سیدمحمد جهانشاهی در ۱۶ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:
امیدوار به کوی تو آمدم ، به گدایی
سید علی موسوی رومشکانی در ۱۶ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در بیان عشق و گوشه نشینی و ستایش عصمة الدین خواهر منوچهر:
عجب محشریه این شعر. از اول تا آخر. بیت 20 هم معنی این بیت مولاناست که میگه :
ده مرو ده مرد را احمق کند
خانه را بی نور و بی رونق کند
و......
مولانا در این ابیات، مضمون حدیث نبوی رو آورده که: «من سکن فیالقری یوما تحمّق شهرا و من سکن فی القری شهرا تحمّق دهرا». ولی ابن اثیر، این حدیث را به این شکل نقل کرده که: منزل گزیدن در روستا به مانند منزل گزیدن در قبر است». شکی نیست که نوع زندگی شهر و روستا، در شکلگیری اندیشهْ آدمی تأثیر بسزا دارد. جامعهْ بسته غیرشهری، سبب میشود که انسان تنها به نیازهای ابتدایی خود بیندیشد، بیآنکه در صدد به دست آوردن امکانات رشد فزونتری باشد، ولی در شهر، روابط بهصورت باز و گسترده در میآید و آن روابط اجتماعی، توسعه مییابد و میتواند خود را در شرایط بهتری از رشد قرار دهد و تجربههای بیشتری به دست آورد. بنابراین، منظور تحقیر روستا و روستایی نیست.اینجا هم گفته :
نیست در ده جز علف خانه بدان
کز علف قوت روان خواهم گزید.
عمق معناست. میگه از کسانی که فقط به فکر خوردن و وجوبات حیوانی هستند درس بگیریم و روح و روان خودمون رو رشد بدیم.شاهکارش اینجاست:
بر دکان قفل گر خواهم گذشت
قفلی از بهر دهان خواهم گزید
...صالحی در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:
ز زهد خشک ملولم کجاست باده ناب
که بوی باده مدامم دماغ تر دارد
ز باده هیچت اگر نیست این نه بس که تو را
دمی ز وسوسه عقل بی خبر دارد ...
زهد خشک ؛افرادی ک در اثر سجده پیشانی هایشان پینه میبنده اما آخر تیغ ب گلوی حسین ع میکشن
و یا هر کس که مدعی ایمانِ اما درکی از معانیِ نداره
فقط طوطی وار تکرار می کنن و درک از زیبایی ندارن و نمیدانند برای رهایی و مصون ماندن از این خشک مغزی و رستگار شدن باید شراب عشق بازی با خالق را بنوشن کام خود را تر نگه بدارن ...
بیت بعد؛
ز باده هیچت اگر نیست این نه بس که تو را
دمی ز وسوسه عقل بی خبر دارد
در فریب وسوسهی عقل در جایی حافظ میگن:
هُش دار که گر گوش کنی وسوسهی عقل آدمصفت از روضهی رضوان به در آیی ...حافظ رند و زیرک اینجا به طنز وطعنه
به حساب گرا ها میگه ازعقل ِ مصلحت اندیش
یا عقل زمینی و ماتریالیستی و مادی نگر و حسابگر نیز به همان میزان که اززهدخشک ملولِ بیزارِ
چون شراب گوارای عشق مینوشه و عشق دروجود اوجریان یافته ..
وتفسیر در سطح عالی تر :میتوان گفت یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه
این وصل و ارجاع و برگشت رو نمیتوان به کسی جز جان جانان امام حسین مصداق گرفت ...!
به گمانم مراد از عقل در این غزل عقل معاش و یا نفس ناطقه است حال آنکه نفس مطمئنه بالاترین درجهی نفس و برای رسیدن به این نفس باید کمی از نفس های سطح پایین دست کشید
شاهد معنی بیت بعدی هست :
کسی که از رهِ تقوا قدم برون ننهاد
به عزمِ میکده اکنون رهِ سفر دارد...منظور امام حسین ع
ک تقوای محض و محل تجلی تمام اسما و صفات احدیت بودن و بسوی بزمگاه و معرکه عشق شتافتند...!
امیرحسین صدری در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲ - در نعت پیغمبر اکرم:
چه جالب
میگه علت اینکه بعد از خودش ۴ تا خلیفه داشت ، این بوده که خانهی استوار به ۴ تا دیوار نیاز داره
رضا از کرمان در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۸ - داستان آن عجوزه کی روی زشت خویشتن را جندره و گلگونه میساخت و ساخته نمیشد و پذیرا نمیآمد:
درود
بنظرم چین وچروک سفره منظورش بوده
رضا از کرمان در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۸ - داستان آن عجوزه کی روی زشت خویشتن را جندره و گلگونه میساخت و ساخته نمیشد و پذیرا نمیآمد:
درود
بنظر میاد مصرع دوم مشکل وزن داره
راهنمایی بفرمایید
خاطره ۲۰۲۲ در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۹ در پاسخ به آذر .خ معلم جغرافیا اراک دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر:
اشعار و افکار مولانا برای کسانی که دنبال امور دنیوی هستند ، نیست، بلکه فقط برای حق جویان و رسیدن به خدا هست.
علی احمدی در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:
این غزل با توجه به کوتاهی وتعبیر" همچو حافظ"در بیت آخر نوعی ورد برای هر عاشقی است که در این راه گام برمی دارد.
دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث
درمان درد عاشقی و هجران عاشق ،وصال است که همیشه دشوار نیست ولی وقتی عشق متعالی است ،چون لازمه وصال سنخیتی بین عاشق و معشوق است وصالی مبهم به نظر می آید و دشوار است تا جاییکه عاشق به دنبال فریاد رسی است و می گوید الغیاث
دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث
در راه عاشقی باید از خیلی چیزها گذشت باید دین و دل را مورد تجدید نظر قرار بدهی تازه دلبران ممکن است از عاشق جانش را هم بخواهند .این شاید در نظر اول نوعی جور به حساب آید ولی عاشق می پذیرد ولی احساس درد آوری دارد که باید فریادرسی طلب کند
در بهایِ بوسهای جانی طلب
میکنند این دلسِتانان الغیاث
معامله در راه عاشقی هم منحصر بفرد است و پایاپای نیست بوسه ای می دهند و جان را در ازای آن طلب می کنند که بازهم جای فریاد دارد
خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث
کافر از ریشه ( ک ف ر ) که معنای پوشاندن می دهد .اگرچه کافر و ظالم می تواند به صورت هم معنی به کار رود ولی باید به معنای ظریف آن در این بیت توجه کرد .کافر در مفهوم دینی در مقابل مسلمان است .مسلمان خداوند را باور دارد و کافر باور ندارد .از نگاه اسلام کافران چیزی را که وجود دارد (مثل خدا و معاد و...)باور نمی کنند در واقع بر آن سرپوش می گذارند و نادیده می گیرند .یعنی چیزی که هست را نمی خواهند ببینند .در این بیت هم دلبر را کافردل می خواند یعنی ریخته شدن خون عاشق را می بیند ولی نادیده می گیرد.حال از مسلمانان کافر شناس طلب چاره می کند که البته می داند که از آنها هم کاری ساخته نیست.
همچو حافظ روز و شب بیخویشتن
گَشتهام سوزان و گریان الغیاث
حافظ از عاشق می خواهد با او هم نوا شود و خود را از یاد ببرد و سوزان و نالان فریاد رسی را طلب کند.
محسن جهان در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
تفسیر ابیات ۱ الی ۴ فوق:
در این ابیات عارف بزرگوار، فرق بین علم و یا عقل جزئی ما انسانها با عقل کل و یا عشق ازلی را بیان میکند. و میفرماید کجا میتوان بین وجدان درونی و دانش اکتسابی فرق گذاشت. و هیچگاه بین عشق ربوبی و عقل ناقص ما نسبتی وجود ندارد.
و در بیت بعد حضرت باریتعالی را به شاه فرمان ده و عقل انسانی را به دربان تشبیه میکند، و اظهار میدارد که چه نسبتی بین آن و این است.
و در بیت بعدی میفرماید، حضرت دوست که اشاره به خداوند است نشانه هایی از وجود خود به ما میدهد ولی آنچه عقل جزئی به عیان میبیند با آن جانان تفاوتهای بسیار است.
و در نهایت بیان کرده که بدون عشق ملکوتی نمیتوان به آن جان جانان وصل شد.
رضا از کرمان در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۳ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:
درود بر شما
در جستن راه نجات هرچه عقل را بیشتر بکار گیری برای تو بهتر است واگر بتوانی از بلا وخطرات دوری کنی البته برایت بهتر است .
شاد باشی
رضا از کرمان در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:
درود بر شما
مخلصی =|| محل اتمام . (غیاث ) (آنندراج ) :
نا کسان را ترک کن بهر کسان
قصه را پایان بر و مخلص رسان .
انتهای تمام راه ها یک منزلگاه است و اگر هزار خوشه میبینی از یک دانه بوجود آمده اند
شاد باشی
رضا از کرمان در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۷ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:
درود بر شما
حمام. [ ح َ ] ( ع اِ ) کبوتر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || هر نوع مرغ طوق دار.
کبوتر خانگی وجلد از صدای نی نمی هراسد واز بام خانه نمیگریزد بلکه کبوتران وحشی از این صدا فرار میکنند
شاد باشی
کوروش در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:
این طرق را مخلصی یک خانه است
این هزاران سنبل از یک دانه است
مصرع نخست یعنی چه ؟
کوروش در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:
کی رمد از نی حمام آشنا
بل رمد زان نی حمامات هوا
یعنی چه ؟
کوروش در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:
در فرج جویی خرد سر تیز به
از کمینگاه بلا پرهیز به
یعنی چه ؟
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:
ز حسرتِ لبِ شیرین هنوز میبینم / که لاله میدمد از خونِ دیدهٔ فرهاد
شیرین در این بیت ایهام دارد هم معشوق فرهاد است و هم صفتی برای لب.
شیرین و فرهاد: تناسب؛ لب و خون و دیده: تناسب؛ این بیت اشاره به حسرت آدمی حتی پس از مرگ دارد.
شیرین و فرهاد نماد عشق و دلدادگی هستند لاله هایی که از دل خاک سربرمیآورد از چشم فرهاد میرویند، زیرا چشم فرهاد از تماشای جهان سیر نشده پس از هزاران سال از حسرت لب شیرین لاله از چشمش جوانه میزند. این لاله ها نشانة حسرت آدمی و دلبستگی به دنیا حتی در خاک گور دارد.
سعدی این حسرت را اینگونه نشان داده است:
دمی چند گفتم بر آرم به کام / دریغا که بگرفت راه نفس // دریغا که بر خوان الوان عمر / دمی خورده بودیم و گفتند بس
خیام هم رویش لاله را مرتبط با حسرت مردگان برای زندگی در دنیا میداند:
بهار آیو به صحرا و در و دشت / جوانی هم بهاری بود و بگذشت // سر قبر جوانان لاله روید / دمی که گلرخان آیند به گلگشت. خیام
در دوبیتی زیر نیز خیام به آرزوی بشر برای زندگی جاوید و دوباره در دنیا و نفرت از مرگ و حسرت زندگی اشاره میکند.
ای کاش که جای آرمیدن بودی / یا این ره دور را رسیدن بودی // کاش از پی صد هزار سال از دل خاک / چون سبزه امید بر دمیدن بودی
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳:
این رباعی خیام نقبی به لایه های پنهان ذهن و اشاره ای به یکی از چالش های درونی انسان یعنی حسرت برای ادامه زندگی در این دنیا و بغض فروخورده و دلخوری او از مرگ دارد. مرگ تاریکی، ابهام و ترس و اظطراب دارد. فکر آن لرزه بر ارکان آدمی میاندازد. انسانها با حسرت فراوان و زور و اجبار دنیا را رها کرده وارد دنیای دیگر میشوند. بی جهت نیست که یکی از دعاهای مرسوم آرزوی زنده بودن (الهی زنده باشی) و از نفرین های رایج آرزوی مرگ است (خدا مرگت دهد)
حافظ رویش لاله ها را از دل زمین نشانهای از عشق مردگان به زندگی دوباره در این دنیا دارد.
ز حسرتِ لبِ شیرین هنوز میبینم / که لاله میدمد از خونِ دیدهٔ فرهاد.
علی احمدی در ۱۷ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:
مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
نسیمی که از گیسوی مجعد تو می وزد دائم مرا مست نگه می دارد و هر لحظه چشمان جادویی ات مرا جادو می کند و هشیاری ام خراب می شود .
مستی و خرابی هر دو حالتی فراتر از هشیاری عادی هستند .این حالت برای درک معشوق ازلی و متعالی لازم است .ایرادی که حضرت حافظ از دینداران می گیرد همین است
او بر این باور است که باید خدایی را بپرستد که حضورش را درک کرده باشد .مگر نه این است که در داستان گوساله سامری به آنها این ایراد را وارد می کنند که آیا ندیدند که آن گوساله با آنها صحبت نمی کند و آنها را به راهی هدایت نمی کند ؟حال خود را در برابر این سوال می بیند که آیا من سخنی از خداوند شنیده ام یا او مرا به راهی هدایت کرده است ؟حافظ پاسخ این سوال را دراین بیت می دهد افسون چشم معشوق او را ربوده و گیسوی پر پیچ و خم یار او را به راه عاشقی هدایت کرده است.
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
پس از صبر بسیار ای خدا آیا می شود شبی را ببینم که من و همه عاشقان راهت بتوانیم شمع چشمان خود را در برابر ابروی چون محرابت روشن کنیم .
او مستقیما به خداوند می گوید "اَرِنی" یعنی خودت را به من نشان بده و این حق هر انسانی است که مثل موسای کلیم از خداوند چنین چیزی بخواهد .می گوید تو مرا به این راه عاشقی کشانده ای خودت را نشان بده .
سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوحِ خالِ هندویت
اگر می بینی سیاهی چشمانم در میان سفیدیِ آن را عزیز می شمارم به خاطر آن است که می خواهم نسخه ای از خال دلربای تو را در جانم داشته باشم .عزیز ترین بخش وجودم یادآور خال توست
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت
تو اگر می خواهی همه جهان را برای همیشه زیبا کنی به باد صبا بگو یک زمانی روبند را از روی تو بردارد .تا برای همه قابل درک باشی . در آن صورت سایر موجودات هم آراسته و زیبا می شوند .
می گوید اگر تو بخواهی همه تو را درک می کنند و همه به راه عاشقی هدایت می شوند و ثمره این کار آراستگی و زیبایی همگان است .حافظ عاشقی را با همه سختی ها و چالشهایی می پذیرد چون نهایت کار تبدیل شدن به موجودی زیبا و آراسته است .صفات زیبایی نصیب انسان عاشق می شود طوری که خود او نیز دیگران را مست می کند .نگاهش را از معشوق به یادگار دارد و زیبا می بیند.
چرا همه این درک را از خداوند ندارند چون هنوز مست نشده اند و از اغیار محسوب می شوند و خداوند نقاب خود را برای اغیار باز نمی کند
. معشوق عیان میگذرد بر تو، ولیکن
اغیار همیبیند از آن بسته نقاب است
و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
به خداوند می گوید اگر جهان را با مست کردن همه موجودات آراستی دیگر فنا و نیستی معنا ندارد پس اگر بخواهی کسی فانی نباشد باید فانی شدگان راهت را که کشته زلف تو شده اند با افشاندن موهایت آزاد کنی چون با درک همه موجودات از تو شیفته و دربند زلفت خواهند شد .چشم تو آنها را جادو می کند و در بند گیسوی تو می شوند .
من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بیحاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت
مثل من و باد صبا که در این وادی، بی چیز و سرگردان و بدون حاصل مانده ایم و کشته تو هستیم .چرا بی حاصل چون هنوز تو را ندیدیم و به وصالت نرسیدیم.
من همچنان از جادوی چشم تو و باد صبا هم از بوی گیسوی تو مست هستیم .
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت
با همه تلاشهایی که حافظ برای دنیا و آخرت می کند هیچکدام به چشمش نمی آید به جز خاک درگاه کوی دوست
این غزل نغز است
بوی حافظ میدهد بسیار
احمد فرزین در ۱۷ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
درباره
سعدی این وزن را از روایت نبی مکرم اسلام محمد مصطفی (صل الله علیه و آله) برداشت کرده است
خَیْرُ الْـکَلامِ مَا دَلَّ وَ جَلَّ [أنوار العلویه، ص 489 .]
و سعدی به خوبی در زندگی به این روایت عمل کرد که خلق این آثار را کرد
نیما در ۱۶ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۷ - صفت جمعیت اوقات درویشان راضی: