ایمان مصدق در ۱ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷:
در خدمت خلق بندگی ما را کشت... از بهر دو نان دوندگی ما را کشت... هم محنت روزگار هم منت خلق... ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت...
Jalaladdin Farsi در ۱ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۴:
جب میرے محبوب کا ظہور ہو گیا تو اس ظہور کے اگے میری کیا ہستی ہے کہ میں اپنی انا پر اسرار کروں میں خود اپنے اپ کو اپنا تعارف بناؤں میں اپنی خودی کے حدود میں محبوب رہوں جو ہر خار عزم گلشن جب
رویا مقدسی در ۱ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۴ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۵ - حکایت در معنی اهل محبت:
در بخش تصاویر همین صفحه، پاورقی مربوط به کتاب شرح بوستان دکتر خزائلی رو مطالعه بفرمایید.
Yousef Mahmudi در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
با سلام
ای کاش معنی و شرح هیچ متن ادبی رو به هوش مصنوعی ندن خیلی بی احساس معنی میکنه
Jalaladdin Farsi در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۳:
Durd yani تَلْچَھٹ
کوروش در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴ - مناظرهٔ مرغ با صیاد در ترهب و در معنی ترهبی کی مصطفی علیهالسلام نهی کرد از آن امت خود را کی لا رهبانیة فی الاسلام:
خیر ناس آن ینفع الناس ای پدر
گر نه سنگی چه حریفی با مدر
تفسیر لطفا
سوره صادقی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز:
به قایم راندن کنایه از زبون شدن.
سوره صادقی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز:
دماغ: مغز، حوصله، ذوق
دماغ گرم کردن کنایه از سرخوش کردن، سرمست و خوشحال کردن. اینجا گرم شدن دماغ را داریم که به همین ترتیب یعنی خوشحال شدن.
حالا اینکه چشمان خمار او از بوی خوش بدنش سرمست و خوشحال شده (آنچه به زعم من از بیت برمیآید) یعنی چه، بنظرم خیلی پیچشهای شاعرانه داره و مطمئن نیستم اصولاً حرف اصلی بیت را فهمیده باشم.
شاید هم صرفاً دارد آسمان ریسمان را بهم میبافد که بگوید این موجود زیبا، در همه چیز به کمال است.
با توجه به بیت بعد معنی این هم می تواند باشد که چشمانش قدر خوشبوییاش را میداند و بطور کلی خودش از ارزش خودش خبردارد و توان زیبایی و اعتماد بنفسش از آنگونه است که نمیتوان حتی چشمش زد ـــ به این دلیل مهم که خودش قدر خودش را میداند و جلوی چشم زدن باقی را با اعتماد به نفسش میگیرد.
امیر گیاهچی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
ما در ادبیات کهن واژه مشکی نداشتیم این واژه مانند واژه آبی متاخره
به جای مشکی و آبی از واژه هایی مانند سیاه و تیره و کبود و لاجورد و ...استفاده می شد بنابر این در بیت :
چه جور کز خم چوگان زلف مُشکینت
بر اوفتاده مسکین چو گو نمی آید
زلف مُشکین است زیرا آن را با مُشک، معطر و خوشبو می کردند .
میان مشکین و مسکین هم نوعی جناس مصحف وجود دارد
همچنین در این بیت حافظ
به بوی نافه ای کاخر صبا زآن طره بگشاید
ز تاب جعد مُشکینش چه خون افتاد در دلها
می بینیم که تمام بیت در باره بوی خوش است که از زلف معشوق به مشام می رسد
امیر گیاهچی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
بیت ششم موقوف المعنی است.
بیت هفتم جواب شرط است
گر از حدیثِ تو کوته کنم زبانِ امید
که هیچ حاصل از این گفتوگو نمیآید،
گمان بَرَند که در عودسوز سینهٔ من
بمُرد آتشِ معنی که بو نمیآید
اگر از سر ناامیدی از وصل تو زبان در کشم و به خاطر بی حاصل بودن مصاحبت با تو خاموشی گزینم ، دیگران این سکوت مرا حمل بر عدم عشق و علاقه می کنند با این تصور باطل که اگر آتش عشقی به سینه دارم بوی آن و یا کلام و سخنی از آن باید شنیده و ظاهرشود.
علی شیرزادی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۷:
فردوسی عزیز همانطور که خودت گفتی
بران آفرین کآفرین آفرید مکان و زمان و زمین آفرید
تو هم نیز جز آفرین های آفریده آفریدگار جهان شدی
از این جهت ایران و ایرانی بعد از هزار سال به تو میگویند آفرین
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
خوشهٔ عنبرینِ زلفِ تو را
ابوتراب. عبودی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:
با عرض سلام و احترام محضر شما استادان عزیز و گرانقدر
تضمین پنج بیت از غزل معروف حکیم محمد بن حسین(شیخ بهایی) رحمةالله علیه
مسمط مخمسبا که گویم ای یاران ، دردهای پنهانی
این دل پریشانم ، شد دوباره طوفانی
لحظه ای نیاسودم،زین غم از پریشانی
((ساقیا بده جامی،زان شراب روحانی
تا دمی بر آسایم،زین حجاب جسمانی))
سالکــــ ره عشقم ، راه کعبه ام منما
دلربا بتی دارم ، بی قرین و بی همتا
در وفای عشق او ،عهد من بُـوَد پایا(بهرامتحان ای دوست،گر طلب کنی جان را )
جان وُ سر برافشانم ،همچو ذبح قربانی - ۱
شمس روزگار من ، دلـــربا نگار من
ماه شام تـار من ، یار گلعـــذار من
چون غروب پاییزی،شد خزان بهار من
((بی وفا نگار من ، می کند به کار من
خنده های زیر لب، عشوه های پنهانی))
ازهمه جهان ای جان،عشق او به دل دارم
از فراق روی او ، بـی قرار و بیمارم
یک نگاه به روی او ، دایم آرزو دارم
(( زلف و کاکل او را ،چون به یاد می آرم
می نهم پــریشانی ، بر سر پــریشانی))
در طریق عشق ای جان، راحتی نمی شاید
رسم عاشقی این است،غیر از این نمی باید
بر سرِ (عبودی) نیز ، روز و شب بلا آید
(( ما سیه گلیمان را ، جز بلا نمی شاید
بر دلِ (بهایی) نِه ، هر بلا که بتوانــی))
ا* * *ا
پاورقی
۱ - ذبح - وَ فَدَیناهُ بِذِبحٍ عظیم ،
صافات - آیه شریفه - ۱۰۷
دیوان ابوتراب عبودی
Masoud Saebi در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
ممنون از آقا رضا بابت توضیحات کاملشون
ابوالفضل نیکنام در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - ایضا در مدح سلطان سنجر:
عالی بود
مجید چراغی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف استاین بیت حافظ اشاره و تلمیحی است به مضمون حکایتی از سعدی در باره بوریاباف:
بوریاباف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
علی میراحمدی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:
حاجتِ مطرب و مِی نیست تو بُرقَع بِگُشا
که به رقص آوَرَدَم آتشِ رویت چو سپند
لحظه ای واقعه ای که شاعر در این بیت مطرح کرده است را در ذهن خویش تصویرسازی کنید تا به درک کاملتری از شعر حافظ برسید.
بسیاری از ابیات حافظ ،ابیاتی هستند که باید توسط مخاطب تصویرسازی بشوند تا هنر شاعر بیش از پیش نمایان گردد.
اصلا شعر حافظ شعری است حاوی تصاویر پنهان.
ما در شعر حافظ یک لفظ داریم،یک معنا،چند معنای پنهان و در کنار اینها تصویر هم داریم.
وقتی حافظ میگوید:
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
در این بیت یا مصراع تصویر خاصی نیست، اما در همان غزل وقتی میگوید:
شب و تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل..
ما بلافاصله با یک تصویر هولناک از دریا یا گردابی روبرو میشویم که باعث میشود شعر شاعر اثرگذاری بیشتری داشته باشد.
در همین غزل این بیت نیز تصویر فوق العاده ای ارایه میدهد که باعث میشود نیاز و بیچارگی شاعر را بهتر درک کنیم:
منِ خاکی که از این در نَتَوانَم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لبِ آن قصرِ بلند؟
دیوان حافظ ،خود نمایشگاهی شگرف و تصویر در تصویر است و به جرات میتوان گفت هیچ شاعری مانند او نتوانسته به این توفیق دست یابد .
مهدی از بوشهر در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۴ در پاسخ به ساناز دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۲:
سلام
ممنون از لینکی گذاشتید
نگارین گلشن در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۹ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:
احسنت
فرهود در ۱ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۵۷ در پاسخ به Jalaladdin Farsi دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶: