گنجور

حاشیه‌ها

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱۵ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰:

«نُزل» در بیت شمارۀ 1 به معنی «پیشکش» است. چنین معنایی در هیچیک از فرهنگ‌ها و واژه‌نامه‌ها ثبت نشده است.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱۵ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:

«نُزل» در بیت شمارۀ 4 به معنی «پیشکش» است. چنین معنایی در هیچیک از فرهنگ‌ها و واژه‌نامه‌ها ثبت نشده است.

محمود ببگی در ‫۱۵ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۵ در پاسخ به الهه دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

در این آیه، چند سؤال مطرح است:
سؤال: قرآن در یکجا همه ی آیات خود را محکم دانسته و فرموده: «کتاب اُحکمت آیاته» و در ج[3]ای دیگر همه را متشابه دانسته و فرموده: «کتاباً متشابهاً»[4] ولی در این آیه بعضی را محکم وبعضی را متشابه معرّفی نموده است، مسأله چیست؟
پاسخ: آنجا که فرمود: تمام آیاتِ قرآن محکم است، یعنی سخن سست و بی اساس در هیچ آیه ای نیست و آنجا که فرمود: همه ی آیات متشابه هستند، یعنی سیستم و آهنگ آیات قرآن، هماهنگ، یکنواخت و شبیه بهم است.
اما با این حال، از نظر فهم مردم همه ی آیات یکسان نیستند، بعضی صریح و روشن و همه کس فهم، ولی بعضی دارای معانی بلند وپیچیده اند که همین امر موجب شبهه و اشتباه آنان می گردد.
سؤال: چرا در قرآن آیات متشابه به کار رفته است؟
پاسخ: اوّلاً: وجود آیات متشابه زمینه ی فکر و تدّبر در آیات است.
ثانیاً: موجب رجوع مردم به رهبران آسمانی می شود. آری، اگر همه ی درس آسان باشد، شاگرد احساس نیاز به استاد نمی کند.
ثالثاً: متشابهات وسیله آزمایش مردم است. گروهی کژاندیش، از لابلای آنها به سراغ اهداف شوم خود می روند و گروهی اندیشمند، به فرموده امام رضاعلیه السلام با مراجعه به محکمات، معنای صحیح آیات را کشف می نمایند.[5]
سؤال: نمونه آیات متشابه کدام است؟
پاسخ: در قرآن می خوانیم: «الی ربّها ناظرة»[6] در قیامت، چشم ها به پروردگارشان می نگرند. چون عقل سلیم، جسم بودن را برای خداوند محال می داند و در آیات دیگر قرآن نیز می خوانیم: «لاتدرکه الابصار»[7] چشمها او را درک نمی کنند، لذا می فهمیم که مراد از نگاه به پروردگار، نگاه به لطف و پاداش او در قیامت است.
همچنین مراد از «دست خدا» در آیه ی «یداللّه فوق ایدیهم» قدرت اوست، چنانکه در فارسی نیز می گوییم: فلانی در فلان شهر یا اداره دست دارد، یعنی قدرت دارد. وگرنه خداوند که جسم نیست تا دست و پا داشته باشد. قرآن نیز می فرماید: «لیس کمثله شی ء»[8] او همانندی ندارد.
این گونه آیات، سبب انحراف ساده اندیشانی شده که به آیات دیگر توجّه ندارند و از مفسّران واقعی یعنی اهل بیت پیامبرعلیهم السلام جدا افتاده اند و شاید به جهت همین خطرات باشد که قرآن، خود به ما سفارش نموده است هنگام قرائت قرآن از شرّ شیطان به خداوند پناه ببرید. «فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرجیم»[9]

حالا در ایه
(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ » یعنی : وقتی به فرشتگان دستور دادیم تا برای آدم سجده کنند همه به سجده افتادند مگر ابلیس)
که  جزءمتشابهات قران است  ماباید با توجه به محکمات قران جواب شبهات خودمان رو پیداکنید  به عنوان مثال: فکر کنید  جمعی از افسران درمیدان صبحگاه  در حضور رهبر  ایستاده اند فرمانده میدان وقتی فرمان احترام به پرچم رو میدهد  می‌گوید افسران آماده احترام شوید همه آماده می‌شود حالا ممکن است افرادی غیر افسر هم در میدان باشد ولی چون
۹۹.۹۹ درصد افراد میدان افسر هستند فرمانده میدان  فقط جمله افسران به پرچم(یعنی به پرچم احترام بگزارید)رو بیان می‌کند حال به نظر شما آیا چون گفته فسران به پرچم .این درسته که اون  ۱ درصد غیر افسر را  صرف اینکه در جمع افسران بوده اند افسر تلقی کنیم . صد درصد خیر . نتیجه: چون در محضر خداوند  هزاران هزار فرشته والبته  ابلیس  هم  بین ایستاده  بودند  چون ۹۹.۹۹ جمع  فرشته اند  خداوند  دستورش را با جمله  ای ملائکه سجده کنید  بیان می‌دارد  که  چیز طبیعی است.  و این به معنای فرشته بودن ابلیس نیست. درسته دستور خطاب به فرشتگان بود ولی  چون ابلیس  در میان جمع بود باید سجده می‌کرد چون دستور برای کل جمع بود.

و برای اثبات جن بودن ابلیس و فرشته نبودنش باید بجای متشابهات قرآن  به آیه زیر اشاره کرد که از محکمات قرآنه و ابلیس را از جنیان می‌داند

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً 

و(یاد کن) هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس همه به جز ابلیس سجده کردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت. آیا (با این حال) او و نسل او را به جای من سرپرستان خود می گیرید؟ در حالی که آنان برای شما دشمنند! ستمگران بد چیزی را به جای خدا برگزیدند

محمود ببگی در ‫۱۵ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۰ در پاسخ به پدرام دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

 

سؤال: قرآن در یکجا همه ی آیات خود را محکم دانسته و فرموده: «کتاب اُحکمت آیاته» و در ج[3]ای دیگر همه را متشابه دانسته و فرموده: «کتاباً متشابهاً»[4] ولی در این آیه بعضی را محکم وبعضی را متشابه معرّفی نموده است، مسأله چیست؟
پاسخ: آنجا که فرمود: تمام آیاتِ قرآن محکم است، یعنی سخن سست و بی اساس در هیچ آیه ای نیست و آنجا که فرمود: همه ی آیات متشابه هستند، یعنی سیستم و آهنگ آیات قرآن، هماهنگ، یکنواخت و شبیه بهم است.
اما با این حال، از نظر فهم مردم همه ی آیات یکسان نیستند، بعضی صریح و روشن و همه کس فهم، ولی بعضی دارای معانی بلند وپیچیده اند که همین امر موجب شبهه و اشتباه آنان می گردد.
<

سؤال: چرا در قرآن آیات متشابه به کار رفته است؟
پاسخ: اوّلاً: وجود آیات متشابه زمینه ی فکر و تدّبر در آیات است.
ثانیاً: موجب رجوع مردم به رهبران آسمانی می شود. آری، اگر همه ی درس آسان باشد، شاگرد احساس نیاز به استاد نمی کند.
ثالثاً: متشابهات وسیله آزمایش مردم است. گروهی کژاندیش، از لابلای آنها به سراغ اهداف شوم خود می روند و گروهی اندیشمند، به فرموده امام رضاعلیه السلام با مراجعه به محکمات، معنای صحیح آیات را کشف می نمایند.[5]
سؤال: نمونه آیات متشابه کدام است؟
پاسخ: در قرآن می خوانیم: «الی ربّها ناظرة»[6] در قیامت، چشم ها به پروردگارشان می نگرند. چون عقل سلیم، جسم بودن را برای خداوند محال می داند و در آیات دیگر قرآن نیز می خوانیم: «لاتدرکه الابصار»[7] چشمها او را درک نمی کنند، لذا می فهمیم که مراد از نگاه به پروردگار، نگاه به لطف و پاداش او در قیامت است.
همچنین مراد از «دست خدا» در آیه ی «یداللّه فوق ایدیهم» قدرت اوست، چنانکه در فارسی نیز می گوییم: فلانی در فلان شهر یا اداره دست دارد، یعنی قدرت دارد. وگرنه خداوند که جسم نیست تا دست و پا داشته باشد. قرآن نیز می فرماید: «لیس کمثله شی ء»[8] او همانندی ندارد.
این گونه آیات، سبب انحراف ساده اندیشانی شده که به آیات دیگر توجّه ندارند و از مفسّران واقعی یعنی اهل بیت پیامبرعلیهم السلام جدا افتاده اند و شاید به جهت همین خطرات باشد که قرآن، خود به ما سفارش نموده است هنگام قرائت قرآن از شرّ شیطان به خداوند پناه ببرید. «فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرجیم»[9]

حالا در ایه
(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ » یعنی : وقتی به فرشتگان دستور دادیم تا برای آدم سجده کنند همه به سجده افتادند مگر ابلیس)
که  جزءمتشابهات قران است  ماباید با توجه به محکمات قران جواب شبهات خودمان رو پیداکنید  به عنوان مثال: فکر کنید  جمعی از افسران درمیدان صبحگاه  در حضور رهبر  ایستاده اند فرمانده میدان وقتی فرمان احترام به پرچم رو میدهد  می‌گوید افسران آماده احترام شوید همه آماده می‌شود حالا ممکن است افرادی غیر افسر هم در میدان باشد ولی چون
۹۹.۹۹ درصد افراد میدان افسر هستند فرمانده میدان  فقط جمله افسران به پرچم(یعنی به پرچم احترام بگزارید)رو بیان می‌کند حال به نظر شما آیا چون گفته فسران به پرچم .این درسته که اون  ۱ درصد غیر افسر را  صرف اینکه در جمع افسران بوده اند افسر تلقی کنیم . صد درصد خیر . نتیجه: چون در محضر خداوند  هزاران هزار فرشته والبته  ابلیس  هم  بین ایستاده  بودند  چون ۹۹.۹۹ جمع  فرشته اند  خداوند  دستورش را با جمله  ای ملائکه سجده کنید  بیان می‌دارد  که  چیز طبیعی است.  و این به معنای فرشته بودن ابلیس نیست. درسته دستور خطاب به فرشتگان بود ولی  چون ابلیس  در میان جمع بود باید سجده می‌کرد چون دستور برای کل جمع بود.

و برای اثبات جن بودن ابلیس و فرشته نبودنش باید بجای متشابهات قرآن  به آیه زیر اشاره کرد که از محکمات قرآنه و ابلیس را از جنیان می‌داند  ضمنن خداوند می‌فرماید (کان من الجن  یعنی از جنیان بود )نه اینکه چون نافرمانی کرد از جنیان شد. 

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً 

و(یاد کن) هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس همه به جز ابلیس سجده کردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت. آیا (با این حال) او و نسل او را به جای من سرپرستان خود می گیرید؟ در حالی که آنان برای شما دشمنند! ستمگران بد چیزی را به جای خدا برگزیدند

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۵ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵
                 
دل برایِ تو ، ز جان برخیزد
جان به عشقَت ، ز جهان برخیزد

در دلِ هر که نشینی ، نفَسی
ز غمَت ، جان ز میان برخیزد

مردِ دردِ تو ، درین رَه ، آن است
کز سرِ سود و زیان برخیزد

گر نقاب از رخِ خود باز کنی
ناله ، از کُون و مکان برخیزد

جان ، ز دل نوحه‌کنان بنشیند
دل ، ز جان نعره‌زنان برخیزد

ساقیا ، بادهٔ اندوه بیار
تا ز عشّاق ، فغان برخیزد

کین تنِ خستهٔ من ، از مِیِ عشق
نه چنان خفت ، کزان برخیزد

دلِ عطّار ، ز شوقِ تو ، چنانست 
که زمان تا به زمان برخیزد

جهن یزداد در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۵:

یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

مصرع دوم بیت شماره 2، به شکل «بَزم صبوحی بساز نَقل دگرگون بیار» درست است (به جای «بَزم صبوحی بساز نُزل دگرگون بیار»).

1-در نسخه عبدالرسولی نیز «نَقل» به جای «نُزل» ثبت شده است.

2-در چهار نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 64528، 61914، 91038 و شماره دفتر 11948 نیز «نقل» ثبت شده است (در زیرنویس صفحه 619 نسخه سجادی، به وجود آن در دو نسخه اشاره شده).

3-نکته بسیار ظریف اینجاست که در بیت یاد شده، واژه‌های «دَست»، «نَقش»، «بَزم» و «نَقل» وزن یکسانی دارند. بنابرین، وجود «نُزل» این هم‌آوایی را به هم می‌زند.

 

*از دستکاری اسناد هویت ملی–به بهانه انجام کار تازه–بپرهیزیم.

Hormoz در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۲ در پاسخ به alireza دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۳:

در کارنامه اردشیر بابکان بخش پنجم آمده است که اردشیر به جنگ کردان شاه (کورتانشا) که شاه کوردها و مادها بود رفت و این بیت هم به عنوان مقایسه در کتاب محمد جواد مشکور آمده است. در توضیحات و لغت نامه‌ی پیوست شده به این کتاب هم از کشور ماد یا مای و کردان‌شاه صحبت به میان آمده است. خواهشاً از انکار هویتی دست بردارید. کلمه‌ی کورد قدمتش بسیار بیشتر از فارسی است مه بخواهید با زبان مدرنی مثل فارسی کلمه‌ای چنین کهن را ترجمه کنید. 

شبگرد در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵:

آستین کسی را گرفتن کنایه است از مایه‌ی ضرر و زیانِ کسی شدن.

 

به تیغ هندی گو: دستِ من جدا بکنند

اگر بگیرم روزی من آستینِ تو را

 

اگر یکروز آستین تو را گرفتم و مایه‌ی زیان و رنجش تو شدم، به تیغِ هندی بسپار تا دستم ببرّد.

علی میراحمدی در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۷ در پاسخ به فرهاد فراهانی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

فردوسی مسلمانِ شیعه بوده است و آن چند بیتی هم که در مدح خلفای دیگر در شاهنامه می‌بینید الحاقی است و از سوی دیگران افزوده شده است.

هیچ شیعه ای ابوبکر و عمر و عثمان را مدح نمیکند؛فردوسی که جای خود را دارد.

فردوسی مثل بسیاری از مدعیان ملی گرا ،دین را فدای ملیت و ناسیونالیسم افراطی نمیکند و شناخت دقیق و درستی هم از دین و هم از ملیت و هم از اسطوره دارد.

صورت صحیح ابیات چنین است :

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی

خداوند امر و خداوند نهی

که من شعر علمم علی ام در است

درست این سخن قول پیغمبر است

آن چهار بیت سست میان این دو بیت از فردوسی نیست.

علی احمدی در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:

 

خسروا گویِ فلک در خَمِ چوگان تو باد

ساحتِ کون و مکان عرصهٔ میدانِ تو باد

پادشاها همه فلک مثل گوی در اختیار چوگان تو باشد و همه عرضه کائنات میدان عملکرد تو باشد 

مثل برخی از غزلها که حضرت حافظ از یک دلبر قدرتمند سخن می گوید در اینجا نیز صحبت از کسی است که از نظر حافظ می تواند در راه عاشقی توانمند عمل کند .در ابیات زیر هم چنین اشاره هایی وجود دارد و این عجیب نیست مثلا 

شهسوارِ من که مه آیینه دارِ روی اوست

تاجِ خورشیدِ بلندش خاکِ نعلِ مَرکَب است

اندر آن ساعت که بر پشتِ صبا بندند زین

با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

‐------------

گرچه شیرین‌‌دَهَنان پادشهان‌اند ولی

او سلیمانِ زمان است که خاتَم با اوست

روی خوب است و کمالِ هنر و دامن پاک

لاجَرَم، هِمَّتِ پاکانِ دو عالَم با اوست

-----------

غلامِ نرگسِ جَمّاشِ آن سَهی سَروم

که از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیست

عِنان کشیده رو ای پادشاهِ کشورِ حُسن

که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

 ----------‐و مثالهای دیگری از این دست...

زلفِ خاتونِ ظفر شیفتهٔ پرچم توست

دیدهٔ فتحِ ابد عاشقِ جولانِ تو باد

پیروزی  چون بانویی است که شیفته پرچم توست و پیروزی ابدی مانند چشمی است که مشتاق جولان پیروزمندانه توست.

 

ای که انشاءِ عطارد صفتِ شوکتِ توست

عقل کل چاکرِ طُغراکشِ دیوانِ تو باد

تو کسی هستی که عطارد که نماد کاتبان فلک است در نوشتن عظمت تو را توصیف می کند و عقل کل که همه عقل و درایت است در خدمت امضاگری تشکیلات توست.

 

  

طِیرهٔ جلوهٔ طوبی قدِ چون سروِ تو شد

غیرتِ خُلدِ بَرین ساحتِ بُستانِ تو باد

درخت جاودان و بهشتی طوبی از قد چون سرو تو که مظهر آزادی و اختیار است خجالت زده شد و عرضه بوستان تو حسادت بهشت را سبب شد .

 

نه به تنها حَیَوانات و نَباتات و جَماد

هر چه در عالمِ امر است به فرمانِ تو باد

نه تنها حیوانات و گیاهان و اشیاء بلکه هر چه در دنیاست به فرمان تو باشد.

چرا حافظ می خواهد همه چیز به فرمان دلبر قدرتمند باشد .چون آن دلبر قدرتمند فعلا چنین توانی ندارد پس قادر مطلق نیست .از طرفی خواسته مبالغه کند .

این قدرت را برای این طلب می کند که چنین دلبران منجی راه عاشقی هستند و سبب گسترش فرهنگ عشق ورزی می شوند چه در زمان حافظ و چه در آینده.

شبگرد در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۲۰ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳:

کسی که دام کند نام نیک از پیِ نان

یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را

 

کسی که برای رسیدن به سود و نوایی، تظاهر به نیکنامی کند، سرانجام در راه دستیابی به همان سود و نوا، به تباهی کشیده شده و جان از کف می‌دهد.

علی احمدی در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

جز آستان تو ام در جهان پناهی نیست      سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست

در جهان به جز بارگاه تو پناهی ندارم و به جز درگاه آستان تو سرم را جایی برای حواله دادن نیست یعنی به جز درگاه تو جایی نیست که سرم را با آرامش بر آن درگاه بگذارم.چرا حافظ به پناهگاه نیاز دارد؟

عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم    که تیغ ما به جز از ناله ای و آهی نیست

وقتی دشمن به قصد مبارزه با من شمشیر می کشد سپرم را می اندازم چون شمشیری به جز آه و ناله به درگاه معشوق ندارم .مرا توان مبارزه رو در رو نیست و مغلوب خواهم شد.حافظ از این نمی ترسد بلکه از این نگران است که تسلیم گروه دشمنان شود و از راه عاشقی دست بردارد.

چرا زکوی خرابات روی برتابم    کز این به ام به جهان هیچ رسم و راهی نیست

چرا باید از کوی خرابات که عشق را در آنجا فهمیده ام روی گردان شوم . بهتر از این راه و روش در جهان برایم وجود ندارد.

زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر    بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست

حتی اگر زمانه خرمن عمر من را آتش بزند به او بگویید بسوزاند که اثرش بر من مثل برگ کاه است یعنی بی اثر است.

غلام نرگس جمّاش آن سهی سروم    که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست

من بنده چشمان فریبنده آن بلند بالا هستم که نگاهش شایسته غرور است و به راحتی به کسی نگاه نمی کند .در اینجا مثل بسیاری از غزل ها از منجیان راه عاشقی صحبت می کند که حافظ و مراقب عاشقان هستند.حافظ دومین برگ برنده اش را رو می کند .می گوید پناهگاه اصلی من عاشق، معشوق است وحامی من در این راه منجی راه عاشقی . پس من بدون شمشیر و سپر مبارزه می کنم و در راه عاشقی استوار می مانم.  

مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن       که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

به دوست و دشمن می گوید در پی آزار من نباشید و غیر از این هر کاری خواستید بکنید چون در آیین ما غیر از این گناهی وجود ندارد . وقتی از شریعت ما صحبت می کند دو مفهوم را می رساند .اول اینکه در آیین حافظ چنین رویه ای وجود دارد . دوم اینکه در همین شریعتی که شما دشمنان از آن دم می زنید هم این رویه وجود دارد . یعنی یک نگاه اصلاحگرانه نسبت به ادیان هم دارد . یعنی اگر بر اساس آیین خودتان هم بخواهید رفتار کنید نباید کسی را آزار دهید.اتفاقا با توجه به ابیات بالا معنای دوم بهتر به نظر می رسد چون دشمن حافظ که در قید آیین حافظ نیست .

عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن    که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

رو به منجی اش می کند و می گوید تو که سوار مرکب در راه عاشقی به پیش می روی کمی آهسته تر حرکت کن چرا که بر سر هر راهی که از کنارش رد می شوی عده ای عاشق هستند که بر آنها ستم شده و آزار دیده اند و قصد دادخواهی دارند تا تو دادشان را بستانی.

چنین که از همه سو دام راه می بینم     به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست

وقتی از همه سو برایم دام گذاشته اند تا مرا به آیین خودشان بازگردانند فقط باید در پناه حمایت زلف معشوق ( صراط مستقیم عاشقی ) بمانم .این بیت دلیل دیگریست بر اینکه دشمنان حافظ قصد آن داشتند که حافظ را به گروه خویش ملحق کنند و این نشانه نفوذ وی در مردم و شاه در آن زمان است.

خزینه دل حافظ به زلف و خال مده     که کارهای چنین حدّ هر سیاهی نیست

رو به معشوق می گوید گنجینه دل حافظ را به زلف و خال خودت نده چون کارهر سیاهی مثل خال و زلف سیاه  نیست که آن را محفوظ نگه دارند .گنجینه دل حافظ آموخته ها و تجربه های او در راه عاشقی هستند . حافظ اینجا نگران خودش نیست چون در پناه زلف یار است اما برای تجربیاتش که باید به نسل های بعد برسد نگران است و به معشوق می گوید این گنجینه را محفوظ نگه دار تا آیندگان هم بهره ای ببرند چون تو مدعی هستی قرآن را محافظت می کنی گنجینه من نیز کمتر از قرآن نیست.

باب 🪰 در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۸ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:

دیدگاه شما همیشه یکی از روشن‌ترین و ژرف‌ترین شرح‌هایی‌ست که تاکنون برای غزل های حافظ خوانده‌ام. هم وفادار به حضرت حافظ، و هم راهگشا برای سالک امروزی. از بیت نخست تا پایان، گفت‌ و گو را به‌ درستی نه‌ تنها میان عاشق و معشوق، بلکه میان خود اصیل و خود ذهنی دانسته‌اید و با دقت نشان داده‌اید چگونه این دیالوگ، دردی مقدس را در دل ما بیدار می‌کند تا لحظهٔ وصال ممکن شود.

با این حال، پرسشی که هم از دل این شرح درمی‌آید و هم سال‌هاست خودم با آن درگیرم:

گفتم دل رحیمت، کی عزم صلح دارد؟
گفتا مگوی با کس، تا وقت آن درآید

آیا ممکن است کمی بیشتر توضیح دهید که منظور حضرت حافظ از آمدنِ «وقت» چیست؟
آیا این «وقت»، تنها پس از فنا (و رهایی کامل از ذهن) فرا می‌رسد؟ یا اندکی قبل از فناست؟
یا منظور زمان حالی است که عاشق سالک باید دریابد؟

چرا نباید با کسی در مورد رسیدن وقت صلح گفت گویی کرد؟ آیا منظور سکوت و تا آخرین دم تلاش کردن به قدر وسع است و نه سخن گفتن و درخواست کردن بدون عمل؟ آیا قبل از رسیدن آن وقت، وقت جنگ است؟

علی احمدی در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷:

حُسن تو همیشه در فزون باد

رویت همه ساله لاله‌گون باد

زیبایی و جلوه گری تو همیشه در حال افزایش باشد و چهره ات همه ساله چون لاله  گلگون باشد و شاداب باشی.

جلوه معشوق یکسان و تکراری و خسته کننده نیست . این جلوه گری گسرش دارد و افزایش می یابد پس می تواند عشق عاشق را هم بیفزاید.

اندر سرِ ما خیالِ عشقت

هر روز که باد در فزون باد

پس در سر ما هم که خیال عشق تو وجود دارد هم باید هرروزه باشد و هم افزایش یابد

هر سرو که در چمن درآید

در خدمتِ قامتت نگون باد

نهمه سرو هی چمن در نار و در خدمت قام تو باید خمیده باشند.معشوق جلوه آزادی مطلق است و همه آزادی های انسان  در برابرش خاضع اند

چشمی که نه فتنهٔ تو باشد

چون گوهرِ اشک غرقِ خون باد

چشم تو فتنه گر و دردسر ساز است و با تیر در بند می کند. حال اگر چشمی با چشم تو به دردسر نیفتد امیدوارم مثل اشک غرق خون شود.

چشمِ تو ز بهرِ دلربایی

در کردنِ سحر ذوفنون باد

برای گسترش دلربایی امیدوارم چشم تو در توانایی سحر کردن عاشقان دارای مهارتهای بسیار باشد.

هر جا که دلیست در غمِ تو

بی صبر و قرار و بی سکون باد

هرجایی که دلی غم دوری تورا تحمل می کشد بی تاب و بیقرار بماند یکی از ویزگیهای مسیر عاشقی تداوم بیقراری است .چون به راحتی به وصال نمی رسد و مسیر تمام نمی شود.اصولا وقتی یک مسیر تمام می شود و به هدف مورد نظر می رسیم دیگر بیتاب نیستیم و ممکن است حس خوبی در مورد عشق نداشته باشیم و بگوییم خوب این هم تمام شد.

قَدِّ همه دلبرانِ عالم

پیشِ الفِ قَدَت چو نون باد

نه تنها عاشقان در برابرت خاضع اند بلکه دلبرانی که در سراسر دنیا دل می ربایند هم در برابرت سرخم کرده اند  و قامت آنها به حرف نون تبدیل شده است.

هر دل که ز عشقِ توست خالی

از حلقهٔ وصلِ تو برون باد

هر دلی که عشق تو را درک نکرده نباید در حلقه  وصل تو باشد.درک عشق او نیاز به هشیاری برتری دارد که ا می حاصل می شود.

لعلِ تو که هست جانِ حافظ

دور از لبِ مردمانِ دون باد

آن لعل سرخ فام لب تو که به حافظ جان می بخشد از لب مرمان پست دور باشد.لب  لعل ، امید بخش است و اگر مردمان پست امیدوار به انجام کارها و رسیدن به اهداف خود باشند دنیا ویرانه می شود .

 

علاوه بر دعاها و آرزوهایی که حافظ برای معشوق خود می کند این ابیات نشانگر آرزوهای حافظ نیز هستند.

ali solgi در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

درکل دنیا ووهرجا صحبت از عقل ودانش من ذهنی میشود بطوری که حتی بسیاری از کسانی که درزمینه علوم دینی مدرک بالایی دارند  عقل وعقل من ذهنی را را یکی میدانند وهمین باعث شده بین علم وعرفان  فاصله بیفتد وانان که درراه علم هستندمنکر حتی وجود خداهم میشوند درصورتی اصل وپایه و سیستم دریافتی بدن انسان ذهن است وعقل مجموعه دانشی که در دنیامامیاموزیم وتجربه میکنیم منظورمولانا ازبین بردن عقل ونداشتن دانش علمی نیست بلکه منطورس اینست که باعقل ودانش عقلی که تجربه دنیاست نمیشه مسیرمعنوی را رفت بلکه اون یک مسیر جدا وابزارجدا میخواهد بطوری که وقتی بادانش عقلی به جستجوی معنوی والهی میافتی باچند ازمایش و شناخت اجزای بدن وریاضات عقلت بهت ثابت میکنه ما از یک فرایند تولیدمثل مثل بقیه موجودات بوجود امده ایم وهمین ذهن و جسم هستیم  ولی ایا ما همین جسم وذهن هستیم یااینهاهم جزی از ماست وماذهن وجسم هم داریم  

علی احمدی در ‫۱۶ روز قبل، سه‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:

این غزل از جمله غزلهایی است که می توان مصادیق مختلفی برای آن در نظر گرفت.هیچ مانعی ندارد که این غزل برای یک پدیده طبیعی سروده شده باشد . هنر حافظ در این است که غزلهایش این جامعیت را دارد که مثلا آن را برای جنگل ، محیط زیست یا حتی کره زمین بخوانیم .یک بار هم که شده اشخاص را کنار بگذاریم و با این دید غزل حافظ را خوانش کنیم و طرحی نو دراندازیم.

تَنَت به نازِ طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد

امیدوارم جسمت نیازی به ناز هیچ درمانگری نداشته باشد و وجود ظریف و دقیقت دچار هیچ آسیب و خرابی نشود.

سلامتِ همه آفاق در سلامتِ توست

به هیچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد

همه کرانه ها سالم اند و بی عیب چون تو در سلامت هستی امیدوارم خودت هیچ عارضه و دردی نداشته باشی.

جمالِ صورت و معنی ز امنِ صحتِ توست

که ظاهرت دُژَم و باطنت نَژَند مباد

زیبایی ظاهر و باطن تو نشانه سلامتی است امیدوارم که نه ظاهرت آشفته گردد و نه باطنت پریشان شود

در این چمن چو درآید خزان به یغمایی

رهش به سروِ سهی قامتِ بلند مباد

ای کاش وقتی در این میان خزان برای یغما و غارتگری می آید نتواند راهی به قامت بلند و استوار چون سرو تو پیدا کند 

در آن بساط که حُسن تو جلوه آغازد

مجالِ طعنهٔ بدبین و بدپسند مباد

وقتی زیبایی تو جلوه گری اش را شروع می کند امیدوارم جایی برای طعنه انسانهای بدبین و بد پسند نباشد.

هر آن که رویِ چو ماهت به چشمِ بد بیند

بر آتشِ تو به جز جانِ او سپند مباد

هر کسی که رخ چون ماه تو را به چشم بد ببیند و خواهان آسیب تو باشد امیدوارم مثل اسفند در آتش خشم تو بسوزد.

شفا ز گفتهٔ شِکَّرفِشانِ حافظ جوی

که حاجتت به عِلاجِ گلاب و قند مباد

درمان واقعی را از سخن شکرمانند حافظ بجوی تا نیازی به معالجه ظاهری با گلاب و قند و داروهای دیگر پیدا نکنی.

 

شاید مخالف من باشید ولی کره زمین ما جسمی بزرگ و وجودی دقیق و ظریف دارد کرانه های متعددی دارد و بسیار مستعد آسیب است .هم ظاهرش امکان آشفتگی دارد ( با آسیبهایی که انسانها وارد می کنند و خشونتهایی که بر اثر جنگ  پدید می آورند) و هم باطنش امکان تخریب دارد ( کاهش ذخایر آب و منابع انرژی ) هم کوههای بلندی چون سرو دارد وهم جنگلها و دریاهایش  جلوه گری می کنند و لطافت دارند و هم آتشفشانهایش می سوزانند. و در آخر اینکه واقعا رخی چون ماه و بلکه  بهتراز ماه  دارد .

نکته پایانی اینکه حافظ می گوید نسخه درمان زمین در دست من است و چه نسخه ای بهتر از عشق ورزیدن  برای بهتر زیستن بر روی آن.

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

ابوالفضل رعیت پیشه در ‫۱۶ روز قبل، دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۴ دربارهٔ صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷:

بیت پنجم مصرع دوم اشکال وزنی داره

فرهاد فراهانی در ‫۱۶ روز قبل، دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

سلام دوستان درباره دین فردوسی به قول مولانا

ملتِ عشق از همه دینها جداست

عاشقان را ملت و مذهب خداست

این بحث‌های بیهوده رو لطفاً رها کنید، برای هر صاحب هوشی واضحه که منظور فردوسی از این ابیات چیه و قدر و احترام مولا علی در نگاه فردوسی تا کجاست چند بیتی که در بین آورده مشخصه که برای تقیه بوده که کتاب بزرگ شاهنامه نابود نشه هرچند به قول حافظ

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد

بیا کاین داوری‌ها را به پیشِ داور اندازیم

اما موضوعی که خیلی ناراحتم کرد و قلبم رو شکست نشناختن قدر حضرت مولا علی در بین پیام‌های جدیده. دوستان علی الگو و اسوه تاریخی ملت ماست و توهین به مولا علی توهین به خود ما و توهین به انسانیت و هویت ملی ماست. اجازه ندید رفتار ریاکاران و کسانی که پشت هر مرام‌ و مسلکی مخفی میشن تا از طریق اونها به نون و نوایی برسن شما رو از معرفت این انسان بی‌نظیر محروم کنه. حقیر به همه شما التماس می‌کنم فقط یکبار حداقل ترجمه نهج‌البلاغه رو بخونید بعد درباره ایشون نظر بنویسید.

۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۵۶۴۴