امیرحسین صباغی در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱ - گفتار میرزا صادق خان امیری - ادیب الممالک فراهانی:
هیچوقت این تعداد واژگان دساتیری یکجا ندیده بودم.
سیدمحمد جهانشاهی در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
وان نه قدّ است ، سرو بررَفته است
امین مروتی در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:
شرح غزل شمارهٔ ۳۳۲ (این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه ست)
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
محمدامین مروتی
در این غزل مولانا از خانه ای سخن می گوید که محل سماع عاشقان است و از صاحب این خانه.
این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه[1]ست
از خواجه بپرسید که این خانه چه خانهست
این خانه که سرشار از اوای موسیقی است، چگونه خانه ای است یا خانه کیست؟
این صورت بت چیست، اگر خانهٔ کعبهست؟
وین نور خدا چیست، اگر دیر مغانهست[2]؟
خانه کعبه که باید از بتان خالی باشد. چرا در این خانه بتان زیباروی داریم؟ اگر هم دیر مغان است، این نور خدا در اینجا چه می کند؟
گنجیست در این خانه، که در کون نگنجد
این خانه و این خواجه، همه فعل و بهانهست
مولانا به خودش می گوید که نخیر این خانه و این خواجه، برای رد گم کردن هستند. در این خانه گنجی پنهان است.
بر خانه منه دست، که این خانه طلسمست
با خواجه مگویید که او مست شبانهست
این خانه افسون شده است و ما را می فریبد. خواجه هم مست است. لذا حقیقت ماجرا را از این خانه و خواجه اش مجویید.
خاک و خس این خانه، همه عنبر و مشکست
بانگ در این خانه، همه بیت و ترانهست
مصرع دوم اشکال وزنی دارد. می گوید این خانه بوی خوش دارد و از آن اصوات خوش به گوش می رسد.
فیالجمله هر آن کس که در این خانه رهی یافت
سلطان زمینست و سلیمان زمانهست
خلاصه هر کس به این خانه بیاید خوش به حالش که سلیمان زمان خودش است.
ای خواجه یکی سر تو از این بام فروکن
کاندر رخ خوب تو ز اقبال نشانهست
ای خواجه نگاهی به ما پایین دستان بکن تا شگون خوب رویت نصیب ما هم بشود.
سوگند به جان تو که جز دیدن رویت
گر ملک زمینست، فسونست و فسانهست
به جان تو که چیزی جز دیدارت نمی خواهم و همه عالم در برابر دیدارت برایم ارزشی ندارد.
حیران شده بستان که چه برگ و چه شکوفهست
واله شده مرغان که چه دامست و چه دانهست
بستان از زیبایی این خانه حیران است و پرندگان از جذابیت وسوسه انگیزی آن حیرانند.
این خواجهٔ چرخست که چون زهره و ماهست
وین خانهٔ عشق است که بیحد و کرانهست
مولانا خودش جواب می دهد این صاحبخانه، خدای گردون است که چنین نورانی است و خانه او هم خانه عشق است که بی حد و مرز است.
چون آینه، جان نقش تو در دل بگرفتهست
دل در سر زلف تو فرورفته چو شانهست
جان من آینه ای در مقابل توست و دلم در میان زلف تو مانند شانه فر ورفته است.
در حضرت یوسف که زنان دست بریدند
ای جان تو به من آی که جان آن میانهست
مصرع دوم هم مشکل وزن دارد. می گوید زنان مصری در مشاهده جمال یوسف دست خود را بریدند. جان من هم مانند زنان مصری در چنان مجلسی است که از جسم به در شده و محو جمال یار شده است.
مستند همه خانه، کسی را خبری نیست
از هر کی درآید که فلانست و فلانهست
کسی از ماهیت خانه خبر ندارد. همه مستند و از سر مستی چیزی می گویند که واقعیت ندارد.
شومست بر آستانه مشین خانه درآ زود
تاریک کند آنک ورا جاش ستانهست
تو هم به درون خانه آی و دم در منشین که نشستن دم در شومی و تاریکی دارد.
مستان خدا گرچه هزارند یکیاند
مستان هوا جمله دوگانهست و سه گانهست
جان مستان خدا یکی است. مستان می انگوری جانشان از هم جداست. در مثنوی همین مضمون را بیان می کند:
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جان های شیران خداست
در بیشهٔ شیران رو وَز زخم میندیش
کهاندیشه ترسیدن، اَشکال زنانهست
در این وادی چون زنان از زخمی شدن مهراس.
کانجا نبوَد زخم، همه رحمت و مهرست
لیکن پسِ در وهم تو مانندهٔ فانه[3]ست
که این زخم های سلوک همه رحمت است ولی فکرت مثل کلون مانع به درون آمدنت می شود.
در بیشه مزن آتش و خاموش کن ای دل
درکش تو زبان را که زبان تو زبانهست
مولانا در مقطع ضمن استفاده از تخلص خود یعنی خموش، می گوید دیگر سخن مگو که زبانت مانند زبانه آتش همه چیز را بسوزاند. یعنی ممکن است اسرار را فاش نماید.
4 فروردین 1403
[1] چغانه نوعی وسیله موسیقی
[2] حافظ هم می گوید:
در خرابات مغان نور خدا می بینم
وین عجب بین که چه نوری، ز کجا می بینم؟
[3] فانه: چوب پشت در؛ کلون
محمود صبورنیا در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳:
نوا
باپنجه برآرند زبان از دهن شیر
آنانکه ز سر پنجه عشق تو زبونند
سیدسینا حسینی در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۷ در پاسخ به سورنا رضایی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
قطعا دکتر شفیعی کدکنی و مطلق از شما بیشتر میدونن که عمرشون رو در راه شاهنامه و ادبیات گذروندن و اعتقاد راسخ دارند فردوسی شیعه هست.
من نمیفهمم ملیت چه ربطی به مذهب داره!
علی احمدی در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی فاطمة الزهراء سلام الله علیها » شمارهٔ ۲ - فی مدح سیدة النساء سلام الله علیها:
با این شعر بی نظیر با خوندن رسالت بگذری در برنامه محفل آشنا شدم ، روح این عالم ربانی قرین رحمت الهی انشاءالله
محسن روستا در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹:
سلام وقتتون بخیر، مگر د اینجا چه معنایی داره، ایا مرگ درست نیست؟
احمد نیکو در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » درد زندگی [۲۵-۱۶] » رباعی ۱۸:
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وز تار امید عمر ما پودی کو؟
در چنبر چرخ جان چندین پاکان
میسوزد و خاک میشود دودی کو؟
حسن جعفری در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۵ - تتمهٔ اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را:
در ضمن قافیه حجاب در متن اصلی شعر باید حجیب درج شود که در واقع حجیب ممال حجاب است، مثل حساب و حسیب
حسن جعفری در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۵ - تتمهٔ اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را:
با درود فراوان، معانی که هوش مصنوعی انجام میده گاهی از درک مفهوم اصلی دور شده و حتی گمراه کننده است. به ویژه در اشعار عرفانی توجه به لفظ کافی نیست؛ معنی ساده دو بیت را می نویسم که به گمانم هوش مصنوعی از آن دور شده:
من تو را بیدار کردم از نهیب
تا نسوزاند چنان آهی حجاب
ابلیس می گوید من تو را بیدار کردم که نماز بخوانی و به خاطر از دست دادن نماز آه نکشی چون آه خالصانه تو حجاب های بین تو و خدا را می سوزاند.
... عنکبوتی تو مگس داری شکار
من نیم ای سگ مگس زحمت میار
معاویه به ابلیس می گوید تو مثل عنکبوت هستی که شکار تو مگس است فکر نکن که من مثل مگس در دام تو می افتم پس بیهوده زحمت نکش
ب دلارام در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۴ - حکایت:
باسلام ،این شرح هوش مصنوعی چیست؟ که جدیداً در گنجور دیده می شود، سرتا پا پرت وپلاست، با وجود این همه شرح متین و درست، کاملا بی مورد است، حذف کنید
علی هنرور بکیانی در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۴:
درود بر همه پارسی گویان نوروز خجسته باد
در مورد بیت سوم که هوش مصنوعی آنرا نادرست معنا کرده است:
گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست
سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار
گل: همان است که از آن گلاب میگیرند، در برخی شهرها به آن گل محمدی نیز گویند.
گل که در چمن در بهاران، روییده است، بی شک یا ماه یا خورشید است. (از بس زیباست و جلب توجه میکند . در یک فضایی که همه چیز سبز است گل سرخ، چشم را به خود خیره میکند)
مگر در ادبیات کلاسیک در معنای بی شک و حتما است و از دو جز ساخته شده: مَ+ گر:
م یا همان نه برای نفی است و گر یا اگر یا ار قید شک و تردید بنابر این نه اگر یعنی بی شک
مصرع دارای حسن ادبی تجاهل العارف است
ققنوس در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۳۴ در پاسخ به محمد راستگو دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:
سلام
بیت صبح خیزی و سلامت طلبی ...در بسیاری از پچینها نیست!وانگهی خواستهی این بیت با بیت نخست همسو نیست...در نخستین بیت خودش را پیرو مذهب رندان میخواند و در این بیت به گونهای داشتههای خود را در پیوند با قران برمیشمرد...
امین صفی لو در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
گر شود عالم چو قیر از غصّه هجران تو
نخوتی دارد که اندر ننگرد مر قار را
قار در این بیت به معنای برف به زبان ترکی میباشد که به سپید بودن آن که در تضاد با سیاهی قیر است اشاره دارد.
بهمن فردادفر در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۱۴ در پاسخ به سامان دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
بت زندگی من اعضای خانوادم بودند.من این شعر رو برای ترک همیشگی خانه و خانواده نوشتم برایشان به یادگار.اگر شرایط خوبی تو زندگی داری که خدا رو شکر اگر نداری ترک کن ولی قبل ترک ببخش و شکر کن.
بابک ۲۵۰ در ۲۸ روز قبل، یکشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱:
در بیت 45 "را" جا افتاده.
جامهی جان تو را زیور علم آراست...
بابک ۲۵۰ در ۲۸ روز قبل، یکشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۴ در پاسخ به بردیا دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱:
شبه به معنی سنگ سیاه است.
خلیل شفیعی در ۲۸ روز قبل، یکشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:
✅ نگاه دوم: عناصر برجستهی غزل ۲۴۱
⭐ حسرت و گلایه از جدایی یاران
◻️ در بیت اول، شاعر از دوستانش که او را فراموش کردهاند، گلایه دارد. او از آنها میخواهد که حقوق دوستی را به جا آورند و از «حریف شبانه» یاد کنند. این بیت، فضایی از دلتنگی و گلهمندی را القا میکند.
⭐ یاد عاشقان در میانهی بزم و سرخوشی
◻️ در بیت دوم، حافظ از دوستانش میخواهد که هنگام مستی و شادی، از عاشقانی که در رنجاند، غافل نشوند. اشاره به موسیقی (چنگ و چغانه) فضای بزم را زنده میکند، اما در پس این خوشی، غمی پنهان است.
⭐ تصویر ساقی و تأثیر شراب بر مجلس
◻️ در بیت سوم، جلوهی باده در رخ ساقی، لحظهای از سرخوشی و مستی را ترسیم میکند. این تصویر، نه فقط نشانهای از لذت شراب، بلکه استعارهای از جذابیت و فریبندگی معشوق است.
⭐ پیمان دوستی در لحظات کامیابی
◻️ در بیت چهارم، شاعر اشاره میکند که دوستان در لحظههای رسیدن به خواستههایشان، از او یاد کنند. این بیت بر این حقیقت تلخ تأکید دارد که در زمان نیاز، انسانها همدیگر را فراموش میکنند.
⭐ تشبیه دولت و ثروت به اسب سرکش
◻️ در بیت پنجم، حافظ «دولت» را به اسبی سرکش تشبیه میکند که سوار بر آن، یارانش او را از یاد بردهاند. این استعاره، نگاه واقعگرایانهی حافظ به تغییر رفتار آدمها پس از رسیدن به ثروت و قدرت را نشان میدهد.
⭐ بیوفایی زمانه و فراموشی دوستان قدیمی
◻️ در بیت ششم، شاعر دوستانش را سرزنش میکند که حتی لحظهای برای یاران وفادار غم نمیخورند. در اینجا، تضاد بین «وفاداران» و «بیوفایی دور زمانه» برجسته شده و ناپایداری روزگار یادآوری میشود.
⭐ درخواست توجه از اهل قدرت و جاه
◻️ در بیت هفتم، حافظ به طنزی تلخ، از بزرگان و دولتمندان میخواهد که از او یاد کنند. او با تضاد «صدر جلال» و «آستانه»، فاصلهی طبقاتی و بیمهری اهل قدرت نسبت به اهل دل را نشان میدهد.
📌 جمعبندی:
این غزل، ترکیبی از حسرت، گلایه، رندی و طنز تلخ حافظ در برابر تغییر احوال آدمها و ناپایداری وفاداری است. او دوستانش را سرزنش میکند که با رسیدن به دولت و مستی، او را از یاد بردهاند و در عین حال، با بیانی هوشمندانه و کنایهآمیز، یادآوری میکند که روزگار همیشه بر وفق مراد نمیماند.
خلیل شفیعی ( مدرس ادبیات)
خلیل شفیعی در ۲۸ روز قبل، یکشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:
✅ نگاه اول: شرح مختصر غزل ۲۴۱
۱. معاشران ز حریف شبانه یاد آرید / حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید
شاعر از دوستان خود میخواهد که یار شبانهشان، یعنی خودش را فراموش نکنند و حق رفاقت و محبت خالصانهای را که داشته، به یاد آورند. او از جداییای سخن میگوید که میان او و دوستانش افتاده است.۲. به وقت سرخوشی از آه و ناله عشّاق / به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید
وقتی در مجلس بزم و شادی به موسیقی گوش میدهید، از یارانی که در این شادیها نیستند و در حسرت عشق میسوزند نیز یادی کنید.۳. چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی / ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید
زمانی که زیبایی و مستی باده در چهره ساقی نمایان میشود، از عاشقانی که از این لحظات محروماند، با آواز و ترانه یاد کنید.۴. چو در میان مراد آورید دست امید / ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید
وقتی به کام دل خود میرسید و دستانتان را به دور کمر محبوبتان میپیچید، از یارانی که روزگاری با شما همنشین بودهاند، یاد کنید.۵. سمند دولت اگر چند سرکشیده رود / ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید
اگر بخت و اقبال شما را بر فراز قدرت و ثروت نشانده، آنقدر گرفتار غرور نشوید که دوستان قدیمی را از یاد ببرید. حداقل گاهی با اشارهای، نشانی، یا حتی از سر غرور، یادی از همراهان گذشته کنید.۶. نمیخورید زمانی غم وفاداران / ز بیوفایی دور زمانه یاد آرید
اگر حاضر نیستید برای یاران وفادار خود اندوه بخورید، دستکم بیوفایی روزگار را در نظر داشته باشید و بدانید که این چرخ روزگار ثابت نمیماند.۷. به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال / ز روی حافظ و این آستانه یاد آرید
شاعر با زیرکی، هم درخواست مادی دارد و هم آن را در لفافه پیچیده است. او از دوستان دولتمند و بلندمرتبه میخواهد که به یاد او باشند، چه از سر لطف و محبت و چه با بخششی مادی. همچنین، با آرایه تضاد، جایگاه خود را «آستانه» (پایین) و دوستانش را «صدر» (بالا) قرار داده تا تأثیر سخنش بیشتر شود.📌 جمعبندی:
این غزل سرشار از حسرت و گلایهای لطیف است. حافظ به دوستانش یادآوری میکند که روزگار همیشه بر وفق مراد نخواهد بود و کسی که امروز در اوج است، ممکن است فردا در فرود باشد. پس در شادیهای خود، یاران گذشته را فراموش نکنید.خلیل شفیعی ( مدرس ادبیات)
محمود صبورنیا در ۲۷ روز قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰: