گنجور

حاشیه‌گذاری‌های عبدالرضا ناظمی

عبدالرضا ناظمی


عبدالرضا ناظمی در ‫۴ روز قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۵ در پاسخ به احسان دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:

درود  دل را به عنا شکسته می دارد دوست      عنا درست است نه عنان

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۲۹ روز قبل، شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴:

و البته  شباهتهای ابتدای  این شعر در وصف قیامت  با  سوره مبارکه انفطار نیز قابل بررسی است .

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۲۹ روز قبل، شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴:

درود    آنچه در این شعر حضرت مولانا برایم جالب بود  شرح سینمایی و روایتی و تخیل  عشق دیوانه وار و بدون کنترل  و قدرتمند  است که بمانند سوپر قهرمانان  مدرن  فیلمهای تخیلی قدرتی  بی نهایت  دارد   قدرت اراده وحشتناک ایجاد شده از عشقی که زمان طغیان چنان قدرتمند است  که دنیا را قیامت می سازد و به آتش می کشد و  زمان و مکان  را در می نوردد و دوزخ و قواعد و درست و غلط و ..  هر چه که  مانع او شود را چون پر کاهی می سوزاند و چنان آتشی بر پا می سازد که آب صدها اقیانوس  را یارای  مقاومت در برابر آن نیست  کوهها و  دشت ها را همانگونه که عمامه را بدور دست می پیچند  تا آماده کنند بهمان صورت  در هم می تند  و خورشید چنان در مقابلش حقیر است که آن  را بمانند فانوسی  می آویزد و زمان  هیجانات عاشقانه  چنان به میدان می آید که هیچ هراسی در دلش نیست و خشمناک بر ههر چه مانع او و معشوق گردد حمله می کند و حتی بمانند  درنده ای که هنگام جنگ حریف را مغلوب می کند و جهت ایجاد رعب و وحشت  بر خود نیز  ضربه می زند به میدان می تازد  و علیرغم این  رها شدگی و بی خودی ها و  ترسی که در قلوب یاران می اندازد از سمت پروردگار نیز بر او  آفرین  می آید و زمانی که چون اژدهایی از دریا  عاشقی  به کوه رستگاری  اوج می گیرد  یاران در راه از  گوهر ها  و افاضات او که مانند تراوشاتی  که  زمان بیرون آمدن از آب از تن می ریزد  از او به اطراف  پخش می شود بهره می گیرند عشقی اینگونه قدرتمند   اینگونه رها     و اینگونه متمرکز    واویلایی   است

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۸ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

درود

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند

فضایِ سینهٔ حافظ، هنوز پر ز صداست

 انعکاس و پژواک  فکر تو که دیشب در سرم بود  هنوز باقی ست بمانند  انعکاسی که ازاصوات در خانه های قدیمی که دارای الان و اتاق های متصل به آن بودند بوجود میآمده صدا بمعنی پژواک  است نه آنچه امروزه از آن برداشت می گردد .
 

عبدالرضا ناظمی در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

علی باقری٢٣:٤٩ - ١٣٩٩/٠٥/٠٥خدا خوانان قال:
دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " خدا خوانان قال" می نویسد : ( ( یعنی آنان که به زبان و قول خدا را می خوانند. بی آنکه حضور قلبی در دعای آنان باشد. قال در فارسی معنی اسمی دارد ولی در اصل عربی از قالَ ( = گفت ) مفرد مذکر غایب فعل ماضی از قول گرفته شده است در مقابل آن" حال" رواج دارد که با ضمیر و دل سروکار دارد و نه با زبان و قول . ) )


( ( ای خداوندان مال! الاعتبار الاعتبار!
ای خداخوانان قال! الاعتذار الاعتذار! ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 322. )
 

عبدالرضا ناظمی در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۳۱ در پاسخ به مهدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

درود احسنت به این نکته دانی

 

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:

درود   بند 83   هر که از دست تو نه ایمنست از او ایمن مباش که مار از بیم هلاک خویش....

