گنجور

حاشیه‌ها

عبد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۶ - وصیت کردن مهین‌بانو شیرین را:

بسیار عالی   ادب تعلیمی در خلال  ادب غنایی    بسبار به دل نشست 

تمیم حنفی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۵۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

با درود 

پیام خیام خیلی واضع و روشت است 

در بیت اول می‌گویید که قرآن که مسلمانان میهم کلام میدانند و تمام کردار خوده میخواهند مطابق قرآن بسازند و می‌گویند که قرآن در مورد تمام امور زندگی صحبت کرده اما گاه گاه میخوانند و گاه گاه نه 

در بیت بعدی می‌فرماید که در نورد جام شراب و پیاله یک آیت نازل شده که حرام است و مسلمانان فقط همین آیه را بار بار میخوانند و فقط به همین اکتفا کردند که شراب حرام است و تمام مسایل دیگر را ترک کردند.

سعید صفائی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۳۵ در پاسخ به ابراهیم دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۵ - غزل:

ظاهرا منظور این است که «  بازهم با جلوه زلف کوتاه و ابروی به هم پیوسته خود  هر شب و هر روز   عمر مرا کوتاه و رنجش مرا مداوم (پیوسته) مکن .»

سعید صفائی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۴ در پاسخ به nabavar دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۵ - غزل:

با سلام

درست و دقیق فرمودید.

سید حسین اخوان بهابادی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶:

گفت، ایام اربعین حسینی بود دوستی قدیمی را بعد از مدت ها دیدم از زلف هایش جز چند شاخه موی سفید چیزی نمانده بود از آن زمان و طراوت گذشته گفتیم و رسیدیم به این جا که گفت این قافله عمر عجب میگذرد(جای بسیار تعجب است که عمر به این سرعت در حال سپری شدن است ) هنگام خداحافظی رسید به او گفتم راستی من در حال آماده شدن برای پیاده روی اربعین هستم از تو می خواهم کوله بارت را ببندی و با من همراه شوی گفت که گرفتار روزگار است و نمی تواند مغازه را رها کند و به دست فرزندان خود بسپارد خستگی را در جسم و روان او مشاهده کردم گفتم ببین حکیمِ خیام وقتی این مصرع را گفت که این قافله عمر عجب میگذرد بلافاصله می گوید:دریاب دمی که با طرب می گذرد (لحظه و زمانی را دریاب و غنیمت شمر و از آن استفاده کن که با خوشی و شادی می تواند طی شود) بیا از این زمان استفاده ببر، این پیاده روی اربعین حال و هوایت را عوض می کند در این مسیر واقعا لذت می بری و جسم و روانت نشاط خاصی می گیرد و ان شا الله با خوشی و شادی هم طی خواهد شود. ای پدر مهربان، غم فردای بچه ها را برای چه چیزی می خوری! خداوند که روزی رسان است و تو به اندازه توانت تلاش و کوشش کن و مابقی را به خدا بسپار. پس الان امکانات سفر را آماده کن که این موقعیت می گذرد و ممکن است آن را از دست دهی. ساقی، غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را، که شب می گذرد ساقی:شرابدار، محبوب، معشوق، پیر. حریفان: دوستان،رفیقان. پیاله: جام، ظرف. در ضمن باید گفت این رباعی(شعر چهار مصرعی) خطاب به جوانانی که می گویند تا خانه و ماشین و امکانات و تحصیل فراهم نشود ازدواج نمی کنند می گوید زمان خوشی و شادی را از دست ندهید و غم زن و فرزندان نداشته خود را نخورید و از زمان جوانی و شادابی استفاده کنید چون این زمان از دست می رود خودتان قضاوت کنیدازدواج یک فرد در سن بیست و چند ساله را با فردی که درچهل سالگی ازدواج می‌کند مقایسه کنید هرچند چهل ساله امکانات بیشتری داشته باشد اما واقعا کدام لذت بیشتری خواهد برد؟ هرچند هم که مشخص نیست انسان چه میزان عمر خواهد کرد آیا یک جوان که ازدواجش را به خاطر خانه و ماشین و ثروت به تاخیر می اندازد آیا مطمئن است تا آن زمان زنده خواهد بود! متاسفانه گروهی دیگر از جوانان چونان ساقی غم حرف و صحبت دوستان و آشنایان را می خورند که برای ازدواج آن ها چه قضاوتی می کنند شاعر می گوید تو غم این ها را نخور، اگر ازدواج به صلاح توست، تو خوش باش و لذت ببر و به حرف های نگفته فکر نکن چراکه زمان می گذرد و پای هیچ کس هم صبر نمی کند.

سعید صفائی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۲ در پاسخ به مهیار دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۳ - غزل:

با سلام

به نکته دقیق و درستی اشاره کردید.احسنت.

سفید در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:

 

به روی مرهم، مرهم نهیم بر دل ریش

که زخم بر سر زخم است و نیش بر سر نیش...

 

as در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۲۵ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:

مولانا در استفاده کردن از لغت اشتباه کرده؟😒😒
ما درست و غلطی رو با مولانا می‌سنجیم

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸:

خانم فقیهی کیا

فوق العاده بود خوانشِ شما.

عاشَت ایدَک: دست مریزاد

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷:

خانم زهرا بهمنی

به زیبایی هرچه تمام این قصیده را خواندید و چه متناسب بود این آهنگی که برای متن انتخاب کرده بودید.

دست مریزاد

مجتبی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۹:

سلام؛

قطعاً همه میدانیم فرشتگان از علم برخوردار هستند و علم غیب نیز دارند، زمانی که خداوند انسان را آفرید فرشتگان به خداوند اعتراض کردند که : "آیا در زمین کسانی را می گماری که در آن فساد می کنند و خون ها می ریزند، در حالی که ما همراه با ستایش تو، تو را تسبیح می گوییم و تقدیس می کنیم ؟"  ( سوره بقره - بخشی از آیه 30 )
و خداوند سبحان فرمود : 
"گفت: من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید." ( سوره بقره - بخشی از آیه 30 )
این شعر دقیقا مصداق همین هست که فرشتگان به ارزش آدمی پی نبردند و فقط خداست  که میداند انسان چقدر میتواند با ارزش باشد حتی درجه اش نیز از ملائکه بالاتر برود.

ایلیا گرم آبی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

مصلح الدین در دیباچهء گلستان برای بزرگداشت اتابک اعظم ابوبکر بن سعد از شایسته ترین القاب استفاده کرده.

سعدی در وصف و توصیف خدا و پیغمبر و شاهان، ماهرترین استاد است

مجتبی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۶:

به به! واقعا! به به!

چه زیبا چه زیبا!!!

جا دارد اشاره کنیم به شعر بانو اعتصامی در قطعه شعر "آتش دل":

علامت خطر است این قبای خون آلود 

هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست

بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد

بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست

امیرحسین در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:

مصرع لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد 

دارای یک شاهکار آوای هنری‌ست 

وقتی شما این مصرع را می‌خوانید خود به خود لب‌تان غنچه شده و به حالت حالت بوسه در می‌آید و این حالت با معنا و مفهوم مصرع نیز مطابقت دارد...

روحش شاد:)

فریستا در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اَندر آفرینشِ عالم:

از آغاز باید که دانی دُرُست ...

ز آغاز باید که دانی درست
سَرِ مایه یِ گوهَران اَز نَخُست


( برای دانستن هر رازی در آفرینش و کیمیا ، باید در میان گوهران ، به دنبالِ سَرِ گوهَر گشت ، زیرا سَر ، همیشه مهتر است )
چلیپا ( امروزه می گویند انگشت نما ) اینجاست که تا مهترِ مهتران نباشَد هیچ گوهری به چیز ( هست ) نمی رسد و ناچیز یا نیست می ماند دگرگونیِ میانشان اینگونه است که در هست توانایی نهفته و در نیست ناتوانی و آفریدنِ توانایی ، آفریدنِ جان است و مرگ در ناتوانیست
۲- که یَزدان( آفریدگار ) زِ ناچیز ، چیز آفرید بدان تا توانایی آمد پدید پس بدانید راز آفرینش رازِ چگونگیِ ساختنِ جان ، از میان چهار بی جان ( خاک ، آتش ، آب ، باد ) با یاری سه نگهبان ( گوش و چشم و زبان ) است.

برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

فریستا در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اَندر آفرینشِ عالم:

چو این چار گوهَر به جای آمدند ...

واژه ی سرای سپنج را در شاهنامه بسیار شنیدید این واژه دربرگیرنده یِ همه ی جهانیست که در آن زندگی می کنیم سرای ( خانه ) دنیاییست که هم اکنون در آن روزگار می گذرانیم و سپنج واژه ای دو بخشی و از ریشه ی شماره های سه و پنج است.

