علی در ۶ سال قبل، سهشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:
رضا جان عزیز
کم آزاری و بیآزاری هر دو از نظر قافیه و حتی وزن بلااشکال هستند، کم آزاری با مشرب حافظ قرابت بیشتری دارد زیرا بیآزاری غیر عملی و نا معقول است
فکر معقول بفرما گل بیخار کجاست
علی اکبرغلامی در ۶ سال قبل، سهشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:
سلام بزرگواران
یه خواهشی داشتم.
هر چند هر کسی آزاده که هر برداشتی دوست داره از شعر بکنه.
ولی نباید برداشت شخصی خودمون رو که با ذائقه خودمون سازگاره رو به صاحب شعر،که عارف بزرگی بوده مثل حضرت مولانا نسبت بدیم.
افرادی مثل مولانا و حافظ وقتی شعری میگفتند با دید عرفانی میگفتند. این همه مولانا تلاش کرد برای اینکه ذوق عرفانی خودش رو به منو و شما منتقل کنه.
به ما بگه عاشق خدا شدن چه لذتی داره.
دین داری کردن و عشق بازی با خدا چه لذتی داره.
لذتی که باعث میشه امیرالمومنین علی علیه السلام در دل شب اون طور پر سوز و گداز با خدا به راز و نیاز بپردازه.
حالا برخی از مناجات هاشون رو هم برای ما به یادگار گذاشتن که ما هم عشق بازی کنیم با خدای عالم.
بدونیم که همه ی جمال های دنیایی فانی هستند و زیبای مطلق خداست. به جای مجاز دنبال حقیقت باشیم.
حداقل عشق مجازی رو مقدمه کنیم برای فهم عشق حقیقی.
چون قراره اگه خوب عاشقی کردیم تو دنیا، به جایگاه بلندی که بهش میگن لقاءالله برسیم. رضوان الهی رو ما درک نمیکنیم که چه لذتی داره.
چون نمیریم دنبالش.
ولی مولوی ها و حافظ ها به زبان شعر ما ترغیب کردند به عشق بازی با خدا.
پس به این موضوع بیشتر فکر کنیم. به نگاه بلندشون فکر کنیم. همه چیز رو تو عشق دختر و پسر خلاصه نکنیم.
چون عشق یک زن و شوهر باید زمینه ساز عشق به خدا باشه.
نیاز به یادآوری نیست که عشق هایی که با کارهای حرام همراه هست و به اسم دختر بازی و دوست پسر گرفتن ها داره رواج پیدا میکنه منظور نظر این شعرای دلسوخته عارف نیست.
خواهش می کنم یه مقدار با نگاه عمیق تر به شعرهای زیبای عرفامون که عاشق خدا بودن توجه کنیم.
سرشک کبود در ۶ سال قبل، سهشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:
با سلام و احترام به دوستان و گرامیداشت خیام عزیز
بیت اول این یک جملهی سوالی هستش که از خواننده میخواد که از خودش بپرسه: ایدل چو زمانه میکند غمناکت؟ کلمهی «چو» در اینجا به معنی «چگونه» میباشد و خیام عزیز میپرسد که ای دل چگونه زمانه و چرخ تورا غمناک میکند و یا چرا باید زمانه تورا غمناک کند وقتی که میدانی و دیدهای و اطمینان داری که ناگاه _یعنی بدون آگاهی قبلی_ باید این این دنیا را ترک کنی دنیایی که با استناد به رباعیات دیگرِ خیام عزیز نقد است دنیایی که از بودن در آن شک و شبه و آیایی نیست و در مصراع دوم به طعنه میفرماید که ناگه برود ز تن روان پاکت،بیرون رفتن روان پاک از تن طعنهای بیش نیست و منظور از آن فقط مردن است پیش درآمدی بر بیت بعد است که به ما آگاهی میدهد که در لحظه زندگی کنیم گذشته تمام شده و فقط باید از آن درس گرفت برای زندگی بهتر برای بهبود زندگی اکنون و فردا که هنوز نیامده و کسی را از آن اگهی نیست فردایی که در هالهای از ابهام است پس به جای تفکرات بیهوده از سبزه شدن تن گذشتگان عبرت بگیریم و بر همان سبزه بنشینیم و از حال لذت ببریم و خوش باشیم بر سبزه کسانی که چه خوش بودند و چه غمناک فعلا سبزهای بیش نیستند و نشان از پایانی یکسان دارد برای هر دو گروه تنها وجه تمایزشان نحوه زندگیشان در زمان حیاتشان استخوش باشید، خوش باشید که آواز دهل شنیدن از دور خوش است و بدانید که یکی از اصول مهم در خوش بودن اینست که در این خوش بودن دیگران هم سهیم باشند نه اینکه با خوشی ما عدهای از همنوعان ما ناخوش شوند آزار رساندن به دیگران هرگز باعث خوشی و خوشحالی نمیشود چرا که در آخر باعث ناخشنودی خود ما میشود اگر انسان باشیم
ایلیا محمدی در ۶ سال قبل، سهشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰:
وحشی به دست معشوق خود کشته نشد!!!
در دو یا سه تذکره مانند خلاصه الافکار نوشته ابوطالب خان تبریزی و نتایج الافکار از قدرت الله خان گوپاموی به این موضوع اشاره شده ولی در باقی تذکره ها بالاخص تذکره های قدیمیتر و نزدیک به زمان شاعر این موضوع نیامده مانند تذکره عرفات العاشقین اوحدی بلیانی،سلم السماوات شیخ ابوالقاسم کازرونی،تذکره میخانه،تذکره نصرآبادی از محمد طاهر نصرآبادی،تذکره آتشکده آذر از آذر بیگدلی و بسیاری دیگر و این موضوع بیشتر به افسانه میماند چنانچه مولف تذکره روز روشن گفته به تب محرقه درگذشته است و برخی نیز گفته اند درحال مستی فوت نموده است مانند این مصرع منسوب به رقیب او محتشم کاشانی
( گفتم کچلی مرد می آلود و قی آلود)
روحش شاد و قرین رحمت الهی
برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به مفدمه دیوان وحشی بافقی از سعید نفیسی
محمد منتظری در ۶ سال قبل، سهشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰:
چه سان گنجا نمش در سینه ی تنگ؟
رامین کیا در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۱:
ساناز عزیز تشکر.
شروین در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۷:
بیش از این ها گهر اشک به دامان کنمت
تا بدین دُر و گهر یک شبه مهمان کنمت
تا بمانی به سر عهد و وفا تا به ابد
عاقبت جان گران بر سر پیمان کنمت
مسیح در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
مصرع آخر کمی عجیب است. اگر عراق را گرفته باشد پس بغداد را هم باید گرفته باشد. شاید ترکیبِ صحیح "عراقِ فارس" باشد.
عراقِ فارس یا عراقِ عجم اصطلاح نوپایی در قرن هفتم بوده است (به نقل از یاقوت حموی). شاید این اصطلاح تا قرن هشتم و دوران حافظ رایج شده باشد. سعید نفیسی، عراقِ فارس یا الجبال را محدوده ای می داند که از شرق به صحرای بزرگ خراسان، از جنوب به خوزستان، از جنوب شرق به استان فارس، از جنوب غرب به عراق عرب، در شمال غرب به آذربایجان و در شمال هم به رشته کوههای البرز محدود شدهاست. (البته هیچ وقت هم حدود کاملا مشخصی نداشته است).
بنابراین بغداد و تبریز خارج از "عراقِ فارس" قرار می گرفته اند و به نظر بیت آخر کمی ملموس تر می شود.
البته فقط یک گمان بود . اطلاعات در مورد عراقِ عجم را هم از ویکیپدیا گرفته ام.
مسیح در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
مصرع آخر کمی عجیب است. اگر عراق را گرفته باشد پس بغداد را هم باید گرفته باشد. شاید ترکیبِ صحیح "عراقِ فارس" باشد.
عراقِ فارس یا عراقِ عجم اصطلاح نوپایی در قرن هفتم بوده است (به نقل از یاقوت حموی). شاید این اصطلاح تا قرن هشتم و دوران حافظ رایج شده باشد. سعید نفیسی، عراقِ فارس یا الجبال را محدوده ای می داند که از شرق به صحرای بزرگ خراسان، از جنوب به خوزستان، از جنوب شرق به استان فارس، از جنوب غرب به عراق عرب، در شمال غرب به آذربایجان و در شمال هم به رشته کوههای البرز محدود شدهاست. (البته هیچ وقت هم حدود کاملا مشخصی نداشته است).
بنابراین بغداد و تبریز خارج از "عراقِ فارس" قرار می گرفته اند.
البته فقط یک گمان بود . اطلاعات در مورد عراقِ عجم را هم از ویکیپدیا گرفته ام.
احمد اسدی در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۵:
گرد از دریا برآوردن در بیت
"دلا چون گرد برخیزی ز هر بادی نمی گفتی
که از مردی برآوردن ز دریا گرد می دانم "
اشاره دارد به عبور موسی و قوم او از دریا و خشک کردن دریا. چنانچه مولانا همین تعبیر را در مجلس اول از مجالس سبعه در خصوص واژه "بسم الله" چنین آورده است:
".« بسم الله» آن نامی است که موسی بن عمران، دوازده شاهراه خشک از بهر گذشتن بنی اسرائیل پیدا کرد در دریا و گرد، از دریا برآورد"
لینک مجلس اول از وبسایت گنجور:
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الاوّل » مناجات/
پویا در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۸:
در آلبوم سرود گل اثر حسین علیزاده هم این شعر استفاده شده است.
محسن در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
در مورد تا بکجا قافیه غلط نیست. به این میگویند قافیه غلو. حافظ عمدا این نوع قافیه را به کار برده.
فرید در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:
این شعر با اجرای استاد شجریان در خصوصی نسیم صبح سال 67 درخشانی و عندلیبی بسیار بسیار زیبا رخ نموده
میم.فریاد در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
یک نکته را اصلا متوجه نمی شوم و آن اینکه جناب حافظ در ابیات نخستین با حسرت از یک شاهد قدسی ومرغ بهشتی سخن میگوید که به آن دسترسی ندارد و بسیار در حسرت داشتن آن بسر میبرد ودر بیت هفتم میگوید؛ " دور است سر آب از این بادیه هشدار" ، آیا خواجه این هشدار را به آن شاهد قدسی و معشوق خود میدهد یا به خود ..که با درنظر گرفتن بیت 8 نظر بنده این هست که به خود نهیب میزند چراکه بعید است حافظ در حال بیدارساختن و هشدار دادن به معشوق باشد که "هش دار که جوانیت بر باد فنا رفت وبه بیهودگی تلف شد"....حال با این تفاسیر سوال بنده این است که "خواجه" ای که خواجه در بیت آخر از آن دم میزند و حاضر نیست تحت هیچ شرایطی از او دست بشوید کیست..اگر همان شاهد قدسی و مرغ بهشتی و معشوق است که بیشتر نیز چنین مینماید پس چرا جناب حافظ در بیت 7 و 8 به دل خود هشدار میدهد که گرفتار آن نشود و باقی عمر را در طلبش به غلط صرف ننماید؟ واگر مقصود از " خواجه" دلدار نیست پس کیست؟ او کیست که حافظ نه غلامیست که از او بگریزد و از او درخواست میکند که باز آید و با او آشتی کند؟
میم.فریاد در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
اولین بار است که حاشیه می نویسم واز چندوچون آن بی اطلاع هستم. بهمین دلیل نمیدانم حاشیه ام توسط دوستان قدیمی گنجور خوانده میشود یا نه . امیدوارم که دوستان حاشیه ام را ببینند و پاسخی به من بدهند
میم.فریاد در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی فرهیختگان وادب دوستان، نزدیک به یک سال ونیم است که شیفته مکتب جناب حافظ شده ام و هرروز به این سایت گرانبها سری میزنم. روزها و ماه هاست که به دنبال اهل دلی ومرشد ومرادی هستم تا پاسخگوی سوالاتم باشد.از دوستان عزیز تقاضا دارم در صورت امکان بنده را راهنمایی بفرمایند
محسن در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:
در بیت 12 مصرع دوم به جای رویت نوشته شده ریت لطفا اصلاح فرمایید
بنفشه محمدی در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷:
با سلام
گوش به انعام داشتن یک نوع ارایه ادبی ست و مثل اینکه ما گاهی میگوییم بوی بهار داره شنیده میشه .شنیدن بو و گوش به انعام داشتن ارایه هایی از این دست هستند
امیرعلی داودپور در ۶ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵۹:
حضرت عطار نیشابوری در کتاب معظم منطق الطیر اقطاب میفرمایند، البته اگر آخوندها اجازه بدهند آدمی به مقام سیمرغ برسد. در ادامه شاهنامه ایشان میفرمایند. مرزبان نامه قاموس انسان میشود و انسان مولانا هم میگردد اگر غلط نکرده باشد.
ایشان در ادامه وصیت میفرمایند از این گزگ ها دست شیوخ ندهید فقط دین بدهید که چون خر در گل بمانند.
وزن آدم هست سنگین تر ز پر
لیک در حق است همچون پر بشر
فر یزدانی جان ما خداست
مغرب و مشرق اندر جان ماست
لمحه البصری آنکش آرزوست
میرود در خویش آنچش فر اوست
دل قوی سازید قلب کائنات
سازد اندر جان امثال الصفات
قلعه افلاک بتوان شد به فر
لیک استبداد میکوبد به سر
هر که این پوچست پر از خالی است
خودبخود زیباست وین هم حالی است
نه عذابی داشت بند و نه غمی
عالمی رنجند او را نی کمی
قلب وا گردان افلاک و فلک
خود بخود بینی انسان و ملک
صادقی در ۶ سال قبل، سهشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۴: