گنجور

حاشیه‌ها

رضا از کرمان در ‫۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:

درود برشما 

 لا تقل = چیزی مگو 

لا تخف = خوف نداشته باش ، مترس 

  شاد باشید 

منصور در ‫۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۰ در پاسخ به سپهر نواب زاده دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:

اطلاق عنوان قربان به اسحاق از سوی مولانا نه از روی حفظ قالب و ظاهر شعر، بلکه به این دلیل است که برخی مفسران و علما(از جمله حضرت مولانا)  اسحاق را ذبیح  میدانند . در خود آیه مربوط به ذبح فرزند از سوی ابراهیم در قرآن(آیه 107 سوره صافات) نیز ، نامی از اسماعیل برده نشده:( فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ).با توجه به بعد فاصله محل زندگی ابراهیم در کنعان تا مکه(حدود هزار وپانصد کیلومتر) هم منطقا" اسماعیل نمی توانسته ذبیح باشد  

رضا از کرمان در ‫۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۸ در پاسخ به مجید دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:

 درود بر شما 

  آقا مجید عزیز مطالبی را که ارایه نمودید از سایت مورد اشاره بدلایل ذیل فاقد سندیت است  کجا معادل لعل یار وجام میشود 385 که این موضوع را مطرح کرده  که حافظ شیعه بوده ، به من نوعی ، که مذهب ایشان اصلا مربوط نیست وفرقی هم نمیکند ولی  فقط کافیست از امکانات همین سایت استفاده کرده  وکلمه را مارک دار ومعادل ابجد آن را سنجید  در ثانی گل ربطی به شقایق ندارد  ابن عباد کجا؟  دوره قاجار کجا ؟  شعروسوالی هم که فرمودید ازسوی  ابن عباد مطرح نشده بلکه از سوی ناصرالدین شاه بوده که از وصال پرسیده بلبل که به گل رسیده  چرا  ناله وافغان داره ؟ و در جواب  ایشان  ،وصال شاید بدلیل آشنایی با خلقیات ایشان که به امام حسین (ع) ارادت دارند موضوع را به این سوی چرخونده ویا برداشت خودشه الله اعلم  وبا شعری با مطلع ذیل پاسخ داده :

خسروا در حالتی  کین بنده را غم یار داشت 

یادم آمد از سوالی آنجناب اظهار داشت 

در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن 

بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت 

الی آخر که در اینجا وصال از نظر خودش  شعر را ربط میده به واقعه کربلا ونبرد حسین ابن علی  ع  که این خود زمینه ساز این شعر ناصرالدین شاه میشه آنجا که گفته :

 عشقبازی کار هر شیاد نیست 

این شکار دام هر صیاد نیست 

 عاشقی را قابلیت  لازم است

طالب حق را حقیقت لازم است

که در آخرشعر به این مطلب اشاره شده 

 خوش بود در جمع یاران بلبلی 

خاصه در منقار او برگ گلی 

خود تو بلبل ، گل علی اصغرت 

زودتر بشتاب سوی داورت  

  که میتوانید خودتان جستجو بفرمایید  وبخوانید عزیزم ،هوایی چیزی ننویسید   وبه هر مطلب در فضای مجازی لطفا شک کنید. .

   شاد باشید

 

بردیا در ‫۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰:

تا شوی هم انس آگاهی طلاق خواب ده درست هست

بردیا در ‫۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸:

زیبا

مِهتی در ‫۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۰ در پاسخ به محمد تاجیک دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱:

اشتباه انسان از اونجایی شروع شد که نتونست مرز بین اینکه ادم میتونه استاد باشه و ادم میتونه اشتباه کنه رو تشخیص بده...

بردیا در ‫۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱:

خواب خوش در پیش دارد دیده بیدار عشق 

 

قشنگ بود شاید بهترین شعر نظیریست 

مجتبی رضایی بزرگمهر در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۲:

مجتبی رضایی بزرگمهر:

مصرع نهم، بهل مرا، یعنی اجازه بده، بگذار مرا. 

مصرع دهم «یک دو سخن به نایبی بردهم از زبان تو»

بردهم، خوانده میشود. بَر دَهم، یعنی اجازه بده که من حداقل یک یا دو سخن از این اسرار تو

به دیگران هم بگویم. 

از اینجا میتوان برداشت کرد که تمام لایه های شخصیتی و سطوح تفکر شمس در آثار مولانا پیدا نیست، فقط آنچه که اجازه یافته است را بیان کرده.

 

بهر خدا بیا بگو ور نه بهل مرا که تا

یک دو سخن به نایبی بردهم از زبان تو

اطرافیان مولانا بسیار مذمت شمس را می‌کردند زیرا پیر و مراد خود را می‌دیدند که منبر و مسجد را رها کرده و نشسته پای دف و نی یک صوفی ژولیده. مولانا هم اجازه نیافته تا آنچه که شمس بیان میکند را به دیگران نیز بیان کند زیرا به قول شمس در اولین ملاقات که فرمود «ظرف تو چقدر است شیخ»، ممکن است مردم ظرف پذیرای این حقیقت را نداشته باشند. لذا مولانا او را قسم میدهد که یا تو خود اسرار خود بگو یا اجازه بده من بگویم، من اینگونه تعبیر میکنم، آنجا که شمس فرمود آن خطاط سه گونه خط نوشتی، یکی او خواندی لا غیر، یکی هم او خواندی هم غیر او، یکی نه او خواندی نه غیر او، آن خط سوم منم، مولانا اجازه میخواهد که آن خط سوم که همانا شمس است را برای دیگران بخواند یعنی اینکه معرفی کند.

کاوه کیانی هفت لنگ در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۷ - جواب طعنه‌زننده در مثنوی از قصور فهم خود:

خدای متعال رو هزاران بار سپاس و قدردانی میکنم بخاطر عنایت به ما و شناخت مولانای حکیم جهت درک بهتر حق . بارالها مرا آن ده که آن به و مگذار ما را به که و مه ...

علی در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۰ در پاسخ به مير نور الدين علوي دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴:

شگفتا! 

به این دسته از اشعار یا ابیات چه چیزی میگویند؟ 

علی در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۴ در پاسخ به Sahar Rahimi دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵:

کدومشو میخوای؟ 😂

علی در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۶ در پاسخ به حمید سجادی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

احسنت، باب جدیدی در رابطه با این بیت گشودید

محمد ملکی در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ عطار » فتوت نامه:

با عرض سلام.

به عقیده بنده این شعر، از شیخ عطار نیست. برای این، چند دلیل دارم:

۱. در تصحیح استاد شفیعی کدکنی عزیز بر آثار عطار، که عظمت آن بر هیچ ادب دوست و ادب پژوهی پنهان نیست، این سروده نیامده است.

۲. در نسخه های معتبر خطی از آثار شیخ فریدالدین، تا آنجایی که حقیر اطلاع دارم، این شعر نیست.

۳. علاوه بر نبودن این اثر در نسخه استاد کدکنی، در بسیاری از نسخ معتبر آثار عطار، این سروده پیدا نشده.

۴. آن طور که معلوم شد خیلی از آثار منتسب به عطار، مانند بی‌سر نامه و هیلاج نامه و اشتر نامه و جوهرالذات و..... مال او نیست، بلکه از آن شخصی دیگر است، شاید این اثر نیز از آن "عطار" دیگری است که به اشتباه، در بعض نسخ به نام شیخ فریدالدین آورده اند.

اگر شما عزیزان، نظری مخالف یا غیر از نظر بنده دارید، خواهش می کنم بفرمایید.

پاینده باشید.

محمد ملکی در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۵ - فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع:

داستان های مولانا از حلاوت خاصی برخوردار هستند. در این حکایت من احساس کردم شیرینی گفتار مولانا در این داستان بیشتر از داستان‌های دیگر است. گرچه آنها نیز همچون قند و عسل شیرین و دلفریب و دلربا هستند‌.

nabavar در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:

مستِ مست

خمره و جام و قدح با عشق از مرجان کنم

تا به رقص باده با سد جلوه دست افشان کنم

تا مِی ام تا ساقی ام تا ساغرم تا مست مست

مشکل هجران به ساغرهای مِی آسان کنم

تا ز تاکستان هستی خوشه چینم شاد باد 

آنکه چشم نرگسش بر درد خود درمان کنم

حاجب دولت سرای عشق را گویم  که من 

بی وفایی های دنیا را به مِی  آسان  کنم

تا که  آه دل به اشک دیده  گرما میدهد

سِیلی از موجش برانگیزم به غم طغیان کنم

تا صراحیِ دل از لعل لبش پر مِی  شود

دامن حسن اش بگیرم سجده بر سبحان کنم

گر صبا از بوی زلف یار آرد هدیه ای 

ناز انفاس خوشش بس شکر بی پایان کنم 

من سبوی عشق در کف دارم و می در سبو

جرعه جرعه سر کشم تا ناز بر مستان کنم

زنده ام تا عشق در رگهای این  تن  می دَوَد

هوی هویی از خوشی چون جمع درویشان کنم

آتش دل کِی به آهی شعله اش نقصان گرفت؟

 من درین درمانده ام، چون دود آن  پنهان کنم 

گر درین وادی ” نیا “ سودای عشقش وانهی

اشک ها ریزم ، دلِ بشکسته را ویران  کنم 

Reza Akbari در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

خیلی عالی بود مثل یک فنجان قهوه با تکه ای ش در هوای سرد زمستان

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۲ - افسانهٔ ماریه قبطیه:

در باره «طبریک (ta-bar-yek)»

در بیت شماره 114 آمده که نویسنده/از روشی به نام تصحیف استفاده کرده است. در تصحیف (یا چپ و چول گویی)، تلفظ واژه یا مجموعه‌ای از واژه‌ها را برای شوخی، طنز و یا حتی رمز تغییر می‌دهیم. نظامی در این مجموعۀ شعری، با زیرکی شگفت انگیزی واژه ساختگی و رمزگونۀ «طَبَریِک» (یا «تَبَریِک») را به کار گرفته، که معنی «ده برابر» را برساند. در واقع، این واژۀ ساختگی چیزی نیست جز «دَه-بَر-یک»!

افسانه چراغی در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۰ - ترکیب بند:

بیت ترجیع بسیار مشهور است از شاعری دیرآشنا!

بابک چندم در ‫۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۸ در پاسخ به .فصیحی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:

قیاسی که اگر شکمباره ها یک جو عقل داشتند بابتش کمی تامل می‌کردند...🙄

ندیدی که رستم در بیشه زار یک گراز را درسته به سیخ کشید و کباب کرد و آنرا با یک من شراب خورد؟ خوب قیاس اینجوریه دیگه...😉

۱
۲۰۴
۲۰۵
۲۰۶
۲۰۷
۲۰۸
۵۵۴۹