گنجور

 
نظیری نیشابوری

تا شوی هم انس آگاهی اطلاق خواب ده

ترک بالین حریر و بستر سنجاب ده

نقش هر پندار پیش آید، به می از دل بشوی

سر به صورت خانه نام و نسب سیلاب ده

ساقی ار نوشی بگوید، زهد و تقوا کن نثار

مطرب ار دستی برآرد، جبه و جلباب ده

پادشه رند است و عارف، جامه رندی بپوش

جبه سالوس و تسبیح ریا پرتاب ده

دردمندان را علاجی زان نظر دریوزه کن

مستحقان را زکاتی زان دو لعل ناب ده

چون چنین کردی روش بر کوه صحرا کن گذر

خار و خارا را خواص قاقم و سنجاب ده

توسن طبع و هوا سر داده میرانی کجا

دور از مقصد شدی آخر عنانی تاب ده

از سیه چشمان هندی آب در چشمت نماند

آب ریزان می شود در یزد چشمی آب ده

ره خطرناک است و منزل دور و رهزن در کمین

روز بی گه شد «نظیری »، ترک این اسباب ده