گنجور

حاشیه‌ها

خلیل شفیعی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:

✅ نگاه اول: شرح مختصر غزل ۲۵۱ دیوان حافظ

📘 بر پایه نسخهٔ غنی ـ قزوینی

۱. شب وصل است و طی شد نامهٔ هجر / «سلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْر»
امشب شب دیدار است و دوران فراق به پایان رسیده. مانند شب قدر، این شب تا سحر سراسر در سلامت و آرامش است.

۲. دلا در عاشقی ثابت‌قدم باش / که در این ره نباشد کار بی‌اجر
ای دل، در راه عشق پایدار بمان؛ زیرا در این مسیر هیچ رنجی بی‌پاداش نمی‌ماند.

۳. من از رندی نخواهم کرد توبه / و لو آذَیْتَنی بِالْهَجرِ و الْحَجر
از شیوه آزادمنشانه‌ام دست نمی‌کشم، حتی اگر تو مرا با دوری و سنگ‌دلی آزار دهی.

۴. برآی ای صبح روشن‌دل خدا را / که بس تاریک می‌بینم شب هجر
طلوع کن ای صبح روشنی‌بخش، به خدا پناه می‌برم، چرا که شب فراق را بسیار تاریک می‌بینم.

۵. دلم رفت و ندیدم روی دل‌دار / فغان از این تطاول آه از این زجر
دل باختم اما چهره معشوق را ندیدم. فریاد از این ستمگری و آه از از این رنج و شکنجه

۶. وفا خواهی جفاکش باش حافظ / فَاِنَّ الرِّبْحَ و الْخُسرانَ فِی التَّجْر
اگر خواهان وفاداری هستی، باید رنج جفا را تحمل کنی؛ زیرا سود و زیان در تجارت عشق درهم آمیخته‌اند.

⬅️ خلیل شفیعی ( مدرس ادبیات فارسی)

خرداد ماه ۱۴۰۴

پیوند به وبگاه بیرونی

مجید کاظم زاده در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۷:

شاید برای شخصی گفته که که لایقش بوده 

لاله نیکوسرشت در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۳۸ دربارهٔ جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸:

سلام در بیت ششم چینم درست است، به اشتباه 

چنیم تایپ شده است و در ویرایش هم نوشتم. 

وحید نجف آبادی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۹:

درود، در جواب خانم فائزه

عاشق کل است خود کُل است او

عاشق خویش است و عشق خویش جو

Siavash F در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۹ در پاسخ به بابک آمون دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵:

درود بر شما این عادی است در هر نسخه ای طوری گفته شده  مثلاً در نسخه های چاپ مسکو یا شاهنامه تصحیح ژول مل ابیات با ابیات سایت یک سان هستند اما باز برخی جاها کم و زیاد دارد یا همین مثالی که شما زدید در کتاب شما برخی ابیات هستند  که در اینجا حذف شده است همچنین در نسخه  تک جلدی چاپ مسکوو نسخه ژول مل هم نیستند اما در نسخه ۹ جلدی چاپ مسکو و نسخه ۱۲ جلدی خالقی مطلق ابیاتی که شما  گفتید موجود هستند منتها توضیح داده شده که چرا این ابیات حذف شده است و در کدام نسخه ها هست در کدام نسخه ها نیست  خلاصه بگم گفته شده که این ابیات و بسیاری دیگر از ابیات دیگر چون از اعتبار کمی برخوردار هستند از شاهنامه های مختلف حذف شده البته با دلیل و مدرک گفته و توضیح داده  اما اگر نسخه ۹جلدی چاپ مسکو یا شاهنامه ۱۲ جلدی خالقی مطلق را بتوانید تهیه کنید یا اگر بهه آنها دسترسی دارید مطالعه کنید متوجه خواهید شد امیدوارم موفق باشید 

Siavash F در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۱ در پاسخ به محمد رضا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵:

درود بر شما دوست عزیز اینگونه نیست در تمام نسخه‌های شاهنامه این بیت موجود است به نسخه نه جلدی چاپ مسکو ویا به نسخه ۱۲جلدی خالقی مطلق مراجعه کنید البته نسخه های تک جلدی که بر اساس چاپ مسکو هستند  منظورم نیست دقیقاً چاپهای ۹ جلدی منظورم هست که برای تحقیقات از آنها استفاده میشود برخی نسخه های دوجلدی هم توضیحاتی دارند اما زیاد نیست مثلاً درنسخه های ۹ جلدی یا ۱۲ جلدی توضیح داده شده که در کدام کتابها یا در کدام نسخه ها چه ابیاتی هست کدام نیست چرا نیست و کدام صحیح تر است امیدوارم موفق باشید 

دکتر حافظ رهنورد در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:

علی آقا از دیگری ایراد گرفته که شعر در مدح خدا و پیغمبر است و برای یک پادشاه نیست؛ بعد هم ایراد دیگری در معنا گرفته که ردیف این غزل 'باد" است و دعایی‌ست که یعنی امیدوارم اینگونه باشد.

بسیار هم عالی. علی آقا درست گفته

اما دوستان اگر خواجه حافظ همانطور که علی آقا گفت شعر را در مدح خدا گفته باشد و بسیاری از آن بادها دعایی باشد آنگاه معنای بیت اول می‌شود.

ای خدا امیدوارم که گردش افلاک در کنف خواست تو باشد و امیدوارم در هر جا و ناجایی حضور داشته باشی و الخ...

احمقانه نیست چنین شعری؟ امید به واضحات ذات حق؟

یک عقل کلی هم آمده حاشیه نوشته

در بیت آخر حافظ گفته خدایا من رازی (با ز نه با ض) نیستم تو فقط خدای دنیای ما باشی باید خدای همه‌ی جهان‌ها تو باشی نه خدای دیگه

بعد یکی دیگه آمده این‌را تایید کرده و گفته" منظورش از عقل کل حضرت محمده" و عقلش نرسیده که با این تشبیه حضرت را خار داشته (بلاتشبیه) 

یعنی از این افتضاح‌تر نمی‌شود شعری به این روانی را مصادره به مطلوب کرد.

 

 

دکتر حافظ رهنورد در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۹ در پاسخ به محدثه مرنگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷:

خیر تشبیه مرجح یا تفضیلی ندارد.

چون نگفته است قدوقامت تو مثل سرو است و هیچ سروی قدوقامتت را ندارد.

 

عباس بشارت نیا در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:

انسان دارای هدف است و هدف نهایت کار اوست. معشوق همان هدف است و ملاقات با معشوق، همان رسیدن به هدف می‌باشد.

مسئله از اینجا شروع می‌شود که نگران رسیدن به هدف است و سئوال می‌کند، بالاخره من چه وقتی به هدفم میرسم؟ چون هدف مال خود انسان است و لذا پاسخ می‌شنود که هر وقت تو بخواهی به هدف میرسی.

یک نگاهی می‌کند و احساس می‌کند که برای رسیدن به هدف باید هزینه‌ی فراوانی دهد، لذا شکایت می‌کند و پاسخ می‌گیرد که هدف ارزشش را دارد.

سئوال می‌کند که چه کسانی تا کنون به هدف رسیده‌اند؟ پاسخ می‌شنود که به هدف برسی، آنها را خواهی دید.

میاد کمی ادا و اصول دربیاورد که باید به حقیقت رسید و تصویر حقیقت فایده ندارد، پاسخ می‌شنود که در راه و مسیر هم حقیقت و هم تصویر حقیقت، هر دو بکار می‌آید.

می‌خواهد فضا را عوض کند و می‌گوید وقتی در کلاس معنوی و صحبت هدف میرویم، غم باقی نمی‌ماند، پاسخ می‌شنود که کلاس معنوی و گفتگو از هدف، استاد و همراه و رفیق لازم دارد.

می‌گوید در کلاس معنوی و تفکر پیرامون هدف، انسان مست می‌شود، از خود بی‌خود می‌شود، پاسخ می‌شنود که هر کلاسی لوازم خودش را دارد و نگران نباش که مثلا در کلاس شنا، فقط با یک مایو هستی.

