گنجور

حاشیه‌ها

سفید در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل:

 

چو بادی عمر شد، بیداری‌ات کو‌...

 

 

سفید در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۴ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۸) حکایت شیخ ابوبکر واسطی با دیوانه:

 

چو دل اینجا ز عشق او فروزی

کجا در آتش دوزخ بسوزی...

 

 

سفید در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۸) حکایت شیخ ابوبکر واسطی با دیوانه:

 

به بحر سینهٔ خود شو زمانی

که تا در خویش گم بینی جهانی...

 

 

چو باشد صد جهان در دل نهانت

کجا در چشم آید صد جهانت... 

 

 

زمین و آسمان آنجا بدانی

که تو هم این جهان هم آن جهانی...

 

 

Khamechian در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

سلام!

خوانش درست اشعار بیدل در درک صحیح مفاهیم اون بسیار حائز اهمیته و این خوانشی که در سایت گنجور هست بسیار مغلوطه و باعث اشتباه در درک و تفسیر شعر میشه، لطفا دست کم قابلیتی قرار بدین که خوانش‌های غلط رو بشه حذف کرد از سایت. برای بخصوص شخص بیدل هم که خوانش بسیار خوبی داریم، تمام غزلیات بیدل رو سید حسن حسینی بطور صحیح خوانده و قابل قرار دادن در سایته.

Khamechian در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹ - با ما تو کجم؟:

سلام!

این شعر در تصحیح انتشارات امیرکبیر بیت آخر مصرع اول هم همینگونه درج شده که خواهش ز تو بوس است و کناری نخوهم.

منتهی از لحاظ وزنی ممکن نیست به این صورت باشه، ازین جهت من احساس میکنم بابد باشه: خواهشم از تو بود بوس و کناری نخوهم، که از نظر وزنی هم صحیحه

مِهتی در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۸ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

ممنون از لطف شما، با بیت زیبای حافظ به شدت موافقم.
اما اینکه راهی برای رسیدن به رستگاری هست، گمان میکنم باید تجدید نظری بشه. انسان در اجتماع، انسان است و به خودی خود، معنایی ندارد. ما چیز هایی از مولانا، حافظ، سعدی و امثال این بزرگان میخوانیم و به قطع با زندگی زیسته انها بسیار متفاوته. درسته که انسان های خوبی بودن اما اینکه اسمشونو رستگار بگذاریم، یه جورایی چشم بستن بر واقعیته.
این عزیزان، با اگاهی نسبت به ناپایداری دنیا و مرگ، تونستن بهتر زندگی کنن و علم زندگی رو داشته باشن. اما باز تافته جدا بافته نبودن و اسیر همین زندگی شدن، مثل همه ما، و در اخر هم اسیر مرگ.
من نمیگم که زندگی بده، اما باید قبول کنیم که طبیعتی که داخل زندگی میکنیم چیز خاصی هم نیست. از ارمان که بیرون بیایم و بفهمیم که هیچ تر از هیچ پی هیچ دویدیم، اونوقت ساده تر زندگی میکنیم و کمتر به خودمون اسیب میزنیم.

همیرضا در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:

قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ ...

در شرح صوتی استاد ضیاء به نقل از مهدی اخوان ثالث در کتاب «در حریم سایه‌های سبز» و همینطور برنامهٔ رادیویی به حکایتی از تذکرهٔ نتایج‌الافکار اشاره شده است.

تصویر حکایت در این نشانی قابل مشاهده است و متن آن (به انضمام کلمه‌ای که آن را نتوانستم بخوانم) به شرح زیر است:

«آخر کار در سنهٔ اثنین و تسعین و سبع مائه ۷۹۲ به جنت‌المأوا خرامید و در خاک مصلای شیراز آسوده گردید. خواجه که به حسب ظاهر رندانه زندگانی می‌نمود بعد رحلت وی بعض اشخاص به نماز جنازه متأمل بودند تا آن که ابیات فصاحت (سنانش؟) را که اکثر بر حذف ریزه و کاغذپارها نوشته در سبوی می‌انداخت به کودکی اشاره کردند که از آن برآرد. سردست این بیت برآمد:
قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ
اگر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت»

امید زمانی در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۱:

زمین کوه تا کوه لشکر گرفت همه ...

«تیز» شاید همان روستای باستانی تیس باشد نزدیک چابهار امروزی که کوه و غارهایی هم دارد

رضا از کرمان در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۳ در پاسخ به سیدسینا حسینی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

درود بر شما 

آقا سینای گرامی واقعا  یعنی شما فرقی بین امت اسلامی وگستره آن ,  وملیت ایرانی با تعریف محدوده مشخص جغرافیایی آن , قایل نیستی چطور تفاوت بین اونها را متوجه نمیشید 

احمد رحمت‌بر در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸:

ادوارد براون، ایرانشناس بزرگ در کتاب معروف خود «یک سال در میان ایرانیان»، بیتی از این غزل را -با ذکر این نکته که شیرازی‌ها بسیار شهر خود را دوست دارند- از قول شیرازی‌هایی که در تهران آنها را دیدار کرده است می‌گوید:

خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز

که برکند دل مرد مسافر از وطنش

احمد اسدی در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۵۵ در پاسخ به هادی علی زاده دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:

آقا هادی عزیز درود،

 

فرمایش شما درمورد زیبایی این بیت کاملا متین است.

 

اضافه بر آن لازم به ذکر است که واژه "خیره" در این بیت به صورت ایهام و حداقل در دو معنا به کار رفته است. اول همان چشم وامانده از انتظار که شما اشاره کردید و دوم اینکه به چشم تار که توان بینایی ندارد نیز خیره می‌گویند. این تعریفی است که دهخدا با مثالش در این مورد آورده است:

 

"- خیره گشتن چشم ؛ چشم تاریک شدن . چشم قوت بینایی خود را از دست دادن :
سپه باز گردید چون تیره گشت
که چشم سواران همی خیره گشت .

فردوسی .


اگرآز بر تو چنان چیره گشت
که چشم خرد مر ترا خیره گشت .

فردوسی .


- دیده خیره گشتن ؛ چشم خیره گشتن . چشم تاریک شدن :
سپه را ز غم چشمها تیره شد
مرا دیده از تیرگی خیره شد.

فردوسی ."

به تعبیری حافظ گریه عشق را باعث روشن شدن و بینایی چشم میداند.

 

از دیگر معانی که شاید بتوان از لغتنامه دهخدا برای واژه خیره در این بیت متصور شد، "حالتیست که پس از نشئه ای در چشم پیدا شود" 

خوی گرفته لاله ٔ سیرابش از تف نبیذ

خیره گشته نرگس موژانش از خواب خمار.

فرخی .

گویا گریه عشق باعث بیداری چشم میشود.

 

جناس آوایی خیره و تیره در اول دو مصراع هم بسیار زیباست.

محمد صبوریان در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۱۴ دربارهٔ خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳ - گفتار اندر نعت رسول و یاران:

قدیمی ترین نسخه شاهنامه مربوط به سال 614 است. که ابیات مشهور ستایش نبی در آن موجود است. 

پس بدیهی است که این ابیات نمی‌تواند در سام نامه که در قرن هشتم سروده شده بیاید. 

احمد کنجوری در ‫۲۶ روز قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹:

در کتاب حافظ جاوید این غزل با عنوان «غزل پیامبران» آمده است. هاشم جاوید احتمال می‌دهد که حافظ در سرودن این غزل، به سوره هود نظر داشته است؛ چراکه سوره هود نیز به داستان پیامبران پرداحته است. جاوید بر آن است که مطلع غزل به داستان حضرت آدم اشاره دارد. سراسر سروده سرشار از نشانه‌ها و اشارات قرآنی است.

محمود صبورنیا در ‫۲۶ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:

نوا

 

سروبنی خاسته چون قامتت

 

تا ننشینیم صبور ای صنم

قدت مانند سروبلند قامت قیام کرده تاما هم برای اقامه نماز پشت سرت قیام کنیم وننشینیم 

امیرحسین صباغی در ‫۲۶ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱ - گفتار میرزا صادق خان امیری - ادیب الممالک فراهانی:

هیچوقت این تعداد واژگان دساتیری یکجا ندیده بودم.

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

وان نه قدّ است ، سرو بررَفته است

امین مروتی در ‫۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:

 

شرح غزل شمارهٔ ۳۳۲ (این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه ‌ست)

مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

 

محمدامین مروتی

 

در این غزل مولانا از خانه ای سخن می گوید که محل سماع عاشقان است و از صاحب این خانه.

 

این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه[1]‌ست

از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه‌ست

این خانه که سرشار از اوای موسیقی است، چگونه خانه ای است یا خانه کیست؟

 

این صورت بت چیست،‌‌ اگر خانهٔ کعبه‌ست؟

وین نور خدا چیست، اگر دیر مغانه‌ست[2]؟

خانه کعبه که باید از بتان خالی باشد. چرا در این خانه بتان زیباروی داریم؟ اگر هم دیر مغان است، این نور خدا در اینجا چه می کند؟

 

گنجی‌ست در این خانه، که در کون نگنجد

این خانه و این خواجه، همه فعل و بهانه‌ست

مولانا به خودش می گوید که نخیر این خانه و این خواجه، برای رد گم کردن هستند. در این خانه گنجی پنهان است.

 

بر خانه منه دست، که این خانه طلسم‌ست

با خواجه مگویید که او مست شبانه‌ست

این خانه افسون شده است و ما را می فریبد. خواجه هم مست است. لذا حقیقت ماجرا را از این خانه و خواجه اش مجویید.

 

خاک و خس این خانه، همه عنبر و مشک‌ست

بانگ در این خانه، همه بیت و ترانه‌ست

مصرع دوم اشکال وزنی دارد. می گوید این خانه بوی خوش دارد و از آن اصوات خوش به گوش می رسد.

 

فی‌الجمله هر آن کس که در این خانه رهی یافت

سلطان زمین‌ست و سلیمان زمانه‌ست

خلاصه هر کس به این خانه بیاید خوش به حالش که سلیمان زمان خودش است.

 

ای خواجه یکی سر تو از این بام فروکن

کاندر رخ خوب تو ز اقبال نشانه‌ست

ای خواجه نگاهی به ما پایین دستان بکن تا شگون خوب رویت نصیب ما هم بشود.

 

سوگند به جان تو که جز دیدن رویت

گر ملک زمین‌ست، فسون‌ست و فسانه‌ست

به جان تو که چیزی جز دیدارت نمی خواهم و همه عالم در برابر دیدارت برایم ارزشی ندارد.

 

حیران شده بستان که چه برگ و چه شکوفه‌ست

واله شده مرغان که چه دام‌ست و چه دانه‌ست

بستان از زیبایی این خانه حیران است و پرندگان از جذابیت وسوسه انگیزی آن حیرانند.

 

این خواجهٔ چرخ‌ست که چون زهره و ماه‌ست

وین خانهٔ عشق است که بی‌حد و کرانه‌ست

مولانا خودش جواب می دهد این صاحبخانه، خدای گردون است که چنین نورانی است و خانه او هم خانه عشق است که بی حد و مرز است.

 

چون آینه، جان نقش تو در دل بگرفته‌ست

دل در سر زلف تو فرورفته چو شانه‌ست

جان من آینه ای در مقابل توست و دلم در میان زلف تو مانند شانه فر ورفته است.

 

در حضرت یوسف که زنان دست بریدند

ای جان تو به من آی که جان آن میانه‌ست

مصرع دوم هم مشکل وزن دارد. می گوید زنان مصری در مشاهده جمال یوسف دست خود را بریدند. جان من هم مانند زنان مصری در چنان مجلسی است که از جسم به در شده و محو جمال یار شده است.

 

مستند همه خانه، کسی را خبری نیست

از هر کی درآید که فلان‌ست و فلانه‌ست

کسی از ماهیت خانه خبر ندارد. همه مستند و از سر مستی چیزی می گویند که واقعیت ندارد.

 

شوم‌ست بر آستانه مشین خانه درآ زود

تاریک کند آنک ورا جاش ستانه‌ست

تو هم به درون خانه آی و دم در منشین که نشستن دم در شومی و تاریکی دارد.

 

مستان خدا گرچه هزارند یکی‌اند

مستان هوا جمله دوگانه‌ست و سه گانه‌ست

جان مستان خدا یکی است. مستان می انگوری جانشان از هم جداست. در مثنوی همین مضمون را بیان می کند:

جان گرگان و سگان از هم جداست

متحد جان های شیران خداست

 

در بیشهٔ شیران رو وَز زخم میندیش

که‌اندیشه ترسیدن، اَشکال زنانه‌ست

در این وادی چون زنان از زخمی شدن مهراس.

 

کان‌جا نبوَد زخم‌‌، همه رحمت و مهر‌ست

لیکن پسِ در وهم تو مانندهٔ فانه[3]‌ست

که این زخم های سلوک همه رحمت است ولی فکرت مثل کلون مانع به درون آمدنت می شود.

 

در بیشه مزن آتش و خاموش کن ای دل

درکش تو زبان را که زبان تو زبانه‌ست

مولانا در مقطع ضمن استفاده از تخلص خود یعنی خموش، می گوید دیگر سخن مگو که زبانت مانند زبانه آتش همه چیز را بسوزاند. یعنی ممکن است اسرار را فاش نماید.

 

4 فروردین 1403

 

 

[1] چغانه نوعی وسیله موسیقی

[2] حافظ هم می گوید:

در خرابات مغان نور خدا می بینم

وین عجب بین که چه نوری، ز کجا می بینم؟

[3] فانه: چوب پشت در؛ کلون

محمود صبورنیا در ‫۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳:

نوا

 

باپنجه برآرند زبان از دهن شیر

 

آنانکه ز سر پنجه عشق  تو زبونند

سیدسینا حسینی در ‫۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۷ در پاسخ به سورنا رضایی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

قطعا دکتر شفیعی کدکنی و مطلق از شما بیشتر میدونن که عمرشون رو در راه شاهنامه و ادبیات گذروندن و اعتقاد راسخ دارند فردوسی شیعه هست. 

من نمی‌فهمم ملیت چه ربطی به مذهب داره! 

۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۵۴۰۱