گنجور

 
خاقانی

دلم دردمند است باری برافکن

بر افکندهٔ خود نظر بهتر افکن

میندیش اگر صبر من لشکری شد

دلت سنگ شد سنگ بر لشکر افکن

اگر با غمت گرم در کار نایم

ز دم‌های سردم گره در بر افکن

اگر نُزل عشقت بجز جان فرستم

به خاکش فرو نه، برونِ در افکن

تو را طوق سیمین درافکند غبغب

مرا نیز از آن زلف طوقی برافکن

پی از هر خسی سایه پرورد بگسل

نظر بر عزیزان جان پرور افکن

که فرمایدت کاشنای خسان شو

که گوید که هرّای زر بر خر افکن

مشو در خط از پند خاقانی ای جان

که این خوش حدیثی است بر دفتر افکن

 
 
 
جدول انگلیسی