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸:

درود

ستاره سهیل : ستاره است که چون بر می دمد ، نخست بر یمنیان آشکار می شود ؛ از این روی ، آن را بدین سرزمین باز خوانند و " سهیل یمن" و " سهیل یمانی" می گویند

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

درود

اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش

بد از منست که گویم نکو نمی‌آید

در بازی چوگان  که گوی ( سر ) را با چوگان ( زلف) می زنند و عاشق می کشند  بدشانسی من است که در اثر ضربات و طی بازی  به شکلی قرار گرفته ام  که  معشوق زمانی که می خواهد به سر من ضربه بزند و  سرم را از تن جدا کند بجای آن  ضربه به دل افگارم می خورد و مرا عاشق تر و خون دل تر می کند . خدایش بیامرزاد

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰:

درود  شعر در رثای شهید بلخی است چنانکه رودکی بزرگ می فرماید :

کاروان شهید رفت از پیش

وآن ما رفته گیر و می‌اندیش

از شمار دو چشم یک تن کم

وز شمار خرد هزاران بیش

توشهٔ جان خویش ازو بربای

پیش کایدت مرگ پای آگیش

آن چه با رنج یافتیش و به ذل

تو به آسانی از گزافه مدیش

خویش بیگانه گردد از پی سود

خواهی آن روز؟ مزد کمتر دیش

گرگ را کی رسد ملامت شاة

باز را کی رسد نهیب شخیش

 
 

عبدالرضا ناظمی در ‫۷ ماه قبل، شنبه ۸ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۲:

(1). یعنی بر پشت، به پشت بخوابم. زیرا «ستان یعنی به پشت بازافتاده. حکیم انوری گوید:
از زلزله حمله چنان خاک بجنبدکاز هم نشناسند نگون را وستان را» (مجمع الفرس محمد قاسم کاشانی)
در لغت فرس اسدی نیز آمده: به پشت باز خفته را ستان خوانند. رودکی گفت:
«یاد کن زیرت اندرون تن شوی‌تو برو خوار خوابنیده ستان» ص 142 در فرهنگ جهانگیری هم آمده: «ستان با اول مکسور چهار معنی دارد: اول به پشت خوابیده را گویند.» در هرحال ستان در مقابل به‌رو خوابیده است که امروز عوام دمرو و به صورت صحیحتر دیمرو) گویند. چه دیم به معنای صورت است. در جهانگیری آمد: «دیم با یای معروف دو معنی دارد اول روی باشد ...» 

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده:

درود               آنکه او را در درخت به دو نیم کردند حضرت زکریا (ع ) بود و دیگر اینکه استاد بدیع الزمان فروزانفردر شرح مثنوی می فرمایند :

تاکنون در هیچ یک از روایات اسلامی این قصه را منسوب به یحیی بن زکریا نیافته‌ام، ظاهراً مأخذ آن داستان ذیل است: فقال الیاس لهم یا بنی‌اسرائیل انی اریکم من نفسی عجبا قالوا نعم فصاح صیحه عظیمه فارتعب قلوبهم من خوف الصیحة فهم الملک‌ بقتله فهرب علی وجهه حتی وصل الی جبل و تورع منهم فبعثوا فی طلبه فلما قربوا منه انفتح الجبل و دخل فی بطنه و کلمه الجبل و قال ایها (ظ: ایه، ائت) الیاس فی مسکنک و مأواک. قصص الانبیاء از محمد بن عبدالله کسایی، طبع لیدن، ۱۹۲۲، ص ۲۴۴٫

(الیاس روزی گفت ای بنی‌اسرائیل من کاری شگفت از خود به شما نمایم گفتند آری، الیاس فریادی سخت و بلند برکشید که از بیم آن دلهای اسرائیلیان به ترس افتاد، پادشاه به قتل او همت بست و او بگریخت و به راه خود رفت تا به کوهی رسید و از آنها پرهیز جست، در پی او فرستادند و چون به نزدیک او رسیدند کوه دهان باز کرد و الیاس به درون کوه رفت و کوه با او در سخن آمد که ای الیاس در منزل و پناه گاه خود در آی.) مطابق روایات دیگر الیاس بر اسبی آتشین نشست و به جمع فرشتگان پیوست.

 

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۱:

درود

پیرامون آنچه جناب امیدوار فرمودند بعرض برسانم ، برداشت حقیر اینست که شیخ اجل  برخی حکایات را حسب پند و اندرز  بیان نموده اند و بعبارتی این حکایت مبتنی برداستان بعضا  خیالی  است و برواقع تجربه نشده است مانند  آنچه پیرامون سفر به سومنات  یا  سرگشتگی در بیابان قدس  و طرابلس و ..  فرموده اند .

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:

درود   -  در مورد بیت زیر میخواستم مطالبی بعرض  برسانم

من دست نخواهم برد الا به سر زلفت

گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

شاعر می فرمایند در دستبرد به خوان یغما  اگر روزی میسرم شود جز سر زلفت به چیز دیگری دست نخواهم زد اما منظور از خوان یغما که چند بار در اشعار حضرت سعدی آمده نه از باب چپاول  است بلکه رسمی  بوده در قدیم که سفره پهن می نمودند و مردم مجاز بودند  بخورند و ببرند

دکتر علی اصغر حریری می فرمایند : خوان یغما نام یکی از جشنهای مجلل و باشکوه تورانیان ماوراء النهر بوده است که آداب و رسوم آن را از جشن سگه اقتباس کرده اند. توضیح آنکه در این جشن سفره های وسیعی می گسترانیدند. انواع و اقسام خوراکهای لذیذ و نوشیدنیهای خوشگوار در آن می نهادند. از عموم طبقات دعوت می کردند که در این ضیافت عمومی حاضر شوند و ضمن انجام سایر مراسم معموله بخورند و بنوشند. اگر به این سفره و ضیافت عام نام خوان یغما داده شده است شاید از این جهت بوده که شرکت کنندگان در جشن مجاز بودند ضمن اکل و شرب هر چه می خواهند با خود ببرند

"در عهد اسلامی پس از آنکه طوایف تورانی ماوراءالنهر جای سگان قدیم را گرفتند دین و آیین قدیم و حتی عادات سگان را اخذ کرده بودند و از آن جمله جشنی که به طرز جشن سگه می گرفتند خوان یغما می نامیدند و چنان که می دانیم یغما نام گروهی از تورانیان است که چندی بعد به شهری داده شده است که در نزدیکی خجند کنونی واقع بوده است. در عهد مغولی و تیموری به این گونه جشنهای همراه با ضیافت نام طوی بر وزن خوی داده می شد که امروز در آذربایجان به جشن عروسی اطلاق می شود.

در اوستا چندین بار از رسم طویهای عظیم و خوان یغما که از ملوک کیان و ملوک قدیم و خراسانی، اشکانیان اباورد- ابیورد- داده می شده است سخن رفته است. و آخرین ملک ایرانی اسلامی که جشن سده را به طرز سگان گرفت و خوان یغما نهاده مرداویج دیلمی بود. در باب خوان یغما حضرت سعدی می گوید:

ادیم زمین سفرۀ عام اوست    برین خوان یغما چه دشمن چه دوست

فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوب   چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوان یغما را     حضرت حافظ

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۸ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:

درود   خواستم در معنی حلقه فرنگی  از  نظر دوستان استفاده ببرم  آنچه می دانم  اینست که در شرحِ آقای خَطیب رَهبر یا مرحومِ برگ‌نیسی  «فرنگی» و «حلقه فرنگی» را با زرهِ فرنگی و زرهِ ساخته فرنگ تطبیق کرده‌اند و احتمالا  آنهم از  بیت زیر نشات گرفته است :

خطِ ماهرویان چو مشکِ تتاری      سرِ زلفِ خوبان چو درعِ فرنگی

بنظر حقیر شاید معنی زنار هم بدهد  اما  احتمال اینکه منظورشان  زنجیرهای ساخت فرنگ بوده باشد هم هست زیرا تشبیه حلقه و زنجیر و زلف رایج بوده است .

