امیرحسین صدری در ۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۵ در پاسخ به علی اصغر رضایی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب:
با سلام
به نظرم دیوار نماد غرور هست.
شیطان همبه دلیل غرور از درگاه خداوند رانده شد.
دکتر حافظ رهنورد در ۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:
ردیف این غزل "دریغ مدار" است که یعنی مضایقه مکن. خسیس نباش. گشادهدست باش
و اینها تمام محتوای این غزل است.
رضا صدر در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکنالدین قلج طمغاج خان پسرخواندهٔ سلطان سنجر:
این قصیدهی مهم و تکان دهنده موضوع اپیزود سی و ششم پادکست فراگفتار بوده در یک مجموعهی سه گفتگو دربارهی انوری:
در اون گفتگو، مهمان برنامه دکتر مهدی منفردبه شکل گسترده در مورد پس زمینهی تاریخی این قصیده توضیح میده و همینطور دربارهی نکات جالب قصیده از جنبههای مختلف از جمله مهارتهای شاعری و اثرگذاری، به علاوهی آرایههای شعری.
در دو ضمیمهی اون اپیزود هم معنی بیت به بیت قصیده آمده، یکی به شکل نوشتاری در یک فایل پی دی آف:
و دومی به شکل شنیداری در یک فایل صوتی:
باربد . در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:
چقدر شیخ مظلوم است که برای هیچ یک از رباعیاتش، نظری نوشته نشده....
امیرحسین صباغی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷۹:
چقدر ضعیف! بعیده از خود مولانا باشه.
ایلیا ۱۴۰۴ در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
بیت دوم
نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی/ که بلند از نظر مردم کوتهبین است:دارد میگوید: بلندی او به مقام و منزلتش است، نه بلندی ظاهری و صوری. بلندی ظاهر معیار مردم تنگنظر است.
به عبارت دیگر: درست است که از نظر ظاهری قدبلند و زیباست، اما زیبایی و شکوهش محدود به ظاهر نیست، منزلتش هم والاست.
یا می خواهد بگوید: قامتش متناسب و متعادل با باقی اندام اوست. آنگونه نیست که بلندی قامتش در ذوق بزند و بتوانی معلومش کنی. اما مردم کوتاهبین فقط بلندی قامتش را میبینند، و به تناسب اندامش با قامتش توجه ندارند، و میگویند زیادی قدبلند است!
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند/ خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است/ چمن امروز بهشت است و تو در میبایی/ تا خلایق همه گویند که حورالعین است:
این دوبیت به هم متصلند. یعنی الآن که بهار است و چمنزار صحرا چون بهشت شده، و مردم در آنجا جمعند، تو هم، که حورالعینی، دیگر باید بیرون بیایی و رخ بنمایی.
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:
عشق تو ، خود عالمی ست ، عقل در آن نمیرسد
ali solgi در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۲:
گفتم عشق راشبی راشبی راست بگوتوکیستی گفت حیات باقیم عمرخوش مکررم گفت زندگی باقی مانده خداوند هستم
افسانه چراغی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۶ - مبداء و معاد:
حافظ هم میگوید:
حدیث از مطرب و می گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت، این معمّا را
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:
وز هرچه نقدِ عالمِ عرفانست ، از هزار
محسن جهان در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴:
همانگونه که در آیات بسیاری از قرآن در پرهیز از دنیاگرایی آمده است مانند:
در سوره النازعات آیه مبارکه ۳۸؛
"فامّا من طغی و آثرا الحیوة الدنیا فانّ الجحیم هی المأوی":((و اما آنکس که سرکشی کرد و زندگانی این دنیا را برگزید، بیگمان دوزخ محل او باشد))، عارف عالیقدر در رباعی فوق میفرماید:
هیچگاه طالب این دنیای پست و فانی مباش، و برای کم و زیاد آن اندوهگین مشو. و چنانچه خواهان رسیدن به بارگاه الهی هستی مبادا از مسیر او منحرف شوی.
محمد حکیمی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۶ در پاسخ به ساسان فرخزاد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹:
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می طریق بیرون شو بهpause_circle_filledlock
در دست به از تخت فریدون صد بار
خشت سر خم ز ملک کیخسرو به
فرزاد در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۳ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
من کاملا باشما موافقم
سالک کسی است که از پیر پیروی میکند و بنابراین اگر پیرمغان بهش بگه که سجادهات را با میشستشو بده باید شستو دهد چرا که از راه و رسم منزلها بیخبر است
سالک رهروی راه حقیقت است و باید به پیر مغان اقتدا کند
وقتی نص چنین صریح است چرا باید به تفسیر روی بیاوریم
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر باشد ز راه و رسم منزلها
برگ بی برگی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۰۰ در پاسخ به باب 🪰 دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:
درود دوباره ، بنظر میرسد گم شدن در بیابانِ فنا بدلیلِ قدر ندانستنِ وقتِ صلح باشد، یا بعبارتی جنگ وقتی اتفاق می افتد که فرصت های پیشنهادی صلح از دست بروند. در بارهی ابیاتِ مورد نظرتان به گمانم پساز آن کرشمه است که حافظ به آن نیرو و قدرت دست می یابد و امید که در میانهی کاری که هستم فرصتی دست دهد تا شرحی بر آن نگارم. با قدردانی از لطفِ شما
ali solgi در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
برگیر و دهل میزن کآن ماه پدید آمد
عید آمد ای مجنون! غلغل شنو از گردون
کآن معتمد سدره از عرش مجید آمد
عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان
کآن قیصر مهرویان زان قصر مشید آمد
صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
کآن خوبی و زیبایی بیمثل و ندید آمد
زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش
تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد
عید آمد و ما بیاو عیدیم بیا تا ما
بر عید زنیم این دم کآن خوان و ثرید آمد
زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد
برخیز به میدان رو در حلقهٔ رندان رو
رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد
امام صادق فرمود عیدماشیعان زمانی است که فرزندم مهدی بیاید واین غزل مولانا همه اش در مورد یک معشوق نازنین میباشد حالا این معشوق میاید چه بریک نفر چه یک جمعیت یایک امت یاکل جهان در هرصورت معشوق یالیلی بر مجنون وارد میشود تاباهم ملاقات کنند ان شاالله برمحمد وال محمد صلوات وتعجیل در فرج اقاامام عصر (عج)
غمهاش همه شادی بندش همه آزادی
یک دانه بدو دادی صد باغ مزید آمد
من بندهٔ آن شرقم در نعمت آن غرقم
جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد
بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن
رو صبر کن از گفتن چون صبر کلید آمد
برگ بی برگی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۰۶ در پاسخ به باب 🪰 دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:
درود، بسیار عالی و سعیتان مشکور، بله حتماََ به دیدهی منت، اما عناوین موجبِ وهم می شوند که به گمانم بهتر است از آن پرهیز کنیم، با تشکر
کوروش در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره:
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت داد اندر دست تو
یعنی چه ؟
کوروش در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره:
شوی و زن را گفته شد بهر مثیل
که مکن ای شوی زن را بد گسیل
بد گسیل یعنی چه ؟
کوروش در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره:
بسرشد گاهیش نرم و گه درشت
زو بر آرد چاق چاقی زیر مشت
یعنی چه ؟
امیرحسین صدری در ۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۷ در پاسخ به محمد دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب: