گنجور

حاشیه‌ها

میثم ق در ‫۲۳ روز قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:

این هم یکی دیگر از اشعار ناب مولانا . منتها شعری بدون قافیه و دارای ردیف

مهدی در ‫۲۳ روز قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۵ دربارهٔ فردوسی » هجونامه (منتسب):

دکتر وفایی: نظرتان دربارۀ اطلاعاتی که در چهارمقاله دربارۀ فردوسی و اختلافش با محمود آمده چیست؟ آیا به نظرتان این ماجرا پایه‌ای از واقعیت دارد؟ ضمنا آیا هجونامه را متعلق به فردوسی می‌دانید؟

دکتر خالقی: در این مورد، نظرات متفاوتی گفته شده است. من نمی خواهم یک داوری صد در صد بکنم اما از نظر من، یک هجونامه ای وجود داشته است. به جز  شش بیتی که نظامی عروضی می گوید  بیت های بسیار زیادی هست که نه در شاهنامه است و نه به نام شاعر دیگری وجود دارد. ولی به هر حال یک مقدار مطالب تاریخی در آن هست و عکسش را ما نمی توانیم ثابت بکنیم. به نظر من فردوسی هجونامه ای را بعد از اینکه از محمود مأیوس می شود و کمکی نمی بیند (نه بخاطر کمکش بلکه چون ارزش کارش را نشناخته بودند) دارد. مردی بوده که  سی سال از زندگیش را به خاطر سرودن شاهنامه ای از دست داد و پسرش در سی و هفت سالگی فوت کرد و اگر مرثیه ای که در شاهنامه هست را بخوانید، خواهید دید که می گوید:”همی بود همواره با من درشت”  به هر صورت یک اختلافی در این میان بوده  حالا این اختلاف بر سر چه بوده است؟ مردی که دائم دنبال نامۀ خسروان بوده که این را به شعر دربیاورد این دیگر به کار زندگی نمی رسیده  و تمام این زحمات به دوش این فرزند  و این اختلافات بوده است. در هر حال حتی من تصور می کنم که مرگ زنش را هم دیده باشد. در مقدمۀ پادشاهی هرمز پسر انوشیروان که یک وصفی از پاییز می کند و در پایان می گوید: نگارا بهارا کجا رفته ای؟/ که آرایش باغ بنهفته ای. به احتمال زیاد این بیت خطاب به زن درگذشته‌اش است و شاعر تنها بوده و تنگدست. کسی که در جوانی در آغاز خطبۀ بیژن و منیژه می بینیم یک زندگی مرفهی دارد و بعد در پیری می گوید: مرا نیست خرم مر آن را که هست/ ببخشای بر مردم تنگدست/ درم دارد و نقل و جام نبید، سر گوسپندی تواند برید. به آن فقر و بیچارگی رسیده است و این همه سال بر روی این کتاب کار کرده است. چقدر باید شکسته دل شده باشد و بعید نیست که چنین شاعری رنجیده شود و آن هجونامه را گفته و در واقع نوعی انتقام کشیده باشد. نولدکه در حماسۀ ملی ایران می گوید این هجونامه را باید در پایان همۀ نسخه های شاهنامه گذاشت و تمام مدایح محمود را از شاهنامه حذف کرد. شاید نولدکه از ترحم این ها را گفته باشد اما من نمی‌توانم قبول کنم که چنین شخصی  اینگونه بگوید. چون این ابیات، ابیات فردوسی است در مدح محمود. در تصحیح شاهنامه نمی شود این ها را کنار گذاشت. اما نولدکه چقدر از حق‌ناشناسی محمود رنجیده بوده که چنین چیزی گفته. شاعر آلمانی  هاینریش هاینه شعر مفصلی دارد دربارۀ مرگ فردوسی که وقتی فردوسی فوت کرد و تابوت  را از دروازۀ توس می بردند محمود  پشیمان شده بود و صلۀ فردوسی را با شترها از دروازه‌ای دیگر فرستاده بود. شاید این افسانه باشد. اما از کجا می‌دانیم افسانه است؟ شاید واقعا این اتفاق افتاده باشد حتی با تفاوت چند ماه! چون بین غزنه و توس فاصله است و امکان اینکه در همان روز این خبر به شاه رسیده باشد، ممکن نیست. این ها همان چیزهایی است که نظامی عروضی می آورد. نمی توان از طرفی صد در صد سوگند خورد که این هجونامه برای فردوسی است. اما تصور من این است که هجونامه ای وجود داشته و مقداری از این ابیات هم اصیل است.

مهرناز در ‫۲۳ روز قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۳ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - آغاز داستان:

فرمودید اختلاف طبقاتی،در اون زمان ایرانیان جایگاه بالاتری داشتند یا اعراب،ممنون میشم بفرمایید

مهرناز در ‫۲۳ روز قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش:

سلام .برام عجیبه بعد از خواندن این شعر کسی بتونه با همنوع خودش ،به هر دلیلی(غرض،اهمال کاری،بیسوادی و...)اینطور تند و یا با تمسخر صحبت کنه.

امین در ‫۲۳ روز قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۳ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

این غزل بنظر عرفانی هست و از بیت چهارم به بعد صحت این ادعا قابل اثبات است ولی متاسفانه جنابعالی مقداری با تعصب تفسیر کردید و فقط یار زمینی را مقصود حافظ دانستید که بنظر اینگونه نیست. متاسفانه جنابعالی غزلهای عرشی حافظ رو تفسیر نمیکنید که زیاد هم هستند و اشارات این فیلسوف به دنیای پس از مرگ و قران و ... رو نادیده می گیرید و میگوئید حافظ به هیچ دین و قید وبندی پاینبد نبوده و فقط و فقط طرفدار عقل است که ازغزلیات ایشان مشخص است که اصلا اینطور نیست.

دکتر صحافیان در ‫۲۳ روز قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:

چهره زیبایت را نشان بده و بگو که از جانم بگذرم. آری در برابر شمع بگو آتش عشق پروانه در جانم شعله افکند، از سوختن و جان دادن باکی ندارم!(در حال خوش دیدار، گفتار و دستور از عشق است)
۲- لب تشنه(ایهام: تشنگی بوسه) ما را ببین و از آب(ایهام: شادابی بوسه)دریغ مکن، بر بالین کشته عشق خود بیا و از خاک بلندش کن!
۳- درویشی چو مرا که سیم و زری ندارد رها نکن! آری در غم عشقت اشکش چون نقره و چهره زردش چون طلاست(خانلری:رخم را زر گیر)
۴- چنگ بنواز و آهنگی خوش ساز کن! و‌اگر عود نیست عشقم را آتش، دلم را عود و تنم را آتشدان شمار!
۵- در سماع بیا و از سر وجد خرقه بینداز و برقص، و اگر نمی‌خواهی خرقه افتاده ما را در سر بگیر(سهروردی:شیخ را گفتم که رقص کردن بر چه آید؟شیخ: جان قصد بالا کند همچو مرغی که خواهد خود را از قفص به‌دراندازد.قفص تن مانع آید. اگر قوت عظیم بود قفص بشکند و برود وگرنه قفص را با خود بگرداند-نجم الدین کبری: سماع را به تکلف مکن و به پیش باز مشو و چون حالت پدید آید به غفلت منشین و چون ساکن شود به تکلف مجنب که مزه و برکه آن وقت برود و در وقت نرسی. فصوص الآداب،۲۰۸)
۶- خرقه پشمینه از سر بینداز و باده زلال سر بکش! خرج کن و با طلا سیمین تنی را در آغوش بگیر!
۷- معشوق را بگو همراه شود گرچه دوجهان دشمن شوند. بخت و دیدار بگو پشت نکند، تمام روی زمین را دشمن فرض کن!(خانلری:بخت گو پشت کن)
۸- آری دیگر میل رفتن و فراق نکن! لحظه‌ای با ما بنشین! بر لب جوی، حال خوش بجوی و ساغر شراب در دست گیر!
۹- اگر از کنارم بروی، از آتش دل و آب چشمم، چهره‌ای زرد، لبی خشک و دامنم تر خواهد بود.
۱۰- اکنون حافظا! بزم حال خوش را بیارای! و به واعظ بگو که مجلس با شکوهم را ببین و منبر را ترک کن!
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

.فصیحی در ‫۲۳ روز قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۹ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:

درود بر شما💐💐💐💐

.فصیحی در ‫۲۳ روز قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۶ در پاسخ به Asm دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:

 جناب سنگ لعل که کانی دگرگونی است ودر سنگهای آذرین هم پیدا میشه و این بیت نشون میده که حافظ اتفاقا کاملا علمی صحبت کرده و اصلا مبناش سنگهای کریمه  که شما گفتین نیست

به باد و باران به منظور گذر ایام و دگرگون شدن و تشکیل سنگ قیمتی لعل اشاره داره و  استعاره زیبا در شعرش بکار برده

وحید بافنده در ‫۲۳ روز قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۷ در پاسخ به روفیا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را:

سلام

وقتی در مقام شناخت، خرمهره و درّ را با هم برابر میکنید، آیا بدنبال علوم جدید بشری هستید؟

قطعا تفکری مثل تفکر شما که علم را در جهت راحت‌طلبی و قدرت به کار میگیرد، افرادی نظیر هیتلر و کسانی که بمب اتم سر مردم بی‌پناه می‌ریزند بیرون می‌دهد.

 

متاسفم که حتی به زبان اوردید چیزی که شوخی آن هم زشت بود حتی. بروید و تن‌آسایی کنید، و در عالم پس از مرگ حسرت بخورید. 

دکتر حافظ رهنورد در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:

پس آن گاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او بدمیدم بر او به سجده در افتید(ای فرشتگان مقرب) آیه ۷۲ سوره صاد.

و این‌گونه طینت آدم مخمّر می‌شود؛ پس ای ملک تسبیح‌گو باش

سمیه شکری در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

به نظر میاد این غزل توضیحاتی پیرامون خواجه عاشق شده در غزل 27 مولاناست

عجیب این دو تا غزل بهم ربط دارند https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh27

کیوان شهلائی در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۷ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ دوم:

این شعر تراوشات ذهن یک فاشیست را به خوبی به نمایش گذاشته، مثل اشعار فردوسی 

سیدسینا حسینی در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

دوستان کلمه شاهد معنای معشوق و زیبارو‌ هم میده. کی گفته یعنی پسر ؟!

پرویز شیخی در ‫۲۴ روز قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن:

دوستان چون اکثر کامنت های من حذف می شوند شما بگویید آیا بیت زیر سروده مولویست؟

 

عجل با آن نور شد قبلهٔ کرم

قبله بی آن نور شد کفر و صنم 

در بیت فوق  عجل بمعنی گوساله هست پس  بدین صورت معنی می شود

گوساله با نور خدا قبله کرم شد

قبله بدون نور خدا مرکز کفر و بت پرستی شد

منظور کدام قبله بوده که مرکز بت پرستی شده؟

داود شبان در ‫۲۴ روز قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۷ در پاسخ به در سکوت دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

دمت گرم آخر همه‌حاشیه ها هستی سکوت جان و سکوتم نمیکنی🙂

آصف در ‫۲۴ روز قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵:

در این غزل بسیار زیبا از خاتم الشعرا جناب جامی لطیفه‌‌های بسیاری است که یکی دو مورد را معروض میدارد :

در باب معنی مصراع نخست هم هوش مصنوعی و هم دوستان به صورت کامل معنی مصراع را ایراد نکردند که بدین صورت خواهد بود که :

نسیم‌های وصال تو آتشی برافروخت (چندانکه باد آتش را افروخته‌تر هم می‌کند) و اشتیاق به تو در جگر اخگر انداخته

(نفحات جمع نفحه به معنای نسیم یا دم است، عبارت نفحات اشارت دارد به حدیث نبوی که فرمودند :«ان فی ایام دهرکم لربکم نفحات، الا فتعرضوا لها ؛ در روزگاران شما از جانب پروردگارتان نسیم‌هایی می‌وزد، بر شما باد تا خود را در معرض آن قرار دهید » که مولانا نیز در مثنوی این سخن را آورده است که:

گفت پیغمبر که نفحت‌های حق

اندرین ایام می‌آرد سبق

و نفحات وصل در واقع همین معنا را افاده می‌کند. و أوقد از ریشه وقد در باب افعال است در معنای آتش درافکندن ، اما جمرات جمع جمره است که آن نیز در معنای اخگر یا شراره آتش یا خود آتش است و حشا هم اعضای داخل شکم را گویند ولی معمولاً مجاز به علاقه گفتن کل و اراده جزو کردن در معنای جگر است که آتش شوق جگر شاعر را بریان نموده)

اما در مصراع دوم در انتها یک ایهام زیبایی وجود دارد که در واقع هم میتواند «کم آتشا» که چنین معنی میدهد که کم آتشی چنین زبانه می‌کشد و هم می‌تواند « کماتشا» به معنای آنچنان که میل تو باشد در عربی خواند و این نیز ایهام بسیار زیبایی است. 

این غزل نکات بسیار زیبایی دارد و برای پرهیز از اطاله کلام به همین مقدار بسنده میکنیم. در پانه حق باشید. 

سفید در ‫۲۴ روز قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۷ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۲۵:

 

گر مرد رهی میان خون باید رفت

وز پای فتاده سرنگون باید رفت

 

تو پای به ره در نِه و از هیچ مپرس

خود راه بگویدت که چون باید رفت...

 

 

مجید سنجری در ‫۲۴ روز قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۹۸:

تا دید هکم جان و دل و تن نگرفت

در دیده خیال دوست مسکن نگرفت

 دید هکم  دیده کم هست یا همانطور که نوشته شده 

MayhemR در ‫۲۴ روز قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲۵:

سلام. عرض ادب و احترام.

مصرع اول همانطور که دو دوست گرامی هم مرقوم فرمودن، "ز غم" صحیح می یاشد.

لطفا تصحیح بفرمائید.

فرید کیومرثیان زند در ‫۲۴ روز قبل، پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰۷:

کورش، قرار ما نه چنین بود زود
غم در نگاهم از غمت برگشود
اگر اینگونه ست رسم جهان، ای برار
دل را نگه‌ دار، که منم آیم دچار

 

۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۵۴۵۰