خانه ی سه و پنج

در شاهنامه ، بهرام گور برای یافتنِ سپنج به خانه ی براهامِ جهود ( ابراهیم یهودی ) رفت . بهرام نخست کردارِ براهام را از پیشکار ها با گوش های خود شنید مانند هر شاهِ خردمندی تا با چشمان خویش ندید ، باور نکرد و خود به خانه یِ جهود رفت. آنگاه که سپنج یافت  ، به کاخ برگشت و آنگاه فرمانِ چشم را به زبان جاری کرد .سه همیشه در جهان ، سه نگهبان خرد است و بدانید در واژه ی سِپنج نیز ، سه نشانه ی گوش و چشم و زبان که با این سه می توان به پنج گوهر رسید . پنج گوهر در درفش کاویان پیداست .یک گوهر در مرکز و چهار گوهر بر گِرد آن درحال چرخش .

آفرینش نیز اینگونه است . برای آفرینش می بایست با یاری جستن از سه نگهبانِ خِرَد ، چهار سرمایه یِ جهان ( خاک ، آتش ، آب ، باد ) را آنچنان هَمگِن کرد که گوهرِ پنجم از مرکزِ آن ، زاده شود . راز آفرینش رازِ سرای سپنج است. 

برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

فریستا در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اَندر آفرینشِ عالم:

از آغاز باید که دانی دُرُست ...

ستایش می کنم کردگار را که جان و خرد آفرید.

شرحِ جفت نخست: در گام نخست باید آهنگری بدانیم تا اندکی از رموزِ کیمیاگر بزرگ آگاه شویم. بدونِ خاک آهنگین و آتش و آب و باد ،نمی توان کیمیا کرد، چهار چیز برای کیمیایِ آفرینش که با آهنگری آغاز می گردد در دسترس است و این چهاررا می توان با چشم دید و برای جستن آنها نیازی به رنج بردن نیست. لیکن راز هَنگ ( وَزن و اندازه ) است که ستون هایِ نادیدنی می سازد و از خارسانِ سیاه و پست ، شارسانِ بلند ، با گنبدهای آذرین می سازد . راز آفرینش آن است که چگونه هَنگِ ( وزن و اندازه ) آهنِ سنگین ، میان هوا استوار بایستد. آهنگرِ شاهنامه را همچون آهنگرانِ نعل و چکش نبینید . آهنگر شاهنامه ، آهنگِ آهن و هَنگ می داند و برای نشان دادنِ هنر خویش همگان را به تماشا راهنمایی می کند ، زیرا سراسر داد است و راستی.
چو دانا ، توانا بُد و دادگَر
اَزیرا نکرد ایچ پنهان هُنَر

برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

فریستا در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایشِ خرد:

سه پاسِ تو چَشم اَست و گوش وُ ...

پاس یا نگهبانِ نخست، گوش هست، جهتِ گوش دادن به نیکی ودور ماندن از گفتارِ کژه و ناراست.

پاس دوم، راست ایستادن و نگاه کردن در آسمان برای یافتنِ مهترین

پاس سوم، بر زبان جاری کردنِ خواسته و در زمان نگاه کردن به مهتر است. (هشیار باشید که تنها واژگانِ پهلوی را بر زبان آورید.) نگه کن بدین گنبد تیزگرد  که درمان ازویست و زویست درد

برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

گرشا در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۳ در پاسخ به رامین دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۴:

در اینجا نمیتوان چنین چیزی گفت زیرا چه در عالم آن زمان و چه در عالم اکنون غالب افرادی که بی دین هستند در گذشته به دینی معتقد بودند بنابراین با مفاهیم آن دین آشنایی دارند اما اکنون بدان معتقد نیستند در اینجا همان اعتقاد نداشتن به منابع فکری طرف مقابل مورد تأکیده مثل این میمونه که شما به مطالب پایه‌ای علم فیزیک آشنایی داشته باشی اما اونها رو قبول نداشته باشی بنابراین به قول خودتون بحث کردن شما با یک دانشمند فیزیک درباره جهان های موازی بی فایده است

سفید در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۲:

 

بهر تو بود بودِ من...

 

۱
۹۶۰
۹۶۱
۹۶۲
۹۶۳
۹۶۴
۵۴۵۸