به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم
که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با صراحت اعلام میکند که حتی در آستانه مرگ نیز نمیتواند محبت و دلبستگی خود به معشوق را فراموش کند. او از طبیب میخواهد که از او دور شود چرا که نمیخواهد دارویی برای دردش بگیرد. شاعر به یاد سراسر عمر خود با دوستان و خوبان میافتد و بیان میکند که عشق به معشوق در دلش نشسته است. او نمیخواهد که دیگران به او نصیحت کنند و بر این باور است که نمیتواند از عشقش به معشوق فرار کند. در ادامه، شاعر با حسرت از وضعیت خود میگوید که دوستانش به سفر رفتهاند و او در اسارت عشق خود مانده است. او همچنین به وضعیت فقر و نیاز خود اشاره میکند و در نهایت میگوید که اگر خوشبختی و زندگی خوب برای دیگران وجود دارد، او از آن محروم است. شاعر به این نکته اشاره میکند که حتی اگر جانش را برای معشوق بدهد، عیش و لذتهای زندگی برای او همچنان مهم است و در آخر تأکید میکند که هرگز نمیمیرد، حتی در مقابل مردان بزرگ.
هوش مصنوعی: اگر بمیریم، هرگز نمیتوانم دل را از تو جدا کنم. پس ای پزشک من، برو که من درمان را از تو نمیپذیرم.
هوش مصنوعی: تمام عمر را در کنار رفقا گذرانیدم و در این میان، تو را میخواستم و تصویر تو در عمق وجودم نشسته است.
هوش مصنوعی: به من نصیحت نکن که به کارهایی مشغول نباشم، چون نمیتوانم از خودم فرار کنم و از دوستی هم نمیتوانم دوری کنم.
هوش مصنوعی: برو و از جلوی من کنار برو، چون تیر به قلبم نزدیک شده است. بگذار ببینم این تیر به کی خواهد خورد.
هوش مصنوعی: دوستانم نه از خوشحالی من میگویند و نه از آرامش باغم. برگردید ای رفقا به سفر، چرا که من در بند هستم.
هوش مصنوعی: اگر در آب ببینی که چگونه حرکات خودت را انجام میدهی، به زبان خودت خواهی گفت که چقدر زیبا و بینظیر هستی.
هوش مصنوعی: تو در خواب خوشی به سر ببر و از زندگی لذت ببر، زیرا من نه تنها دیشب خوابم نبرد، بلکه از صدای نالهام نیز کسی آرامش ندارد.
هوش مصنوعی: توانگران هیچگاه به فقیر ناتوان توجهی نمیکنند. ای توانگر، به من که فقیرم و به دیدنت امیدوار شدهام، نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: اگر تو همچون عود بسوزی، من جانم را فدای تو میکنم، زیرا خوشی زندگی دیگران در عطرها و رایحههای خوش من نهفته است.
هوش مصنوعی: تو نگفتهای که سعدی نمیتواند از دست من جان بگیرد و من هم مثل تو که به پای مردان بزرگ میافتم، نمیمیرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بزنی اگر بتیرم نظر از تو برنگیرم
منم آن مریض مجنون که دوا نمپیذیرم
همه شب خیال زلفت بضمیر ماست مضمر
چه عجب که ضیمران زار شود همه ضمیرم
جه نهی بپای بندم چه گره زنی کمندم
[...]
بکش ار کشی به تیغم، بزن ار زنی به تیرم
بکن آنچه میتوانی که من از تو ناگزیرم
همه شرط عاشق آنست که کام دوست جوید
بکن ار کنی قبولم، ببر ار بری اسیرم
سر من فرو نیاید به کمند پهلوانان
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.