه حتی با وصال ظاهری.

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۷ - نیز او راست:

باز گردید و بیامد بمن اندر نگرید
 گفت فرمان خداوند مرا چیست  دگر
بروم یا نروم عید کنم یا نکنم
کیش بر بندم یا باز کنم پیش کمر

 چه نرم و زیبا و رسا و شیوا - فرخی را هرچه میخوانم  سیر نمیشوم افسوس که بروزگار جوانی رفته ای کاش بیش مانده بود و از ازو بیش مانده بود

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۵۴ در پاسخ به کاروان دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۷ - نیز او راست:

دانستم که باید غالیه بر سر و رو کرد و برون رفت بدر باشد امد بنویسم دیدم شما این نوشته اید .بیگمان اینگونه  است 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - نیز در مدح خواجه ابوعلی حسنک وزیر گوید:

من قیاس از سیستان گویم که ان شهر منست
وز پی خویشان ز شهر خویشتن دارم خبر
 شهر من شهر بزرگست و زمین نامدار
مردمان شهر من در شیر مردی نامور

جانم

میثم شهزاده در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی.. 

 

والا که همینه.

۱
۹۷۷
۹۷۸
۹۷۹
۹۸۰
۹۸۱
۵۴۵۸