ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم
این ولایت من بآه خشک و چشم تر گرفتم
من بحول و قوه خود می نکردم این عفیفی
بل بعون حق عنان نفس شهوتگر گرفتم
بود در سر نخوتم هر چند کوشیدم بنیرو
نخوتم زایل نشد تا آنکه ترک سر گرفتم
بود جانم کودکی حرصش پدر مامش طمع من
هم بجهدش زان پدر وز چنگ این مادر گرفتم
من درین دریای بی پایاب در یارستگی را
از قناعت کشتی و از خامشی لنگر گرفتم
آب حیوان بد قناعت جستم از ظلمات خلوت
این روش تعلیم من از خضر پیغمبر گرفتم
بی نیازم گرچه لیکن در گدائی بهر دانش
گوئیا عباس دوسم یا از او دختر گرفتم
دوش دل می گفت رستم از علایق جلوه گفتا
کافرم خوان این سخن گر از او من باور گرفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف تجربیات و حالاتی از زندگی خود میپردازد. او بیان میکند که تنها با تکیه بر نیروی الهی و اراده خود، در مقابل هوای نفس و شهوت ایستاده است. همچنین، او به تلاشهایش برای دستیابی به قناعت و آرامش در زندگی اشاره میکند و آن را به عنوان لنگری در دریای بیپایان دنیا میداند. شاعر به دنبال دانش است و از سادگی و قناعت کنونیاش سخن میگوید. در پایان، او به احساسات درونی خود اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که گاهی ممکن است در باورهای خود دچار تردید شود.
هوش مصنوعی: من به تو میگویم که این مقام درویشی را به سادگی به دست نیاوردهام، بلکه با گریه و اندوه دل، این سرزمین را به تصرف خود درآوردهام.
هوش مصنوعی: من به توانایی و قدرت خودم نمیتوانستم این پاکدامن را حفظ کنم، بلکه به یاری خداوند، کشش نفس شهوتم را کنترل کردم.
هوش مصنوعی: در دلِ من خواب و بیخبری وجود داشت و هر چند تلاش کردم که از آن بیدار شوم، نتوانستم. این حالت ادامه پیدا کرد تا زمانی که تصمیم به ترک خواب و بیخبری گرفتم.
هوش مصنوعی: روح من کودکانهای بود که پدرش به او حرص و طمع یاد داد و من هم از او و از چنگ این مادر متأثر شدم و این صفات را به ارث بردم.
هوش مصنوعی: من در این دریای بیپایان، با قناعت به عنوان کشتی و سکوت به عنوان لنگر، امنیت و آرامش را به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: من به دنبال آبی از حیات و زندگی هستم و این را از تاریکیهای تنهایی به دست آوردهام. شیوه یادگیری و آموزشم را از خضر، پیامبر الهی، آموختهام.
هوش مصنوعی: من نیازمند نیستم، ولی برای کسب دانش، گویی که از عباس دوستم یا دختری از او گرفتهام، به گدایی میپردازم.
هوش مصنوعی: دیشب دل میگفت: رستم از تعلقات و زیباییها حرف میزند. حالا اگر از او این سخن را قبول کنم، شاید کافر شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم
با سپاه اشک و فوج آه این کشور گرفتم
همت مردان راه حق ازین صد ره فزون شد
هر چه گوئی بیش از این همتت باور گرفتم
لیک سخت اندر شگفتم زآنکه گفتی از نکویان
[...]
قاصد آمد دوش از وی نامهٔ دلبر گرفتم
بهر ایثار رهش از جان خود دل برگرفتم
نامه را بوسیدم و بوئیدم و بر سر نهادم
بارها خواندم ز سر تا پا و باز از سر گرفتم
تا سحر چونشمع بودم گاه گریان گاه خندان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.