نگران است که اگر پیر و فرسوده و بی‌حال به هدف برسم چه فایده‌ای دارد؟ پاسخ می‌شنود که در ذهن نرو، در راه هدف و هنگام رسیدن به هدف، هیچکس پیر و ناتوان و بی‌حال نیست.

باز دلش طاقت نمی‌آورد و طلب تعیین وقت و زمان می‌کند و با کنایه پاسخ می‌شنود که زمان یک توهم ذهنی است، هرگاه تو به واقع مشتری شوی، به هدف میرسی

در آخر هم می‌گوید این خواستن فقط مال یک نفر نیست و هر انسانی در درون خود این هدف را دارد، مهم است که با آن همراه شود و آن را بخواهد.

آوی باغی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:

درود. به محض خواندن این شعر متوجه شدم فاقد وزن عروضی است. با نسخه خطی قرن دهم قمری مطابقت دادم و تردیدم به یقین انجامید. "ی" شناس بیجا پیش از است اضافه شده. در نسخه خطی هم این "ی" وجود ندارد. 

بنابر این: چین است - رامین است - مسکین است

جناب فروغی با تمام احترامی که قایل هستم از خودشان این "ی" را در قافیه اضافه کرده اند و در نسخ خطی وجود ندارد. کاری به غایت مذموم 

Farzad Mahshad در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:

این شعر یادآور قطعه ی دیلمان در دستگاه شور از استاد صبا است. 

کافیست یک بار دیلمان را از استاد بنان گوش بدهیم تا هرگز این قطعه از دستکاه شور فراموشمان نشود. 

 

محمد میرزایی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۴:

زُهره چو بنمود به گردون صعود

باز منوچهر در آن نقطه بود...

 

لذت می بره آدم از این هنر والا 

دم شما گرم بوده جناب استاد ایرج میرزا ❤️

سیروس در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۴:

به نظرم اینطوری قشنگ‌تر می‌شود:

ای بی‌کسان ای بی‌کسان آمد گشایش در جهان

هر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنم

امین مروتی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶:

 

شرح غزل شمارهٔ ۴۶۶(باز درآمد به بزم)

مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)

 

محمدامین مروتی

 

این غزل هم در شرح اوصاف شمس از چشم مولانا است که احتمالاً پس از بازگشت نخستین شمس سروده شده است.

 

باز درآمد به بزم، مجلسیان، دوست˚ دوست

گرچه غلط می‌دهد، نیست غلط، اوست اوست

می گوید دوست به مجلس آمد. نکند من اشتباه کنم. نه درست است خودش است.

 

گاه خوشِ خوش شود گه همه آتش شود

تعبیه‌های عجب، یار مرا خوست، خوست

یار من خوی و عادت های طرفه و عجیبی دارد. مثلاً به ناگه از این رو به آن رو می شود و حالش خوب و گرم می شود.

 

نقش وفا وی کند، پشت به ما کی کند

پشت ندارد چو شمع، او همگی روست˚ روست

محال است که از ما بگریزد و پشت به ما کند. مثل شمع پشت و رو ندارد و بلکه پشت ندارد چون همه روست. یعنی دورو نیست. همه چیزش رو و آشکار است.

 

پوست رها کن چو مار، سر تو برآور ز یار

مغز نداری مگر؟ تا کی از این پوست˚ پوست

اگر مغز و معنا داری، مثل مار از پوستت بیرون آی تا به یار برسی.

 

هر که به جدّ تمام، در هوس ماست، ماست

هر که چو سیل روان، در طلب جوست، جوست

هر که با تمام وجود ما را بخواهد، عین ماست و بر عکس اگر سیل با همه عظمتش، طالب رسیدن به جو باشد، خودش به جو تبدیل می شود.

 

از هوس عشق او، باغ پر از بلبل‌ست

وز گل رخسار او، مغز پر از بوست، بوست

به هوای وصال گلِ وجود اوست که باغ پر ز بلبل گشته و مغز ما از بوی خوش آکنده است.

 

مفخر تبریزیان، شمس حق آگه بود

کز غم عشق این تنم، بر مثل موست، موست

شمس تبریزی – که افتخار تبریز است- خودش می داند که از عشق او چنین زار و نزار گشته ام.

 

6 خرداد 1404

باب 🪰 در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:

 

🌘🕯️🌒      
"The Chain"

,With your endless, flowing chain, you"ve come
!O bless this moment, mad hearts are undone
ای که با سلسلهٔ زلف دراز آمده‌ای
فرصتت باد؛ که دیوانه‌نواز آمده‌ای


"No More Pride"

,Spare the pride, just for a while
.You came to ask of those in trial
ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت
چون؛ به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای


"Fit for Grace"

,Peace or war, at your feets, I still fall
.For your pride, love, suits it all
پیش بالای تو میرم، چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال، برازندهٔ ناز آمده‌ای


"Fire & Nectar"

.Your pearl lips, where fire and water meet
.O charm so wild, so fierce, so sweet
آب و آتش به هم آمیخته‌ای؛ از لب لعل
چشم بد دور؛ که بس شَعبده‌باز آمده‌ای


"A Kind Goodbye"

Soft your heart, yet sharp your gaze
.You came to pray for what you slay
آفرین بر دل نرم تو؛ که از بهر ثواب
کشتهٔ غمزهٔ خود را؛ به نماز آمده‌ای


"Not My Piety"

?What use is piety here with you
.Drunk, disheveled, you break through
زهد من با تو چه سنجد؛ که به یغمای دلم
مست و آشفته؛ به خلوتگه راز آمده‌ای


"Another Stain"

...She said: Hafez, again your cloak smells of wine
?Have you returned from their holy line
گفت: حافظ! دگرت، خرقه شراب آلوده‌ست
مگر از مذهب این طایفه؛ باز آمده‌ای؟


🤖✨🎨 Image 🎨✨🤖

 


✨Unveiling Hafez—The Hidden Threads✨

1. ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

selsele-ye zolf (سلسله زلف)
Not just a braid — it’s illusion, form, karma, a divine snare woven from night itself.

âmadei (آمده‌ای)
Did she come out of mercy? madness? or to start the game again?

🔸 Risk: Seeing this as romantic alone kills the fire. Over-allegorizing dulls the desire.


2. چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای

arbâb-e niyâz (ارباب نیاز)
The “lords of need” — ironic? divine? Are the needful exalted, or is it self-mockery?
âmadei (آمده‌ای)
Why did she come? To mock? To mend? To test?

🔸 Risk: If you read it like religion, you lose the ache. If you read it like satire, you lose the longing.


3. چون به هر حال، برازنده ناز آمده‌ای

nâz (ناز)
Not just flirt — it’s divine pride, the dignity of the untouchable.
barâzande (برازنده)
Is her aloofness fitting? Or is the whole cosmos built to justify it?

🔸 Risk: Too soft, you beg. Too strict, you blame. But she came with nâz — and it was deserved.


4. چشم بد دور که بس شعبده‌باز آمده‌ای

chashm-e bad (چشم بد)
More than envy — it’s the gaze of this world that corrupts the Real.
sho"badeh-bâz (شعبده‌باز)
Illusionist? Magician? Or the one who weaves the veil of existence?

🔸 Risk: Translate this as “trick” and you miss the holy deceit Hafez bows to.


5. که از بهر ثواب، کشته غمزه خود را به نماز آمده‌ای

savâb (ثواب)
Reward — but in Hafez’s tone, it might be theatrical, ironic, a soft mock of sacredness.
namâz âmadei (نماز آمده‌ای)
Did she really come to pray over what her glance destroyed? Or just to complete the ritual of grace?

🔸 Risk: Sincerity and satire are in bed together here. Miss one, lose both.


6. زهد من با تو چه سنجد...

zohd (زهد)
Piety, yes — but maybe only as a mask.
khalvat gah-e râz (خلوتگه راز)
Not just a room. This is the hidden place where truth devours illusion.

🔸 Risk: Moralizing this ruins it. Hafez didn"t kneel to virtue. He drank beyond it.


7. مگر از مذهب این طایفه بازآمده‌ای؟

in tâyefe (این طایفه)
Who are they? Sufis? Clerics? Drunk poets in disguise?
bâz âmadei (باز آمده‌ای)
Have you come again, full circle? A return? A cosmic relapse?

🔸 Risk: Literal religion can"t hold this line. It loops like the soul.



Lenses of Fire & Mist
  — Watch Closely


• salsale-ye zolf (سلسله زلف)
Form, illusion, divine snare, the cosmic braid.

• nâz (ناز)
Divine pride, untouchable grace, the law of beauty.

• arbâb-e niyâz (ارباب نیاز)
Paradox of need and power, the humbled crowned.

• sha‘badeh-bâz (شعبده‌باز)
Divine illusionist, sacred deceiver, the magician of veils.

• savâb (ثواب)
Reward or cosmic theater, irony wrapped in ritual.

• namâz âmâdei (نماز آمده‌ای)
Funeral prayer or symbolic rite — real, staged, or both.

• zohd (زهد)
Hollow piety, restrained illusion, the virtue mask.

• in tâyefe (این طایفه)
Sect, cult, poetic caste, ironic brotherhood of seekers.

محمد علی سلطانی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

کاش عزیزانی که بدون مطالعه دقیق تاریخ و فقط از روی احساسات سعی در ارتباط دادن هر مفهوم دل انگیز در ادبیات فاخر پارسی به وقایع تاریخ اسلام دارند واین سروده مولانا را به امام حسین نسبت  میدهند که

خنک ان قمار .....

اصلا بیت اول قبول

با بیت  بنماند هیچش الا هوس (هوس)میخواهند چه کنند

قبل از جو گیری قدری هم تامل وطمانینه لازم است

امام حسین در شروع  قصد قمار داشت !؟که اگر چنین تهمتی بزنید خیلی فربه کننده است؟ 

قمار یعنی (میزنیم یا میشود یا نمیشود و میبازیم

در حالی که امام حسین از لحظه ای که متوجه شد جریان

انطور که تصور میکرده پیش نرفته بسیار تلاش کرد

خود  وارد ورطه ای که اخرش شکست است  نشود

اما دشمن غدار قبول نکرد اگر بحواهیم به ذهنیت اقایان

جوگیر صحبت کنیم یعنی وقتی فهمید که این قماری است

که بازنده میحواهد سعی در عدم ورود کرد که البته درستش هم همان تلاشها برای عدم ورود بود  اما دشمن غدار او را ناگزیر به نبرد کرد  و هوسی هم برای تکرار این

فاجعه نکرد چون کشته شدن عزیزان در جلو چشم  حداقل

هر چیز باشد هوس انگیز نیست  پیروز باشید 

و خدای خالق خرد یارتان

همایون در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۷:

از فصاحت و شیوایی و بلاغت و رسایی غزل برمی‌آید که شاعر در بیت نخست و مطلع بتواند پیام غزل را به فشردگی برساند که اینجا برخلاف آمده‌است قلمی که نمیتواند از عشق بگوید و ناتوان است جسارت را به جایی میرساند و از عشق شمس سخن هایی میگوید که بالاتر ازآن چیزی نیست گویی شاعر بکلی از خرد و روح و هستی تهی گشته و تنها میخواهد با همگان لجبازانه بستیزد و از شمس تمجید کند تا سرحد جنون و سرگشتگی، و ناتوان از سخنی دستگیر 

همایون در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰:

از تمرین های اولیه عشق بازی و تبلیغ عشق و راه دلبازی

همایون در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۸:

از غزل های اولیه و خالی از عشق شمس که دست‌اندازی ناشیانه است به غزل 

دکتر حافظ رهنورد در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:

عزیزان کدام‌یگ از بزرگان شعر و ادب پارسی پیش از حافظ برای همسرشان شعر سروده‌اند و در دیوان و دفترشان منتشر کرده‌اند؛ یکی را نام ببرید.

فردوسی؟ مولوی؟ سعدی؟ خواجو؟ 

کدام‌یک؟ چه کس؟

یعنی حافظ به زنش گفته سلامت همه آفاق در سلامت توست؟

یاللعجب...

۱
۲۰۱
۲۰۲
۲۰۳
۲۰۴
۲۰۵
۵۶۳۰