گنجور

حاشیه‌ها

همیرضا در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۰:

نقل قول صریح شیخ سعدی از حکیم ابوالقاسم فردوسی در بوستان:

چه خوش گفت فردوسی پاک زاد

که رحمت بر آن تربت پاک باد

میازار موری که دانه‌کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

در شاهنامهٔ گنجور که مطابق نسخهٔ مسکو است وجود ندارد و در شاهنامهٔ استاد خالقی مطلق در بخش فریدون (اینجا، بیت آخر صفحه) به این شکل آمده است:

مکش مورکی را که روزی‌کش است

که او نیز جان دارد و جان خوش است

محسن شهری در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۴ - رقعهٔ دیگر نوشتن آن غلام پیش شاه چون جواب آن رقعهٔ اوّل نیافت:

تمام حاشیه های این قطعه از عزیزان راخواندم گویا جنابشان بوسه بر کون خر زدند و اینجانب را مثنوی بی تفسیر خوشتر آمد تا تفاسیر دوستان ...

مِهتی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۱:

مفهوم و برداشتی که از این حکایت داشتم
شماره 21
سعدی سعی دارد بگوید بهتر از جنگ و مجادله که از ابتدا مشخص است بازدنده ایم، خودداری کنیم.
اگر اتفاقی برای ما میوفتد یا اینکه کسی ظلم بر ما روا میدارد، بهتر است صبر پیشه کنیم چون حال دوران دائما یکسان نباید و گهی پشت به زین و گهی زین به پشت.
بنده به انتقام اعتقادی ندارم اما فکر میکنم سعدی به صورت استعاری از انتقام استفاده کرده ولی خب بعید هم نیست که منظورش همون انتقام هم بوده باشه...

مِهتی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:

مفهوم و برداشتی که از این حکایت داشتم
شماره 20
از نظر بنده، سعدی سعی دارد بگوید که مهم نیست چه منصبی و مقامی داریم، برتری ما این است که به خلق اگر بتوانیم کمک کنیم و اسیب نزنیم
اگر امروز نیروی اسیب زدن به کسی را داریم، چون نیرومندیم؛ بعید نیست روزی از پای در افتاده باشیم و کسی دیگر به ما ظلم روا دارد، زیرا نیرومند است...

مِهتی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۳ در پاسخ به خودخلاصی دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۴:

فکر میکنم منظورش این باشه که ما چون اومدنمون دست خودمون نبود، باید به این واقف باشیم که از کی و کجا رفتنمون هم واقف نیستیم؛ پس بهتره تسلیم باشیم در برابر مرگ...

مِهتی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۹ در پاسخ به مهرزاد چوپانی دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۴۲:

دوست عزیز کی گفته خیام مسلمون و معتقد به معاد بوده؟
عمر خیام در اکثر رباعیات فعل و انفاعالات دنیا رو زیر سوال میبره و گاها دنیای دیگر رو حتی نادیده میگیره

من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت

از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت

این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت

این تنها نمونه ای از این شکل اعتراضات خیامه...

پیروز در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۹ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:

در نسخه که بنده دارم بدین گون نوشته شده

"حقاّ که چنین است درین روی ریا نیست"

طاهری در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴:

و سعدی که پرچمدار عشاق جهان‌ست...

دوستی میگفت اگر بزرگان نیز از این شرابهای آب انگوری دنیوی مست بودند و چنین شاهکار هایی خلق می‌کردند چرا امروز این نوشیدنی ها این کارها را نمیکند؟ بی جهت نگفته اند که:

مستی ما از شراب معنویست

شور ما نای و نوای مثنویست

یا در جایی دیگر:

مستی عشق نیست در سر تو

رو که تو مست آب انگوری...

برمک در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱:

 

همان گنج‌ها را گشادن گرفت

نهاده همه رای دادن گرفت

گشادن در گنج را گاه دید

درم خوار شد چون پسر شاه دید

همان جامه و گوهر شاهوار

همان اسپ تازی به زرین فسار

همان  جوشن و خود و زوپین و تیغ

کلاه و کمر هم نبودش دریغ

رضا از کرمان در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹:

درود

 تو هم ای صبر برو که  از تو هم کاری بر نمیاد

شاد باشی

احمد اسدی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۴ در پاسخ به سجاد اجاقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

دوست گرامی سجاد،

سپاس فراوان  از توضیحات کامل و دقیق شما.

خوب است که همچنین در نظر بگیریم که  واژه "افسانه" در فرهنگ لغت آنندراج، معنای ترانه نیز می‌دهد. دهخدا نیز  "ترانه" را یکی از مترادف های افسانه ذکر کرده و همین بیت حافظ را به عنوان مثال کاربرد واژه "افسانه" در معنای "ترانه" آورده است.

از سوی دیگر واژه شِرع (با کسره ش) در فرهنگ لغات منتهی الارب، آنندراج و دهخدا معنای تارهای بربط میدهد، اگر چه از مفهوم بیت همان واژه شَرع به معنای دین استنباط می‌شود و نه شِرع. با این وجود قرار دادن واژگانی در کنار هم که معنای دوم آنها بدون آنکه جمله ای با هم بسازند، صرفا تناسب واژگانی ایجاد می‌کنند نیز از هنرمندیهای پرتکرار حافظ است.

بر این اساس واژه های افسانه و شرع را نیز می‌توان به شعبده بازی حافظ با کلمات اضافه کرد و کلمات فریاد (آواز بلند)، دف، نی، ساز، شرع، افسانه و قانون را از واژگان موسیقی و متناسب با یکدیگر دانست.

مهیار مهدی زاده بارفروش در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۰۰ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۴:

شعر "مطرب مجلس بزن این نغمه را از پرده بیرون ( یا بزن این زخمه را ) " از شادروان رضا کمال ( شهرزاد) می باشد 

حامد مشفق آرانی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۹ دربارهٔ ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت مال و مالداری:

در بیت: 


برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیابد ز پس تو پیش فرست

بجای «کس نیارد» این طور دیدم در نسخه خوشنویسی که نوشته «کس نیابد»
نمونه نسخه خطی را آپلود کردم. تقدیم تان:

نمونه کتاب مرقع خوشنویسی شکسته 

آرین دشتی مکان در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

سلام خدمت همه دوستان عزیز

این شعر، یکی از شعر هایی هست که من به شخصه عاشق آن هستم.

بنده یک دوست دارم که بسیار زیبا این شعر را خوانش می کند و من آن خوانش را بسیار دوست دارم به طوری که هر چند وقت یکبار از او خواهش می کنم این شعر را برای من بخواند.

زینب روزبهانی فر در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴:

واقعا کی به این فکر افتاده که ترجمه های هوش مصنوعی رو برای اشعار بگذاره، به نظرم بهتره این قسمت حذف بشه چون انقدر اشتباه هست معنی ها که ممکنه باعث به اشتباه افتادن نسل جدید که خیلی به هوش مصنوعی تکیه دارن بشه، برای این که به شدت و وخامت اشتباهات هوش مصنوعی تو معنی کردن پی ببرید معنی بیت دوم و سوم رو بخونید، بیت سوم: در بهشت هم نمی خواهم خدا غمگین باشد؟!!!

حسام الدین حسین زاده در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۷:

این که گفته میشه شاهنامه آخرش خوش است قبل تر فکر می کردم همونطور که بیشتر دوستان باور دارن صحبتی کنایی باشه و آخر شاهه نامه حمله ی اعراب و سقوط ایرانشهر است ولی مجددا که این چند بیتو خوندم نظرم عوض شده واقعا آخر خوش است چرا که حکیم طوس میگه:

چو این نامور‌نامه آمد به بُن

ز من روی کشور شود پر سخُن

از آن پس نمیرم که من زنده‌ام

که تخم سخن من پراگنده‌ام

هر آنکس که دارد هُش و رای و دین

پس از مرگ بر من کند آفرین

آخر شاهنامه آخر اون داستان نیست آخر شاهنامه امروزه که  برخلاف مصر و آشور و بابل که پس فتح به دست اسلام نه تنها عرب زبان شدند که نژادشون هم عرب شد ولی پس از هزار سال از فردوسی ایرانی نه تنها عرب نشد بلکه شعر فردوسی رو میخونه و میفهمه و لذت میبره. حقیقتا آفرین بر حکیم طوس.

خلیل شفیعی در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

نگاه دوم: عناصر برجسته ی غزل ۲۳۷

حسرت و ناکامی در وصال
◻️ یکی از مفاهیم کلیدی این غزل، حسرت و نرسیدن به وصال است. از ابتدای شعر، عاشق از بی‌ثمری تلاش‌هایش سخن می‌گوید و از این‌که بخت او از خواب بیدار نمی‌شود، شکایت دارد. این حسرت در تمام ابیات ادامه می‌یابد و نشان‌دهنده‌ی سرگشتگی و ناکامی او در عشق است.

ارزش و قداست خاک کوی معشوق
◻️ در بیت دوم، عاشق خاک کوی معشوق را از آب حیات ارزشمندتر می‌داند. این نشان‌دهنده‌ی اوج ارادت و شیفتگی اوست، تا جایی که حتی خاکی که از سرزمین معشوق به او رسیده، برایش گوهری گران‌بها محسوب می‌شود.

وابستگی عاشق به معشوق
◻️ در ابیات مختلف، عاشق خود را به گونه‌ای وابسته و نیازمند معشوق می‌داند که بدون او هیچ امیدی به زندگی ندارد. درخت آرزوهایش بدون وصال معشوق بی‌ثمر می‌ماند و حتی شب‌هایش بدون طلوع بخت، پایان نمی‌یابد. این شدت وابستگی نشان‌دهنده‌ی عشقی عمیق و بی‌چون‌وچراست.

دل به عنوان مسافری در دیار زلف معشوق
◻️ در بیت پنجم، دل عاشق به مسافری تشبیه شده که از دور، منظره‌ای زیبا را می‌بیند و در آن آرامش می‌یابد. این تصویر، نشان‌دهنده‌ی تسلیم عاشق در برابر زلف معشوق و گرفتاری او در این دام است.

ناکارآمدی دعا و ناله‌های عاشق
◻️ عاشق در تلاش است تا با دعا و زاری، بخت خفته‌ی خود را بیدار کند، اما هزاران دعا و ناله‌ی او بی‌نتیجه مانده است. این ناکارآمدی دعا، بر شدت اندوه و ناامیدی او می‌افزاید.

گریز از مردم و پناه‌بردن به زلف معشوق
◻️ عاشق آن‌قدر از همه‌ی آدم‌ها گریزان شده که تنها حلقه‌ی زلف معشوق را پناهگاه خود می‌داند. این موضوع نشان می‌دهد که او دیگر هیچ امیدی به دنیای بیرون ندارد و تنها اسارت در زلف یار را آرامش‌بخش می‌بیند.

نتیجه‌گیری
◻️ این غزل بیانگر عاشقی سرگشته و ناامید است که تمام عمرش را در آرزوی وصال گذرانده اما همچنان از معشوق دور مانده است. حسرت، ناامیدی، وابستگی شدید و پناه‌بردن به معشوق، از عناصر اصلی این غزل به شمار می‌روند و فضایی محزون و دردمندانه را ترسیم می‌کنند.

 

خلیل شفیعی(مدرس ادبیات فارسی)

 

پیوند به وبگاه بیرونی

گیو احمدی‌زاده در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۲ - هدیۀ عاشق:

درود. این شعر عالیه‌. درود بر ایرج میرزا‌ی بزرگ.

خلیل شفیعی در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

نگاه اول: شرح غزل ۲۳۷ حافظ

🔸 نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید
🔹 فغان که بختِ من از خواب در نمی‌آید
🔻 نفسم به شماره افتاده، اما هنوز وصال تو ممکن نیست. افسوس که بخت خفته‌ی من بیدار نمی‌شود.

🔸 صبا به چشمِ من انداخت خاکی از کویش
🔹 که آبِ زندگیم در نظر نمی‌آید
🔻 صبا خاکی از کوی تو به چشمم انداخت، که از آب حیات برایم ارزشمندتر و عزیزتر است.

🔸 قدِ بلندِ تو را تا به بَر نمی‌گیرم
🔹 درختِ کام و مرادم به بَر نمی‌آید
🔻 تا زمانی که قامت بلند تو را در آغوش نگیرم، درخت آرزوهایم به بار نخواهد نشست.

🔸 مگر به رویِ دلارایِ یارِ ما ور نی
🔹 به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید
🔻 هیچ چیزی جز دیدن چهره‌ی زیبای معشوق نمی‌تواند مشکلم را حل کند، وگرنه هیچ راه دیگری باقی نمانده است.

🔸 مقیمِ زلفِ تو شد دل که خوش سَوادی دید
🔹 وز آن غریبِ بلاکش خبر نمی‌آید
🔻 دل من در زلف تو ساکن شد، زیرا مانند مسافری که از دور منظره‌ی شهری را ببیند، آن را مأمن آرامش یافت، اما دیگر هیچ خبری از این دلِ سرگشته و رنج‌دیده نیست.

🔸 ز شَستِ صدق گشادم هزار تیرِ دعا
🔹 ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید
🔻 از روی صداقت هزاران تیر دعا رها کردم، اما افسوس که حتی یکی از آن‌ها به هدف نرسید و اثر نکرد.

🔸 بسم حکایتِ دل هست با نسیمِ سحر
🔹 ولی به بختِ من امشب سحر نمی‌آید
🔻 با نسیم سحر از درد دل‌هایم سخن‌ها دارم، اما افسوس که بخت من همچنان بیدار نمی‌شود و این شب پایان نمی‌یابد.

🔸 در این خیال به سر شد زمانِ عمر و هنوز
🔹 بلایِ زلفِ سیاهت به سر نمی‌آید
🔻 تمام عمرم را در خیال وصال تو گذراندم، اما هنوز گرفتاری‌ام در زلف سیاهت پایان نیافته است.

🔸 ز بس که شد دلِ حافظ رمیده از همه کس
🔹 کنون ز حلقهٔ زلفت به در نمی‌آید
🔻 دل من آن‌قدر از همه‌ی مردم گریزان شده که حالا دیگر از اسارت زلف تو هم نمی‌تواند رهایی یابد.

خلیل شفیعی (مدرس ادبیات فارسی)

 

پیوند به وبگاه بیرونی

کوروش در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹:

منظور از صبر برو چیه

۱
۴۳
۴۴
۴۵
۴۶
۴۷
۵۴۰۳