گنجور

حاشیه‌ها

علی میراحمدی در ‫۱۳ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

«بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش»

حافظ نیز مانند فردوسی ،شعر و سخن والا را نتیجه الهامات غیبی میداند.

 

علی میراحمدی در ‫۱۳ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۶ - سخن فردوسی:

چو بند روان بینی و رنج تن

به کانی که گوهر نیابی مکن

فردوسی یکی از موانع سرودن شعر درست را «بند روان» میداند و آن را در کنار «رنج تن» قرار میدهد!

بند روان آنست که روح آدمی درک و دریافت درست و دقیقی ندارد و سخن و شعر را از طریق الهامات غیبی دریافت نمیکند و بدون شک چنین شاعری برای سرودن شعر  رنج بسیاری هم خواهد کشید و شعر او هم خالی از لطف و بی مزه و خنک خواهد بود!

 

علی میراحمدی در ‫۱۳ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۰ - دو قوچِ جنگی:

اگر هر سخن موزون و مقفایی را شعر بدانیم و بخوانیم ،ایرج میرزا هم شاعر است!

سخن پیامبر در ‫۱۳ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۱ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - ناله از تیره بختی خود و امتداد گرفتاری:

در ظلمت عزل روشن اطرافم در زحمت شغل ثابت ارکانم

در متن اصلی کتاب و شعرِ این شاعر، این بیت به این گونه نوشته شده است:

در ظلمت عزل روشن اطرافم

در زحمت شغل ثابت ارکانم

بابک مرادی در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۵ - اندر معنی عدل و ظلم و ثمرهٔ آن:

روده شما رو من وجب کردم، اسم پادشاهی میاد کهیر میزنید،

بعد دقیقا هوش مصنوعی ملک رو سلطنت معنی کرد،ها!!؟ با نسبت دادن تحلیل های آب دوغ خیاریتون به هوش مصنوعی میخوای مثلا میخوای مهر تایید برنی به اراجیفتون.

در بزرگمرد بودن سعدی شکی نیست،اما هر شاعر در موضوع خاصی مانور داده،فرودسی به وطن پرستی،سعدی به اخلاقیات،مولوی به عرفان. حالا یه جا سعدی از یه ظلم گفته شما چرا سو استفاده میکنی کلا پادشاهی رو میبری زیر سوال.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

به استناد لغتنامه دهخدا، واژه «طفل» گذشته از معنی «کودک» و «بچه» دارای معنی‌های زیر است.

1-نازک و نرم (مثال: زنی نازک و نرم)؛ سر انگشت نرم و نازک؛ نازپرورده؛ تازه.

2-تاریکی

معنی بیت شماره 5 چنین است: «یار نازک [اندام] برگزین تا سببِ رستگاری بیابی. زیرا در پی این، دیگری نیز می‌آید.»

چنین معنایی با بیت شماره 6 سازگار است «دلبسته گیاه خشک شدن، مردی نیست؛ بویژه زمانی که تازه گُل، آغوش می‌گشاید.»

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

در مورد واژه «طفیل»

این واژه در بسیاری از متون ادبی، به معناهایی نیز به کار برده شده که بر خلاف برداشت امروزی، دارای بار منفی نبوده است.

«طفیل هستی عشقند آدمی و پری/ارادتی بنما تا سعادتی ببری» (حافظ، بیت نخست غزل شماره 452)

«بر خوانِ کفَش طفیل امید/جز رضوان میزبان ندیده است» (خاقانی، بیت 34، قصیده شماره 33)

«کعبه سنگین مثال کعبه جان کرده‌اند/خاصگان این را طفیل دیدن آن دیده‌اند» (خاقانی، بیت 18، قصیده شماره 67)

«دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سراش/تن طفیل و شاهد دل میهمان آورده‌ام» (خاقانی، بیت 34، قصیده شماره 137)

 

به استناد لغتنامه دهخدا و فرهنگ نظام (داعی‌الاسلام)، معنی‌های دیگر «طفیل» عبارتند از:

1-وسیله، سبب (الهی به طفیل پاکانت که گناهم ببخش)

2-مهمان ناخوانده؛ کسی که بدونِ طلب، همراه دیگری به مهمانی برود.

3-وابسته

بنابراین، مصرع نخست بیت شماره 5 به شکل «طفل گزین یار تا طفیل نباشی» نادرست و ناسازگار با بیت شماره 6 است.

 

*مراقب ذهن فریبکارمان باشیم.

علی میراحمدی در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

«ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی

تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی»

بدون شک چنین شعری فقط میتواند مخاطبانی با گرایشات عرفانی و معنوی داشته باشد ؛البته مخاطب عرفان گرایی که سخن شناس باشد هم روی خوشی به این گونه سخن مستقیم و غیر هنرمندانه نشان نمی‌دهد!

حال ببینیم حافظ همین معنا را چگونه بیان کرده است :

«از شرم در حجابم ساقی تلطفی کن

باشد که بوسه ای چند بر آن دهان توان زد»

معنا یک معناست اما تفاوت طرز بیان از زمین تا آسمان است!

سخن حافظ هم هنرمندانه است و هم غیر مستقیم و به همین علت دایره مخاطبان بسیار گسترده تری نیز دارد!

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲:

نیّر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
                             
ساقیِ مجلس ، گشود زلفِ سمن سود،
مجلسیان پُر کنید ، دامنِ مقصود

حسنِ تو ، روزِ رخِ ایاز سیَه کرد،
مژده بَر ای بادِ صبحگاه ، به محمود

چشمِ زلیخا ، گر این جمال به بیند،
یوسفِ خُود را دهد ، به دِرهمِ معدود

دوست چُو با ما ست ، سازِ عیش تمام است،
بیهُده ، مطرب مساز زمزمۀ عود

صحبتِ خوبان ، ز شیخ و شحنه ، نهان بِه،
مایۀ غُوغا ست ، بانگِ نای و دف و رود

طرّۀ مُشکین ، بر آتشِ رخِ گلگون،
مجلسِ ما را ، بس است مجمرۀ عود

قرعۀ فالِ تو ، تا به نامِ من آمد،
هیچ نخواهم دگر ، ز طالعِ مسعود

وصلِ تو ، از یاد بُرد وعدۀ فردا،
قصّۀ موجود ، بِه ز غصّۀ مفقود

رشک به خواب آیدم ، که سر زده هر شب،
تنگ کِشد در بَر ، آن دُو چشمِ مِی آلود

وَه که مرا ، آتشِ خلیل بسوزَد،
سرد شد اَر بر خلیل ، آتشِ نمرود

دارویِ مرگ ام دِه ای طبیب ، که دیگر،
کارِ دلِ ناتوان ، گذشت ز بهبود

دیده ز خوبان بدوختیم و خطا بود،
تیرِ نظر بر درید ، جُوشنِ داوود

" نیّر" از این طبعِ آبدارِ گهر ریز،
بر دَرِ شه کن نثار ، گُوهرِ منضود

میرِ عرب ، صاحبِ سریرِ ولایت،
مهرِ سپهرِ وجود و سایۀ معبود

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳:

نیّر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
                             
از تو نتابم رخ  ای نگار ، به معبود،
گر چُو خلیل ام ، بَری به آتشِ نمرود

طلعتِ زیبا گر این بوَد ، که تو داری،
قیمتِ یوسف ، کَم از دَراهمِ معدود

خواجه ، دَهی پندِ من ز عشقِ وِی ، امّا،
می نتوان گفت ، ترکِ عادتِ معهود

داغِ فراق ام گشود دیده ، دلا باش،
تا دگر آید به دست ، دامنِ مقصود

جان به لب آمد ، فدایِ چشمِ تو ساقی،
آبِ حیاتی ، از آن دهانِ مِی آلود

برخیِ پروانه ام ، که تا برِ معشوق،
بالِ و پرِ خویشتن نَسوخت ، نیاسود

فکرِ دگر کن دلا ، که نوشِ لبِ یار،
قوّتِ صبرِ من ، اَر نکاست نیفزود

شمعِ وجودَم ، گداخت غیرتِ اغیار،
کاش تو بودیّ و هر چه غیرِ تو مفقود

خاکِ سرِ کویِ تو ست ، کعبۀ دلها،
زاهدِ بیچاره ، راهِ بیهُده پیمود

دکتر صحافیان در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:

چون نسیم بهار در موهای خوش‌بویش چین و شکن انداخت و بوی خوشش را پراکند، به مشام هر شکسته‌دلی که رسید جان تازه گرفت.
۲- کجاست هم نفس لحظات عاشقی‌ام تا مفصل و مشروح بیان کنم که دل از دوری‌اش چه می‌کشد؟!( بیت اضافه در خانلری: برید صبح وفا نامه‌ای که برد به دوست/ز خون دیده ما بود مهر عنوانش)
۳- زمانه همانند چهره زیبایت را بر برگ گل کشید، اما از شرمندگی زیبایی بی‌وصفت در غنچه پنهانش کرد(خانلری: ساخت-تشبیه تفضیل- حسن تعلیل برای غنچه بودن)
۴- از پیمودن راه عشق خسته شدی و مقصدی آشکار نشد، شگفتا از این راه زیبای بی‌پایان!
۵- امید است که شکوه دیدار کعبه عذرخواه سالکان شود چه آنکه جان زنده دلان از سختی‌های راه و هجران کباب شد( ایهام: تنها عذر برای این که چرا سالکان زنده دل از شوق یار جان نسپرده‌اند این است که بهانه دیدار کعبه را بیاورند و سپس جان دهند)
۶- به این دل شکسته عشق که چون یعقوب در خانه احزان است، چه کسی نشانی از یوسف زیبای دل از چاه چانه معشوق می‌آورد؟!
۷- در این فکرم که سر زلفش را بگیرم و برای دادخواهی به پیش خواجه(وزیر یا پادشاه) ببرم، تا حق مرا از این همه نیرنگش بستاند.
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

مهدی خشامن در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۹ در پاسخ به سعید فاضلی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۱:

سلام بله حتما اصلاح بفرمائید. می رسد درست است. و می‌رسد اشتباه است.
مست عشقم دار دایم بی‌خمار
من نخواهم مستیی کز می رسد

ابوتراب. عبودی در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

با سلام و عرض ادب محضر شما فرهختگان عزیز فعال در گنجور.

 

کنج لب تو مجمر و خال تو سپند است


زلفت شب یلـدا ، لبت شکّـر و قنـد است


نـوک مژه ات نیزه و ابـــروی تـو خنجــر


چشمان تو خورشید دوگیسوت کمنداست


قرص قمر است صورت زیبای تو یا شمس


قد قامت و انـــدام سهی ســروِ بلنــد است


چون لالهٔ بشکفته دوگوشَت ز چپ و راست


ابـروی کجَت تیغ کریمخانـیّ زنــــــــد است


یک نیم نگاهت بـه گل نـرگس شیـــــــراز


شد شهره گل نرگس و شایان پسنـد است


با یک نظر از خلق جهان دل بـــربایــی


جان همگان نیز به مویی ز تو بند است


این لشکر عاشق کُش و جرّار تو صد بار


خونریزتر از لشکر تیمور و ریموند است


الحق که((عبودی))شده مبهوت جمالت


بر آتش عشق تو دل او چو سپند است

 

با احتــرام ، دیوان ابوتراب عبودی 

کوروش در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:

در تفحص آمدند از اندهان

صورت کی بود عجب این در جهان

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:

بی‌مرض دیدیم خویش و بی ز رق

آنچنان که خویش را بیمار دق

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:

توی تو در دیگری آمد دفین

من غلام مرد خودبینی چنین

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:

او توست اما نه این تو آن توست

که در آخر واقف بیرون‌شوست

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:

کاینچ می‌کاری نروید جز که خار

وین طرف پری نیابی زو مطار

 

مصرع دوم یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:

قرنها را صورت سنگین بسوخت

آتشی در دین و دلشان بر فروخت

 

منظور از قرنها چیست ؟.

۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۵۶۳۸