گنجور

حاشیه‌ها

امین.خ در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:

در جواب آقا ابی باید بگم که قبا در اون زمان برای اشاره به بالاپوش خانم ها هم به کار می رفته

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۲۹ دربارهٔ ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵:

ای صبر ، از آن خدای بیداد پرست
کز وی همه بیداد جهان یکسره هست
نزدیک شوی ازین بلا نتوان رست
ای صبر وفادار ، هنوز این یک دست
که اول دست وخود هم آخرین دست
بهر عاشقان است

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵:

ای صبر ، از آن خدای بیداد پرست
از وی همه بیداد جهان یکسره هست
نزدیک شدی ازین بلا نتوان رست
ای صبر وفادار ، هنوز این یک دست
که اول دست وخود هم آخرین دست

ali در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۳:

کآب حیاتم خواندمت تو خویشتن کر ساختی

آرش در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵:

برای بررسی بهتر این ابیات به این منابع رجوع کنید:
رسالۀ دکتری «پیتر ج.آون» (1978) رجوع کنید. این رساله تا کنون دو بار به فارسی ترجمه شده است:
1) شیطان در تصوف: تراژدی ابلیس در روان‌شناسی صوفیانه، مترجم: مرضیه سلیمانی، نشر علم
2) غمنامۀ ابلیس (ابلیس در روانشناسی صوفیان)، مترجم: پگاه خدیش، انتشارات روزنه
و مقالۀ «فریده داوودی‌مقدم» با عنوان «دیدگاه‌های سنایی درباره ابلیس»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، بهار و تابستان 1383 - شماره 2 ISC (11 صفحه - از 89 تا 99)

حیران در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۰:

آفرین بر بهار بیک برای خوانش زیبایش..

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:

یا رب بنما شاد تو روح انسان
هرچند که کرده خانه اش خود ویران
راز عشق دل خویش چون گشودن بتوان
عاشق توجهانی و دل خویش توان

رضا در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - قصیدهٔ طلوعیه:

همه ی این ابیات رو میگه و توصیف فضا میکنه تا آخر برسه به دو بیت پایانی و مدح امیرالمومنین علی ع در میدان جنگ. دوستانی که میگن فقط شرح خورشیده پایان شعر رو نگاه بیاندازند.

فرهاد میم در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

درود بر دوستداران علم و هنر،
بنظرم در شعر تنها یک اشتباه لغوی ست که هیچ نویسنده ای دور از خطا نیست، و متاسفانه این کلمه تمام دوستان رو بخودش مشغول کرده و از پی بردن به اصل قضیه دور کرده،
پیشنهاد میدم با تحمیل نظرات غیر منطقی خودتکن دیگران رو در لذت بردن از اشعار زیبای مولانا دور نکنید.

مهران امینی در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

بادرود به تمامی دوستداران گنجور من به تازگی کتابی تحت عنوان گام به گام با شاهنامه به چاپ رسانیده آم که امیدوارم مورد استفاده همگی واقع شود دراین کتاب من تمام ابیات را معنا کرده‌ام ‌و برای این کار زحمت زیادی کشیده ام امیدوار که بخوانید و از آن لذت ببریدواگر کاستی هست لطفا بنویسید با سپاس از همگی

محسن در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۴ - از کفم رها:

استاد شجریان در بیت پنج ،به جای کلمه بس ، از کلمه دل استفاده کردند

محسن در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۴ - از کفم رها:

استاد شجریان بیت پنجم به جای کلمه بس ، از کلمه دل استفاده کردند

رضا در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:

بهتر بود به جای وزن پنج هجایی مستفعلتن نوشته‌می‌شد: مفعول فعل یا مستفعل فع.

برهان در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۶:

معنیش چیه؟

اردشیر در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:

گفتار دوستان و استادان را خواندم. برخی مانند استاد«م.زارع» فرموده‌اند که این شعر از خیام نباید باشد زیرا ایرادهایی دارد.
بنده نیز میخواهم همین را خدمت سروران و بانوان گرامی عرض کنم. بویژه یک ایراد اساسی در بیت دوم در واژۀ «میگرفتی» وجود دارد. چنین واژه‌ای اصلا درست نیست . طبق ادبیات 1000 سال پیش، باید گفته میشد «گرفتی» که یعنی «میگرفت». از دیدگاه دستور زبان نمیتوان هم «می» در آغاز فعل آورد و هم «ی» استمراری در پایان.
بزرگمرد دانشمند و ادیب والا مقامی چون خیام نیشابوری غیر ممکن است چنین اشتباهی کرده باشد.
این شعر باید در همین سدههای اخیر نوشته شده و به خیام منسوبش کرده باشند. مهمتر اینکه در نسخه های کهن این شعر وجود ندارد!

سپهر در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷:

خطاب به اقا سعید
منظور کلی خیام در این رباعی مال اندوزی و طمع می باشد.

کتایون فرهادی در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۰:

داری دری پنهان صفت, شش در مجو و شش جهت
پنهان دری که هر شبی زان در همی‌بیرون پری
چون می‌پری بر پای تو رشته خیالی بسته‌اند
تا واکشندت صبحدم تا برنپری یک سری
بازآ به زندان رحم تا خلقتت کامل شدن
هست این جهان همچون رحم این جمله خون زان می‌خوری
این ابیات مولانا تجربه ی خروح از بدن هر شب هنگام خواب و بازگشت دوباره است که با اتصال ریسمان نقره ای صورت میگیرد
در درون ما دری پنهان صفت وجود دارد که ویژگی بارزش نامریی بودنش هست شبها از آن در خروج میکنید و در حالیکه به یک ریسمان نقره ای محکم اتصال داریم برمیگردیم
“شش در مجو و شش جهت” اشاره به : چپ و راست و پس و پیش و بالا و پایین است که در کل نماد “جهان مادی” است… یعنی در جهان مادی بدنبال در نگرد
خود می گوید دنبال “شش در” نگرد، چرا که از آن “یک در” هر شب از جهان مادی بیرون می روی و صبحدم همان ریسمان برمی گرداندت به
این جهان!!!!
باید که بازگردی به این جهان تا خلقت تو کامل شود درست مثل زمانی که در رحم مادر بودی و کامل شدی و پا به این جهان گذاشتی
....و علت خون دل خوردنت در این دنیا نیز همین است که .....خلقتت کامل شود و آماده رفتن به سرای بعدی شوی
در این بیت خون دل خوردن با استعاره از خون خوردن جنین در رحم به زیبایی بازگو شده است

بهرام در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

یک سوال برایم پیش آمد اگر کسی بتواند کمک کند باعث امتنان هست. سوال این است که چرا شیخ سعدی در یکی از مصراع ها گفته....تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم...وقتی که کسی قرار هست مننتظر بماند که سراپای وجوش چشم و گوش شود که از رفتن نمی گوید . بلکه از آمدن سخن‌می گوید...آیا این تناقض نیست؟ شاید به خاطر رعایت وزن شعر بوده...ممنون که جواب می دهید

شیما در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:

شاید هم درباره حضرت علی باشه

صادقی در ‫۶ سال قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۴:

صادقی:
❤️غزل شمارهٔ 1194❤️
مولوی » دیوان شمس » غزلیات

گر نه‌ای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گر چه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
✍ اگر تو دیوانه و مجنون نیستی خود را دیوانه بساز
کلمه ساختن در اینجا کلمه ای کلیدی است زیرا که هر انسانی در طول زندگی خویش در حال ساختن خود است لحظه به لحظه اعمال و رفتار ما مانند آجرهایی است که بنای وجودی و ساختار ما را می سازد در اینجا مولانا توصیه میکند که در این ساخته شدن اگر بنای وجودی خود را بر جنون و دیوانگی بنا ننهاده ای دست بکار شو و برای خود دیوانگی را رقم بزن
ولی آیا این سخن حق است و بنای وجودی باید بر دیوانگی پی ریزی شود ؟
در جواب باید گفت هرچیز به جای خویش نیکو است
وقتی دیوانگی و جنون در جایگاه اصلی خویش یعنی عشق به معبود قرار گیرد رنگ حق می پذیرد
امام سجاد در مناجات ذاکرین می فرمایند :إلهی بک هامت القلوب الوالهه و علی معرفتک جمعت العقول المتباینه فلا تطمئن القلوب إلا بذکرک و لا تسکن النفوس إلا عند رؤیاک
خدایا چه دل های سرگشته و قلب های بی تاب که شیفته و دیوانه تو شد و چه عقل ها که معرفت تو را گرد هم آورد و راه به جائی نبرد، مگر این دل ها جز به یاد تو آرام می شوند و مگر این جان های بی قرار جز لحظه ی دیدار تو آرام و قرار می گیرند؟!
پس واله و دیوانه شدن اگر برای الله باشد که استحقاق واله شدن را دارد در جایگاه حق است و این دیوانگی سزاوار برای هر انسانی است
✍ اگر در این راه به صد راه رفتی و به نتیجه نرسیدی و مهره تو در هر کدام از این راهها که رفتی نابود شد و مات روزگار گردید باز ناامید نشو و راهی دیگر و مهره ای دیگر در این راه خرج کن آنقدر. تلاش کن تا سرانجام به وادی جنون راه یابی این حق تو انسان است که به دامان پر محبت او دست یابد در چهره یار نظاره کند و عاشق و دیوانه او شود پس خود را وامگذار و تلاش کن تا به او راه یابی
گر چه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گر چه خسته‌ای از چنگ باز
✍ اگر چه از بی وفایی او مانند تار شده ای باز به سوی او برو و زخمه و بی وفایی دیگر بر جان خویش تحمل کن اگر جواب (لن ترانی) او را شنیدی باز دست برندار آنقدر برو تا جواب (ما رای) را دریافت کنی حتی اگر در این راه مانند حضرت موسی علیه السلام زخمه عشق خوری (و خر موسی صعقا) باز برو و زخمه ای دیگر بر جان همچون تارت بزن
✍ ای مرغی که از دیار خود دور افتاده ای به وطن خود بازگرد اگر چه از ناملایمات روزگار و چنگال باز زمانه خسته و زخمی هستی (الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺑﻠﺎ ﻭ ﺁﺳﻴﺒﻲ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺳﺪ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﻣﺎ ﻣﻤﻠﻮﻙ ﺧﺪﺍﻳﻴﻢ ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﻣﻰ ﮔﺮﺩﻳﻢ .(651)
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
ور ز شهری نیز یاوه با قلاوزی بساز
✍ تا کی میخواهی اینگونه باشی که خانه و مکان امن و جایگاه اصلی خود را به دست فراموشی بسپاری و به دور شهر بیهوده بگردی(وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺎﺯﻱ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﻣﻰ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺳﺮﺍﻱ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ . ﺁﻳﺎ ﻧﻤﻰ ﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪ ؟(23)
✍ اگر هم واقعا در این دنیا راه را گم کرده ای و میخواهی به مکان اصلی خود بازگردی اما راه را بلد نیستی بیا و با راهنمایی سازگاری کن و لااقل به حرف آنها گوش کن آنهایی که راهنمای بشریت در این وادی سرگشتگی هستند (قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ
ﮔﻔﺘﻴﻢ : ﻫﻤﮕﻲ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻳﻴﺪ; ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﻣﻦ ﻫﺪﺍﻳﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﺪ، ﭘﺲ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻫﺪﺍﻳﺘﻢ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻨﺪ ﻧﻪ ﺗﺮﺳﻲ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﺷﻮﻧﺪ .(83)
اسب چوبین برتراشیدی که این اسب منست
گر نه چوبینست اسبت خواجه یک منزل بتاز
✍ با توهمات خویش برای خود اسبی ساخته ای اسبی که خود با دستان خویش و یا اعمالت آن را تراشیده ای
به خود هم افتخار میکنی که این اسب راهبر من است در صورتی که این اسب حقیقی نیست بلکه پوشالی و چوبی است و چنین وسیله ای انسان را به جایی نخواهند رساند
✍ اگر واقعا فکر می‌کنی این ساخته های تو حقیقی است و پوشالی و چوبی نیست و تو را به حقیقت میرساند به وسیله آن یک درجه و یک مرحله جلو برو
دعوت حق نشنوی آنگه دعاها می‌کنی
شرم بادت ای برادر زین دعای بی‌نماز
✍ هیچ ندایی از حضرت حق به تو نرسیده و هیچ ارتباطی با او نداری آنگاه دست به دعا برداشته ای و خواسته های خود را مطرح میکنی و توقع داری که دعاهایت هم مستجاب شود ؟
✍ جای خجالت دارد که درخواست میکنی اما ادب و آداب حضور را رعایت نمیکنی نماز یعنی حضور آن هم نه فقط حاضر شدن بلکه حضوری که در تمام وجود و جنبه های انسان رخنه کند (اتْلُ مَا أُوحِیَ
إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَیٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ ...
ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺣﻲ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺑﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺯﺷﺖ ، ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ ...(54)
سر به سر راضی نه‌ای که سر بری از تیغ حق
کی دهد بو همچو عنبر چونک سیری و پیاز
✍ تو سراسر و تمام وجود این گونه هستی که حاضر نیستی در راه حق جان فشانی کنی و برای رضای حق و در راه او زیر تیغ حق بروی
✍ وقتی وجود تو عطرآگین نیست و مانند سیر و پیاز بد بو هستی چه انتظاری هست که از وجود تو بوی معطر و خوش شنیده شود
(عنبر ماده خوش بویی است که از شکم گونه ای ماهی به دست می آید
ماهی نمادی از حیات زندگی و تحرک است )
گر نیازت را پذیرد شمس تبریزی ز لطف
بعد از آن بر عرش نه تو چاربالش بهر ناز
✍ اگر آن بزرگوار یعنی قطب زمان خورشید شهر تبریز دعا و حاجت تو را بپذیرد و از روی لطف و کرمش بر تو نگاهی افکند یعنی از روی مرحمت و لطفی که دارد تو را مورد عنایت قرار دهد
✍ از آن پس آسوده باش و بر تخت پادشاهی به ناز و عشوه تکیه بزن
یعنی تا مورد عنایت قرار نگرفته ای از پا ننشین ولی اگر در بارگاه او با لطفش راه یافتی میتوانی از هر جهت آسوده شوی
چهار بالش کنایه از چهار جنبه است که منظور خیال راحت و آرامش است زیرا که در این موقع است که در حمایت و ولایت ولی خدا قرار داری
والسلام

۱
۲۳۶۱
۲۳۶۲
۲۳۶۳
۲۳۶۴
۲۳۶۵
۵۵۳۵