و بسر قصّه سپاهسالاری سلطان محمود، رضی اللّه عنه، از جهت سامانیان را باز شوم و نکتهیی چند سبک از هر دستی از آن بگویم که فایدههاست درین، و گسیل کردن این امام ابو صالح تبّانی را.
و آمدن بغراخان پدر قدر خان ببخارا و فساد کار آل سامان در ماه ربیع الاوّل سنه اثنتین و ثمانین و ثلثمائه بود، و این قصّه دراز است، و از خزائن سامانیان مالهای بیاندازه و ذخایر نفیس برداشت، پس نالان شد بعلّت بو اسیر و چون عزم درست کرد که بکاشغر باز رود عبد العزیز بن نوح بن نصر السّامانی را بیاورد و خلعت داد و گفت: شنیدم که ولایت از تو بغصب بستدهاند، من بتو بازدادم که شجاع و عادل و نیکو سیرتی. دل قوی دار و هرگاه که حاجت آید من مدد توام. و خان بازگشت سوی سمرقند و نالانی بر وی آنجا سختتر شد و فرمان یافت، رحمه اللّه، و لکلّ امرئ فی الدّنیا نفس معدود و اجل محدود . و امیر رضی ببخارا بازآمد روز چهار- شنبه نیمه جمادی الاخری سنه اثنتین و ثمانین و ثلثمائه و این عبد العزیز عمّش را بگرفت و بازداشت و هر دو چشم وی پر کافور کرد تا کور شد، چنانکه گفت: ابو الحسن علیّ بن احمد بن ابی طاهر، ثقه امیر رضی، که من حاضر بودم بدین وقت که این بیچاره را کور میکردند، بسیار جزع کرد و بگریست، پس گفت: «هنر بزرگ آن است که روزی خواهد بود جزا و مکافات را در آن جهان و داوری عادل که ازین ستمکاران داد مظلومان بستاند.» و اگر نبودی، دل و جگر بسیار کس پاره شدی .
و چون امیر رضی بدار الملک قرار گرفت و جفاها و استخفافهای بو علی سیمجور از حد بگذشت، بامیر سبکتگین نامه نبشت و رسول فرستاد و درخواست تا رنجه شود و بدشت نخشب آید تا دیدار کنند و تدبیر این کار بسازند. امیر عادل سبکتگین برفت با لشکر بسیار آراسته و پیلان فراوان- و امیر محمود را با خویشتن برد که فرموده بود آوردن که سپاهسالاری خراسان بدو داده آید. و برفتند و با یکدیگر دیدار کردند و سپاهسالاری بامیر محمود دادند و سوی بلخ جمله بازگشتند و وی را لقب سیف الدّوله کردند. و امیر رضی نیز حرکت کرد با لشکری عظیم از بخارا و جمله شدند و سوی هرات کشیدند، و بو علی سیمجور آنجا بود با برادران و فائق و لشکری بزرگ. و روزی دو سه رسولان آمدند و شدند تا صلحی افتد، نیفتاد که لشکر بو علی تندرندادند.
و بدر هرات جنگ کردند جنگی سخت روز سهشنبه نیمه ماه رمضان سنه اربع و ثمانین و ثلثمائه، و بو علی شکسته شد و بسوی نشابور بازگشت و امیر خراسان سوی بخارا، و امیر گوزگانان خسر سلطان محمود، ابو الحارث فریغون، و امیر عادل سبکتگین سوی نشابور رفتند سلخ شوّال این سال، و بو علی سیمجور سوی گرگان رفت. و این قصّه بجای ماندم تا پس ازین آورده شود که قصّه دیگر تعلیق داشتم سخت نادر و دانستنی تا بازنمایم که تعلّق دارد بامیر سبکتگین، رضی اللّه عنه و اللّه اعلم بالصّواب .
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن داستان سپاه سالاری سلطان محمود و وقایع مربوط به عصر سامانیان روایت شده است. نویسنده به فساد کار آل سامان و نابسامانیهایی اشاره میکند که در زمان بحراخان و در ماه ربیع الاول سال 383 هجری رخ داد. همچنین، شرح میدهد که چگونه عبدالعزیز بن نوح دوباره قدرت را بدست آورد و به امارت رسید، در حالی که حوادث تلخی چون کور شدن عمویش را نیز بازگو میکند. متنی دیگر به همکاری امیر سبکتگین و سلطان محمود در مقابل اوضاع نابسامان و لشکرکشی به هرات میپردازد و نتیجه جنگهای میان آنها و بو علی سیمجور را توضیح میدهد. این داستان در انتها نشاندهنده تحولات سیاسی و نظامی در این زمان و وعده به عدالت و مکافات در آن دنیا میباشد.
هوش مصنوعی: در ادامه داستان سپهسالاری سلطان محمود، سوالاتی درباره سامانیان مطرح میشود و نکاتی را از جنبههای مختلف مطرح میکنم که میتواند مفید باشد، همچنین به ارسال امام ابو صالح تبّانی اشاره میکنم.
هوش مصنوعی: در ماه ربیعالاول سال 328 هجری، بغراخان، پدر قدرخان، به بخارا آمد و فساد حکومت آل سامان افزایش یافت. در این دوران، از خزانههای سامانیان ثروتهای زیادی به دست آمد. بغراخان به دلیل گرفتاریها و مشکلاتش احساس ناراحتی کرد و تصمیم گرفت به کاشغر بازگردد. او عبدالعزیز بن نوح بن نصر سامانی را فراخواند و به او خلعتی داد و گفت که از او حمایت خواهد کرد. خان سپس به سمرقند بازگشت و در آنجا با مشکلات بیشتری روبرو شد و سرانجام درگذشت. در روز چهارشنبه نیمه جمادی الاخری سال 328 هجری، امیر رضی به بخارا بازگشت و عبدالعزیز را به عنوان زندانی گرفت و چشمانش را کور کرد. شخصی به نام ابوالحسن علی بن احمد بن ابی طاهر، که شاهد این ظلم بود، بسیار ناراحت شد و گریست و بیان کرد که در روزی دیگر در قیامت، ستمگران محاکمه خواهند شد و عدالت تأمین خواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که امیر رضی در دارالملک مستقر شد و رفتارهای ناپسند و اهانتآمیز بو علی سیمجور به حدی رسید که تحملناپذیر شد، امیر سبکتگین نامهای نوشت و فرستاد تا از او دعوت کند تا به دشت نخشب بیاید تا یکدیگر را ملاقات کرده و راهکارهایی برای این وضعیت پیدا کنند. امیر سبکتگین با لشکری بزرگ و آماده، به همراه پیلان زیاد به راه افتاد و امیر محمود را که به او فرمان داده بود، با خود برد. آنها به هم ملاقات کردند و سپاهسالاری به امیر محمود داده شد. سپس به بلخ بازگشتند و او لقب سیف الدوله را کسب کرد. امیر رضی نیز با یک ارتش بزرگ از بخارا به حرکت درآمد و به سمت هرات رفت و در آنجا بو علی سیمجور و برادرانش با لشکری بزرگ حضور داشتند. چند روز گذشت و پیامرسانانی به دیدار آمدند تا صلحی برقرار کنند، اما این امر محقق نشد زیرا لشکر بو علی تسلیم نشدند.
هوش مصنوعی: در هرات جنگی شدید به وقوع پیوست که در روز سهشنبه و در نیمه ماه رمضان سال 482 هجری اتفاق افتاد. در این جنگ بو علی شکست خورد و به سمت نشابور بازگشت. همزمان، امیر خراسان به سوی بخارا و امیر گوزگان خسر سلطان محمود، ابو الحارث فریغون و امیر عادل سبکتگین به سمت نشابور حرکت کردند. در ماه شوّال همان سال، بو علی سیمجور به طرف گرگان رفت. این داستان را برای آینده نگه داشتم تا پس از آن، داستان دیگری که ارتباطی با امیر سبکتگین دارد و نکتهای نادر و قابل توجه است را بیان کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.