منصور گودرزی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۱:
طبق آنچه در کتاب کلیات شیخ بهایی از انتشارات کتابفروشی محمودی به تصحیح غلامحسین جواهری(وجدی) در قسمت«مثنوی نان و حلوا»(صبحات 8 و 9 کتاب مذکور) آمده است، متن شعر یادشده به شرح ذیل است:
گــر نباشـد مـرکب زریـن لگام
میتوانی زد به پای خویش گام
ور نباشد دور باش از پیش و پس
دور باش نفـرت خــلق از تــو بس
ور نباشــد مشـربه از زر نـاب
با کف خود میتوانی خورد آب
ور نباشد بر سـر خــوان، آن و این
میتوان ساختن به یک نان جوین
ور مـزعفر نبـودت با قنـد و مُشـک
خوش بود دوغ و پیاز و نان خُشک
ور نباشد جـامهی اطلس تو را
کهنه دلقی ساتر تن بس تو را
ور نباشــد شــانهای از بهــر ریـش
شانه بتوان کرد با انگشت خویش
ور نباشـد فـرش ابریشم طِراز
با حصیر کهنهی مسجد بساز
ور نباشد خـانـههـای زر نـگار
میتوان بردن بسر در کنج غار
جمله که بینی، همه دارد عوض
در عوضش، گشته میسر غرض
آنچه ندارد عوض، ای هوشیار
عمر عزیز است، غنیمت شمار
غلامرضا باقرزاده در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳:
پیشنهاد می کنم این غزل زیبا را با صدای استاد گلپایگانی گوش کنید
بردیا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ هلالی جغتایی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴:
مگه میشه مگه داریم :)
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۱ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۰ - بیان آنک عمارت در ویرانیست و جمعیت در پراکندگیست و درستی در شکستگیست و مراد در بیمرادیست و وجود در عدم است و عَلی هَذا بَقیَّةُ الأَضْدادِ وَ الأَزْواجِ:
درود
از چند بیت قبل اگر عنایت بفرمایید حضرت مولانا در اواخر گفتگوی موسی با فرعون از زبان موسی به فرعون میگوید :چون تو با وپر وبال هوای نفسانی در حال سیر وسلوک در دنیا هستی معلوم است همه چیز را اشتباه میبینی ومن ساحر نیستم وچون تو جزیی از کل عالم هستی ، کل یا تمام امور عالم را از دیدگاه مادی خود میبینی وبه کریمان تهمت میزنی بعد چند مثال میآورد مثل اینکه زمانی دور خودت بگردی خانه را گردان میبینی یا حرکت کشتی در دریا باعث میشه ساحل ساکن را متحرک ببینی وتجاری که به سفر به شهرهای بزرگ میروند چون فقط در فکر سودا هستند هیچ جاذبه دیگر به چشم آنان نمیآید مثل گاوی که در بغداد میگردد وبجز پوست خربزه وعلف خشک چیزی اززیباییهای آن نمیبیند وحیوان صفتان دنیایی مثل گوشت آویخته شده به چنگگ قصابند وجان به کالبد ایشان برنمیگردد چون دایما دنبال اسباب وعلل دنیوی هستند
حال برویم سر معنای سه بیت آخر که فرمودید :
خرق = پاره کردن ، باطل کردن
صدر اجل صدر در لغت به معنی بالا،بزرگ ومهتر ووزیر آمده
زگلپایگان رفت مردی به اردو
که قاضی شود ،صدر راضی نمیشد
برشوت خری داد و بستد قضا را
اگر خر نمی بود قاضی نمیشد
(البته شاعر دو پهلو گفته یعنی اگر آدم شریفی بود قاضی نمیشد یا اگر خرش را باج نمیداد )
پس صدر اجل کنایه از شخص بزگواری است شاید معین الدین پروانه آنجا بوده در هر صورت میگه ای مرد بزرگوار فقط در سرزمین قدسی الهی است که میتوان رابطه اسباب ومسبب وعلت ومعلولی را برهم زد و غیر فعال کرد
هرزمان که جان تو مبدل شود ودر تو انقلاب روحی ایجاد گردد همچون عارفان واولیای الهی تو هم جهان را تازه واز نو وبا دید دیگری خواهی دید وتجلی الهی به صورت دیگری خود را بر تو مینمایاند (و دانسته باش که خداوند در هر لحضه در تجلی جدید ونو آوری است وتکرار امری آزار دهنده وملال آورر است )
حتی بهشت با تمام زیبایی وجوی روان وسبزه وحوری وسایر مشخصه، اگر لا متغیر باشد وتکراری ،ملال آور و خسته کننده خواهد بود .
شاد باشی
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۰ - بیان آنک عمارت در ویرانیست و جمعیت در پراکندگیست و درستی در شکستگیست و مراد در بیمرادیست و وجود در عدم است و عَلی هَذا بَقیَّةُ الأَضْدادِ وَ الأَزْواجِ:
درود برشما
چغز = زخم چرکین، دمل
نغز = نیکو ،بدیع ، نیک
نیشتر= تیغ جراحی
تا زمانی که زخم ودمل چرکین را با نشتر مورد جراحت قرار ندهی (ودرد آن را تحمل نکنی) کی بهبود پیدا میکنی وآن چهره بد زخم ودمل چرکی نیکو نمیگردد .
دکتر صحافیان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰:
معشوقم چهره بگشا تا از شکوه زیباییات خود را فراموش کنم(و به حال خوش دست یابم)بگذار خرمن سوختگان عشقت را باد ببرد( در برابر تجلی زیباییات چه اهمیتی دارد؟!)
۲- آری ما که چشم و جانمان را به طوفان بلای عشق سپردهایم، دیگر اهمیتی ندارد که سیلی از غم، بنیان خانه وجود را برکند.
۳-کیست که موهای سیاهش را، که چون عنبر سارا(خالص)هست ببوید، محال است! دل عاشقم! طمع خام نکن و این آرزو را فراموش کن( ایهام عرفانی: وصال با ذات حق هیچگاه ممکن نیست)
۴- در برابر سینه آتشینم در این عشق بیوصال، آتشکده پارس بگو خاموش شود، و چشم اشکبارم اعتبار رودخانه دجله را ببرد!
۵-پادشاهی عارف کامل ما، یعنی پیر مغان دراز باشد، که در برابرش هر کس دیگری چنان بیبهاست، که اگر از یادش هم بروم، هیچ اهمیتی ندارد.
۶- در راه سلوک، بیتلاش دستاوردی نداری و چارهای جز فرمانبرداری از قطب واصل به حقیقت نداری.
۷- در هنگام مرگ، وعده بده یک لحظه چهرهات را تماشا کنم و پس از آن آسوده خاطر مرا به خاک بسپار!(غزالی:یاد مرگ سه وجه است: غافل-تایب- عارف: از آن بود که وعده دیدار پس از مرگ است، وعدهگاه دوست فراموش نشود و همیشه چشم بر آن دارد بلکه در آرزوی آن باشد.کیمیای ۲، ۶۱۵)
۸- دیشب جان عاشقم را با تیر مژگان، تهدید کرد، خدایا فکر این ستم را از خاطرش ببر!
۹- ای حافظ! بس کن از واگویی دردهای عشق و خاطر ظریف و لطیفش را ملاحظه کن که آزرده نشود.
آرامش و پرواز روح
بردیا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴ - یاران دغل:
گرچه فقط این شعر نوشابه باز کردن برای خوده شاعره ولی گر چو زنبور به نیشم بنوازند درسته نه که میشم
بردیا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹ - گدا پادشاه کن:
خیلی شعر بی اساسی ست
بردیا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹:
طرفه بود
Khamechian در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۳ در پاسخ به فاطمه یاوری دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
اشتباه مرقوم شده اسلوب این دو مصرع صحیح نیست
هر کجا ذوق تماشایت براندازد نقاب، کیست گردد یکمژه برهمزدن صبرآزما
گر جمالت عام سازد رخصت نظاره را، مردمک از دیدهها پیش از نگه گیرد هوا
بردیا در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰:
به به
الناز . در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزلها » شمارهٔ ۲۷ - ناله مرغ:
چقدر این شعر وصف حال امروزه ی ماست...!
بردیا در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷:
عاشقان تو همه نام و نشانی دارند نه نامی و نشانی دارند
بردیا در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳:
بنازم
بردیا در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۰:
به هر جا نشیند بلایی برآید
بردیا در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶:
زیبا
Reza Akbari در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۱ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
خسته نباشی
همیرضا در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۵:
متن شعر در «دیوان حافظ، قاسم انوار و شمس مغربی به خط میر علی کاتب سلطانی نسخهبرداری شده در سال ۹۲۷ قمری» این است:
بگذشتن فرصت ای برادر
در گرم روی چو باد باشددریاب که عمر بس عزیز است
گر فوت شود فساد باشددر روایتی که اینجا آورده شده به جای «باد» «میغ» گذاشته و برای تصحیح قافیه به جای «فساد» «دریغ» آورده. فارغ از این که این شعر اصلاً از آن چه کسی است روایت اینجا تلاشی برای تبدیل این شعر به ترجمهٔ منظوم این حدیث امام علی (ع) است:
قال علیٌ (علیهالسّلام): «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر»
امام علی (علیهالسلام) فرمود: «فرصت مانند ابر میگذرد، پس مواقعی که فرصتهای خیری پیش میآید غنیمت بشمارید و از آنها استفاده کنید».
مِهتی در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
بله، مقداری مطالعه کردم
اما هدف این تکامل چیه؟
واقعا این زندگی برای چی ساخته شده؟ کسی نمیدونه و با این وجود از خدا هم شاکی نیست.
یک مثالی رو مولانا زده، اومده انسان با گندم رو با خدا و بنده مقایسه کرده که شاید از لحاظ ادبی زیبا، اما از لحاظ منطقی فاقد اعتباره مقایسش.
چون وجود خدا چیزی نیست که با انسان مقایسه بشه.
جای سیر کردن تکامل، میشد تکمیل شده ایجاد شد. حتی خدا از ادم و هوا نپرسید راضی هستید من شما رو ساختم؟ آخرم سر یه گندم (شایدم سیب، معلوم نیست) به رنج ابدی محکومشون کرد...
آصف در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱: