گنجور

حاشیه‌ها

حسین قاسمی فرد در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵:

حافظ در این غزل یک بیانیه تاریخی صادر می کند و با صدای بلند می گوید می خواهد از مسجد به سوی میخانه و کوی یار برود.کوی یار کجاست؟  کوی یار مکان جغرافیایی خاص نیست ،هر جا که وقت خوش دست بدهد آنجا کوی یار است و خدا هرجایی است پای آن کاج بلند،لای آن شب بوها، روی قانون گیاه... .

در این سفر درونی حافظ قهرمان داستان است. او با به چالش کشیدن نهاد های مشروعیت ساز(دانش و دین/مدرسه و مسجد) می خواهد  بر اساس عشق هویت جدید بسازد، و در برابر نظام مسلط و مقدس عصر که اسیر اهریمن است، تمام قامت بایستد. گفتمان رندی در برابر گفتمان ریا و دروغ زاهدان و واعظان.

میشل فکو می گوید: حقیقت را قدرت سازماندهی و معنا می کند و حافظ با گفتمان رندی و عشق قدرت جدیدی را معرفی می کند که حقیقت را باز آفرینی می نماید.

رندی یک ظرفیت و استعداد کنار آمدن با ناسازگاری هاست و مخصوص ملتی است که دائماً گرفتار حوادث است و تاریخ پر حادثه ی ایران است که رندی را به حافظ آموخته است.

نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ

طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

 

الهام شادی در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۵ - اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا:

در چند بیت اول مولانا مراحل تکامل آگاهی را نشان می‌دهد. از جماد به نبات، به حیوان تا سرآخر انسان! باشد که در مقام آدمیت آگاهی را به‌دست بیاوریم، بالا ببریم و گسترش دهیم 🔆

علی در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۲۶ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲:

فکر میکنم مصرع دوم به این شکل درسته:
هست چون پیش داس نو کرپا (کُرپا: شبدر)
مگر اینکه باور داشته باشیم نوکر با داس نویش پاها رو قطع میکنه

رضا از کرمان در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:

خاموش باش و راه رو و این یقین ...

اقا کوروش درود بر شما 

این برداشت بنده است وممکنه خالی از اشتباه نباشه

 روی سخن مولانا با سالکان طریق حق است ومیفرمایند در طی طریق وظیفه سالک تسلیم بودن است واین را باید یقین داشته باشد که هر زمان از این موضوع غفلت کند  از مسیر واقعی خارج میگردد وهمچون آبی که به آسیا میریزد از مسیر اصلی خارج شده ودچار سر گشتگی میگردد 

توضیحا در آسیابهای آبی  قدیمی  که خدا را شکر بنده توفیق این  را داشته‌ام که از نزدیک یک آسیای قدیمی در حال کار را در کودکی در  حاشیه کرمان ببینم ، آب که نیروی چرخاندن آسیا بود برای تامین آن یک جوی اصطلاحا بای پاس  بوجود میآوردند ودر ساعاتی که آسیا کار نداشت ویا تعمیرات داشت آب به جوی اصلی بر میگشت  اینجا مولانا به این نکته اشاره داره که توجه سالک به غیر حق‌تعالی  وتسلیم نبودن به امر او همچون آبی است که از مسیر اصلی دور مانده  است

شاد باشی   

دکتر حافظ رهنورد در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

درباره‌ی نکته‌ی مهم این غزل در بیت آخرباید اضافه کنم که دردِ سخن نمی‌کند در بیشتر دیوان‌ها آمده است؛ و به نظر هم صحیح‌تر است از درک سخن

کسی که درد سخن نمی‌کند، سخن را می‌فهمد امّا انگار به دردش نخورد، آن‌را ناشنیده می‌گیرد؛ پس درک می‌کند سخن را امّا دردی از او دوا نمی‌کند؛ چرا چون نمی‌تواند که از غمزه‌ی یار پرهیز کند.

کسی که سخن را درک نمی‌کند، اساسن آدمی‌ست کند ذهن یا کم‌شنوا یا گیج. او درک نمی‌کند که با او چه می‌گویند؛ که قطعن مدّ نظر خواجه چنین معنایی نبوده و معنای نخستین درست است.

در بیشتر دیوان‌های مانده از قرون مختلف، این غزل بیتی دیگر هم دارد بدین شرح:

لخلخه‌سای شد صبا دامن پاکت از چه روی

خاک بنفشه‌زار را مشک ختن نمی‌کند

لوح محفوظ در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

آن تلخوش که صوفی ام الخبائثش خواند

اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

در این بیت حافظ رندی می کند و برای اینکه زهاداهل ظاهر را به اشتباه بیندازد خود را مشتاق می زمینی نشان می دهد  واین از آن جهت است که در آن زمان بدنامی یکی از اصول عارفان رند برای گریختن از تایید عوام بود و در اصل ایشان مست می الهی بودند و از سقاهم ربهم می چشیدند.

علی میراحمدی در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

گویا در گذشته بحثی شده است در مورد کمر زرکش در این مصراع:

امید در کمر زرکشت چگونه ببندم

اینکه معنای لغوی کمر زرکش چیست را میتوان در لغت نامه هم یافت و بحث چندانی هم ندارد.حالا یا اشاره به نوعی لباس و پوشش بوده یا بخشی از لباس یا هرچه...

اما به نظر می‌رسد کمر زرکش نشانه ای از بلند مرتبه بودن معشوق باشد و اشاره میکنم به بیت دیگری از خواجه:

بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ

خزانه ای به کف آور ز گنج قارون بیش

ملاحظه میکنید که این بیت به نوعی آن دیگری را هم شرح میدهد.

ما برای فهم شعر حافظ باید ابتدا حافظ را درست بخوانیم.

معنا یا اشارات بسیاری از ابیات را میتوان در ابیات دیگر در غزلی دیگر یافت.

وقتی حافظ را درست نخوانیم و منظومه فکری او را درنیابیم و ارتباط ابیات را با یکدیگر درین منظومه فکری درک نکنیم نمی‌توانیم معنای شعر حافظ را بفهمیم.

وقتی هم شعر حافظ را درنیابیم کار میکشد به تنزل مقام شعری شاعر و به کمر باریک معشوق یا کمر شاه شجاع و اینگونه میشود که شعر حافظ در حد یک ترانه لس آنجلسی سطح چندمی  یا یک مدحیه درباری سقوط میکند!

 

 

 

 

برمک در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۳:

یکی نیزه بودی به چنگش بجنگ

کمان یار او بود و تیر خدنگ

بجنگ اینجا به معنی زننده کشنده جنگنده آماده زدن آماده کشتن جنگ است 

برمک در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۳:

از برترین جرشن(مدیح)های شاهنامه درباره بلوچان است

 

پس گستهم اشکش تیزگوش

که با زور و دل بود و با مغز و هوش

یکی گرزدار از نژاد قباد

براهی که جستیش بودی بپاد

سپاهش ز گردان کوچ و بلوچ

سگالیده جنگ و برآورده خوچ

کسی در جهان پشت ایشان ندید

برهنه یک انگشت ایشان ندید

درفشی برآورده پیکر پلنگ

همی از درفشش ببارید جنگ

بسی آفرین کرد بر شهریار

بدان شادمان گردش روزگار

نگه کرد کیخسرو از پشت پیل

بدید آن سپه را زده بر دو میل

پسند آمدش سخت و کرد آفرین

بدان بخت بیدار و فرخ‌نگین

برمک در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۳:

این بیت به چه معنی است

ز بازوش پیکان بزندان بدی

همی در دل سنگ و سندان بدی

  خالقی برندان اورده
چو پران هم آمده که بیخود است

بزندان ورژن دیگر وزندان و بَرندان از بردن است
ایندو هم شاید: ۱-بر اندان=برهنجار،سنجیده است

۲-برندان(اکتیو بریدان)تقدیر،مقدر،قضا،معین،مشخص


ل،س۲ بزبدان . ق،ق۲،لی،ل٫۳آ  چو پران آورده.

 ز بازوش پیکان وزندان بدی
همی در دل سنگ و سندان بدی

ز بازوش پیکان بَرندان بدی
همی در دل سنگ و سندان بدی
-
ز بازوش پیکان بر اندان بدی
همی در دل سنگ و سندان بدی

ز بازوش پیکان بُرندان بدی
همی در دل سنگ و سندان بدی

کوروش در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۸ - داستان آن عجوزه کی روی زشت خویشتن را جندره و گلگونه می‌ساخت و ساخته نمی‌شد و پذیرا نمی‌آمد:

چون سر سفره رخ او توی توی

لیک در وی بود مانده عشق شوی

 

منظور از سر سفره چیست ؟

 

غمناک ابددوست در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۲ در پاسخ به پرویز شیخی دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

در پارگراف اخر نظر قبلی بنده حقیر، منظورم شخص شما نبود و کلی گفتم

اکنون هم ب بیت اخر همین شعر اکتفا میکنم که بدرستی جواب من و شما رو خود شیخ اجل داده:

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم

هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت

 

یار در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:

بسیار تامل برانگیزه

پیروز در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۳ در پاسخ به فرهود دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:

سپاس

فرهود در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۳ در پاسخ به شَـــهــباز دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

ریشه واژه «مدیتیشن» (Meditation) از زبان لاتین و به طور خاص از واژه لاتین «meditatio» گرفته شده که از فعل «meditor» به معنای «اندیشیدن»، «تأمل کردن» یا «تفکر عمیق» است.

در آیین‌هایی مانند هندو و بودا، معادل سانسکریت این واژه «دهیانا» به معنای تعمق و فرو رفتن در خود است. در متون فارسی بعضا واژه «مراقبه» معادل آن در نظر گرفته‌شده است. اما لغت مراقبه در متون قدیمی به معنی گسترده‌تری بکار رفته است.

غزالی در کیمیای سعادت نوشته‌است: «مراقبه این است که بداند خدای عزوجل بر وی مطلع است در هرچه می‌کند و می‌اندیشد و خلق ظاهر وی می‌بینند و حق تعالی ظاهر و باطن وی می‌بیند هرکه این بشناخت و بر دل وی این معرفت غالب شد ظاهر و باطن وی به‌ادب شود.»

غزالی در بعضی جای‌ها از اصطلاح «مراقبه دل» نیز استفاده کرده است.

سعدی لغت مراقبه را به این شکل که در این گفتار معروف او هست، آورده است:

«یکی از صاحبدلان سر به جَیبِ مراقبت فرو برده بود و در بحرِ مکاشفت مستغرَق شده. حالی که از این معامله باز آمد یکی از دوستان گفت: از این بُستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ ... »

 

در کل می‌شود گفت که بستگی دارد که لغت «مدیتیشن» را در چه معنی درنظر بگیرید!

 

فریما دلیری در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴:

آن حقّه یاقوت پر از گوهر را

چه تشبیه زیبایی

فریما دلیری در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳:

ساده،زیبا و پر از معنا

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:

به پیشم بیا، دل تنگم مونسی چون تو می‌خواهد، تا برای رازهای پوشیده دل سوخته‌ام محرمی باشد.(ایهام در معشوق: حال خوش)
۲- از شرابی که در میکده عشق می‌فروشند، دو، سه جام به ما بده هر چند ماه رمضان باشد!(خانلری: مصطبه عشق. شراب آگاهی- درنوردیدن قشر شریعت برای آگاهی- شریعت طریق حقیقت است و اگر خود هدف باشد به خودخواهی و خودپرستی می‌انجامد)
۳- آری ای عارف راه‌یافته! پس از نفی خودخواهی، در خرقه‌ات آتش بزن و تلاش کن پیر و مراد رندان جهان شوی!
۴-به معشوق که دلش نگران توست بگو: بگو الان به حضور می‌رسم، منتظرم باش(ایهام و طنز: سوالی بودن رسیدن- نگرانی از سلامت جان)
۵- دلم در حسرت و دوری لب یاقوتی خون شد، ای صندوقچه عشق با همان مهر و نشان دست نخورده باش!
۶-آرزو دارم بر دل معشوقم غباری ننشیند پس ای اشک‌ها چون سیلی به دنیال نامه‌ام جاری شوید.
۷- اکنون،حافظ هوس جام جهان‌نما دارد پس به او بگو در تحت عنایت آصف، وزیر جمشید(سلیمان) باش!(غنی با خواجه تورانشاه وزیر شاه شجاع تطبیق داده‌ است. تاریخ عصر حافظ، ۲۷۳)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

الهام شادی در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۹:

غبارهاست درون تو از حجاب منی

 

همی‌برون نشود آن غبار از یک بار

 

به هر جفا و به هر زخم اندک اندک آن

 

رود ز چهره دل گه به خواب و گه بیدار

 

« روی خودمان کار کنیم و صبر داشته باشیم.. باشد که رستگار شویم » 🔆

عرفان.س در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

شعر بسیار زیبا و دلنشین،با ابیاتی گوهربار که هرکدام انسان را به تفکر وامیدارد. درود بر لسان الغیب

۱
۸۷
۸۸
۸۹
۹۰
۹۱
۵۶۲۳