سلسلۀ موی دوست حلقۀ دام بلاست

مهربانی

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

اختلاج عین

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

دو ماهنام
ة فرهنگ و ادبیات عامه
سال5، شمـارة81،بهمن و اسفند8316
باورهای عامیانه دربارۀ اختالج و بازتاب آن در ادبیات فارسی
محمد رضایی
امید ویسکرمی
حسین کیا

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

بنام خدا

با عرض احترام خدمت اساتید محترم  میخواستم پیشنهاد کنم  بیت  دیده ام می جست ...  را از پنجره (( آیه ۱۳۹ سوره ۷ : اعراف : و لما جائ موسی لمیقا تنا و کلمه ربه قال رب ارنی انظر الیک قال لن ترانی ... ( و چون موسی بوقت مقرر ما آمد وسخن گفت با او پروردگارش گفت : ای پروردگار من بنما مرا که بتو بنگرم . گفت : هر گز مرا نخواهی دید  )) بررسی نمایید چرا ؟ چون حضرت سعدی  در موارد متعدد  چنین راهی را پیموده  مجلس سوم از مجالس بنچگانه آنجا که می فرمایند : "... گفت: ارنی، خطاب آمد که ای موسی خودیِ خود با خود داری که اضافه به خود می کنی؟ اَرنی. این حدیث زحمت وجود تو بر نتابد یا تو خود را توانی بود یا ما را، لَنْ ترانی. سلطان شهود ما بر نهادی سایه افکند که او نیست شده باشد و در کتم عدم خود را جای داده، پس از آن ما خود تجلی کنیم. با موسی خود را بگذار و هم به ما، ما را ببین که هر که ما را بیند هم به ما بیند................. " لذا بنظر حقیر منظور از سیماب همان اشاره به خودپسندی  ذات انسان دارد که مانع  دیدن پروردگار می باشد . نکته دیگر اینکه  تصور معنی  زیباتر و جالبتر  شعر  با فتح جیم  در می جست و اشاره به  باور  عامیانه به آمدن مهمان و لذت از کشف این نکته  نباید  باعث شود  فکر کنیم با می جست با ضم جیم  شعر جور در نمی آید که اتفاقا  بهتر است زیرا می گوید  چشمم روی پروردگارم را جستجو می کرد اما  گفتند لن ترانی  چون خود بین هستی و  در چشمت آیینه خود پسندی داری  و هر زمان که خود در میانه نبودی  خدا را خواهی دید . ... زیاده جسارت شد

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶:

ابومنصور محمد بن احمد دقیقی بلخی از شاعران بزرگ دوره سامانی ست که زردشتی مذهب بوده و در نیمه اول قرن چهارم هجری به دنیا آمد. از اشعار او هزار بیت در شاهنامه فردوسی با عنوان “سلطنت گشتاسب” و برخی قصاید و قطعات و غزل و ابیات پراکنده در تذکره ها و کتب لغت ذکر شده است و از همین آثار می توان به دقت خیال و استادی و مهارت او در شعر گفتن پی برد.

 او در ایام جوانی توسط غلامی قتل رسید  و کشته شدن دقیقی قبل از سال 370 و بعد از سال 365 اتفاق افتاده است، زیرا در آغاز سلطنت نوح بن منصور(365 ه.ق) به امر او شروع به نظم شاهنامه کرد و پیش از آنکه فردوسی سرایش شاهنامه را در سال 370 آغاز کند، او به قتل رسیده بود و این اتفاق ممکن است در حدود سال 368 یا 369 روی داده باشد.

 

عبدالرضا ناظمی در ‫۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶:

سلام   بیت آخر بدینگونه مشهور است :  

تو را به سرو این بالا قیاس نتوان کرد
 که سرو را قد و بالا بدان تو ماند

 

۱
۲
sunny dark_mode