گنجور

 
خاقانی

لاله‌رخا، سمن‌برا، سروِ روان کیستی؟

سنگ‌دلا، ستم‌گرا، آفتِ جانِ کیستی؟

تیرقدی، کمان‌کَشی، زُهره‌رُخی و مه‌وشی

جانْت فدا که بس خوشی، جان و جهانِ کیستی؟

از گُل سرخ رسته‌ای، نرگس دسته بسته‌ای

نرخِ شکر شکسته‌ای، پسته‌دهانِ کیستی؟

ای تو به دل‌بری سَمَر، شیفتهٔ رُخَت قَمَر

بسته به کوه بر کمر، موی میانِ کیستی؟

دام‌نهاده می‌روی، مست ز باده می‌روی

مشت‌گشاده می‌روی، سخت‌کمانِ کیستی؟

شهد و شکر، لبانِ تو، جمله جهان، از آنِ تو

در عجبم به جانِ تو، تا خود از آنِ کیستی؟