گنجور

 
صغیر اصفهانی

سر عشقت بدل خسته نهان خواهم کرد

ور زند دم بکسی قطع زبان خواهم کرد

دل و دین تاب و توان صبر و شکیبا تن و جان

همه ایثار تو ایجان جهان خواهم کرد

تا بماند به جهان نام و نشانی از من

خویش در راه تو بی نام و نشان خواهم کرد

تا که بر دامن نازت نه نشیند گردی

سیلها در رهت از اشگ روان خواهم کرد

طاق ابروی توام در ازل‌ام د بنظر

تا ابد سجده بر آن قبلهٔ جان خواهم کرد

هر چه غیر از تو بود جمله ز کف خواهم داد

هر چه فرمان تو باشد همه آن خواهم کرد

نه همین در ره عشقت ز جهان میگذرم

بلکه قطع نظر از کون و مکان خواهم کرد

در قیامت بتو مشغولم و در روی تو مات

اعتنا کی بجحیم و بجنان خواهم کرد

تا گل روی تو دارم بنظر همچو صغیر

بلبل آسا همه دم شور و فغان خواهم کرد

 
 
 
نشاط اصفهانی

روزی آخر رخت از پرده عیان خواهم کرد

خلق را در تو بحیرت نگران خواهم کرد

خاک پایت که بود غالیه ی طره ی حور

سرمه ی دیده صاحبنظران خواهم کرد

دست در سلسله ی خم بخمت خواهم زد

[...]

وحدت کرمانشاهی

بعد از این خدمت آن سرو روان خواهم کرد

خدمتش از دل و جان در دو جهان خواهم کرد

پای بر تخت جم و افسر کی خواهم زد

سر فدا در قدم پیر مغان خواهم کرد

گرد هر گوشه ویرانه به جان خواهم گشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه